سوال های مرتبط

مامان ملیکاومتینا مامان ملیکاومتینا ۱۰ ماهگی
سلام خانما ی عزیز امروز تصمیم گرفتم تجربه زایمانم براتون بنویسم من بارداری دومم‌ بود با آی وی اف البته زایمان قبلیم طبیعی بود ومن بخاطر کیست آندومتریوز آی وی اف کردم خودم میخواستم سزارین بشم تا کیست هاروهم خارج کنند ولی دکترم می‌گفت زایمان قبلی طبیعی بوده باید ایندفعه هم طبیعی بیاری دیگه با مشورتی که با دکتر کردم قبول کردم طبیعی باشه برای همین شروع کردم به پیاده روی که همون شب بچه تو دلم چرخید و بریچ شد به دکترم گفتم سونو نوشت وحدسم درست بود ولی نامه سزارین نداد و گفت ده روز دیگه سونو بده ببینم باز بچه تو چه حالتی وجالب اینکه همون شب دوباره بچه تودلم چرخید وسفالیک شد و منم ده روز بعد توهفته ۳۹ بودم رفتم سونو گفت بچه سرش پایین وازاونجا رفتم پیش دکترم واونم گفت برو بخواب معاینه آت کنم اول ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ فینگر ولی دهانه رحمت خیلی بلند ووقت داری گفتم ای بابا من گفتم دیگه این هفته زایمان میکنم آخه شوهرم هفته دیگه دانشگاه امتحان داره این حرف که زدم دکتر که اومد بهش گفت دکترم معاینه تحریکی که خیلی درد داشت و گفت ساعت ۱۱ شب بیا با آمپول زایمانت بگیرم منم تعجب کردم گفتم مگه میشه من که درد ندارم گفت تاشب دردت میگیره گفتم باشه
پارت اول#
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۵ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمانم🤗❤️
سلام قشنگا عصر ۳ تیر بود ک وقت دکتر داشتم از شهرمون  ی ساعت دوره تو راه بودیم نیم ساعت بود بعد من ی درد عجیبی زیر شکمم حس کردم ک با بقیه دردایی ک داشتم فرق داشت چن دیقه بعد کمرم درد گرفت دیگ تا دکتر درد داشتم رفتیم مطب خیلی شلوغ بود طوری ک ۵ ساعت بعد نوبتم می‌رسید  ب منشی گفتم درد دارم گفت عیب نداره بشین نوبتت شه فکر کرد دروغ میگم همسرم داد و بیداد کرد ک درد داره الکی ک نمیگیم خلاصه با هزار مکافات رفتیم تو دکتر معاینه کرد گفت ۳ سانتی زایمان طبیعیت شروع شده من تعجب کردم گفتم خانم دکتر من سزارین میخوام من طبیعی نمیتونم تحمل کنم (از اول فوبیای طبیعی داشتم هرکس میگفت طبیعی زایمان کن باهاش دعوا میکردم)دکتر گفت دهانه رحمت خوبه نگران نباش بچه زود ب دنیا میاد گفتم نه نمیخوام سز بنویس برم بیمارستان خلاصه نامه سزارین نوشت رفتیم بیمارستان اونجا گفتن ب هیچ عنوان سزارین قبول نمیکنن هم اینکه زیر ۳۹ هفته ای(۳۷ هفته و ۲ روز بودم)هم اینکه فردا تاریخ رنده وزارت کشور اصلا قبول نمیکنه عمل کنیم.. ادامه رو تو تاپیک بعدی میزارم...
مامان سمرا مامان سمرا ۵ ماهگی
تجربه زایمان با اینکه خیلی دیره😅

اونایی ک همراهم بودن می‌دونستن دخترم سفالیک بود و دکترم میگفت باید طبیعی دنیا بیاریش بعد معاینه تو هفته ۳۶ گفت لگنت خوبه ولی باید ورزش کنی و هفته بعد بیای من هر روز ورزش و پیاده روی میکردم هفته بعدش رفتم گفت فعلا لگنت اصلا باز نشده ورزشمو سنگین تر کردم و بازم هفته بعد توی ۳۸ هفته رفتم باز دکتر ک گفت امکان طبیعی زاییدن نداری چون اصلا لگنت تکون نمیخوره قرار شد فرداش بستری یشم برای سزارین شب اومدم خونه و فرداش صبح رفتیم بیمارستان بستری شدم من چون از عوارض آمپول بی حسی میترسیدم میخواستم برام بیهوشی بزنن ک دکتر بی حسی قانعم کرد ک هیچ مشکلی نیست و میتونم بدون درد بی حسی بزنم برات اگه بیهوشی بزنم دخترت بی حال میشه منم قبول کردم استرس آمپول رو داشتم ولی زیاد درد نداشت وقتی صدای دخترمو شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن آوردن تماس پوست ب پوست انجام بدن ک چون سرما خوردگی داشتم اجازه ندادم ک الان ب شدت پشیمونم دختر من ساعت ۱۲:۱۵دقیقه ب دنیا اومده الانم براش یک ماهگی گرفتم ک عکسشو پست بعد براتون میزارم😍😍😍
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
خانما طبق تاپیک های تجربه زایمانم ....کسایی ک منو میشناسن میدونن

من بعد زایمان تا چهل روز شدیدا خونریزی داشتم ک هیچ بعدشم ادامه دار بود بدون قطع شدن
از طرفی هم شدیدا ی دردی از اول زایمان اذیتم می‌کرد ک ن میتونستم بشینم ن راه برم
چون زایمان خیلی اذیت شده بودم اصلا خوشم نمی اومد از معاینه،حس بدی بهم میداد ...انگار ک ب بدنم حمله تهاجمی میشد ....

رفتم دکتر گفت معاینه کنم نذاشتم ک خونریزی دارم و فلان
ولی چون دیگه تا نزدیک ۵۰ روز من شدید خونریزی داشتم گفتم بخاطر همون اومدم از ترس اینکه معاینه کنه نگفتم درد شدید دارم ....تا اون حد از معاینه ترس داشتم

بعد سونو نوشت واژینال بود
رفتم انجام دادم گفتن ی لایه از رحمت انقد نازک شده ک باید دارو بخوری و فلان

بعد چون شهر غریبم هیشکی نیس بچه رو نگه داره اتفاقی یکشنبه بود خونه خواهرم بودم گفتم بچه بمونه پیشش برم دکتر

دیدم دکتری ک سونو نوشت برام مطبش نیس حتی بیمارستان هم نبود
رفته بود شهرستان عمل داشت

دکتر خودمم ک دیگه دلم نمیخواست برم

خلاصه خودمو زدم ب آب و آتیش ک باید ی دکتر پیدا کنم
یکی پیدا کردم
نگو طرف بهترین دکتر تبریز هستش منم اصلا نمیدونستم

تا رسیدم یکم استرس داشتم یهو گفتم من درد دارم و فلان چون یکم عصبانی مدل بود گفت معاینه میکنم دیگه نتونستم ن بگم 😂

بعد ک معاینه کرد گفت بخیه هات ی بخشش کلا نگرفته ی بخشش هم گوشت اضافی داده😔😔
بعد گفت باید عمل بشی تحت بی حسی
گفتم نمیتونم
گفت بیهوشی هم میبرمت اتاق عمل

خانوما چیکار کنم ؟
برم عمل میترسم
اصلا دلم خیلی ترسیده
از طرفی هم دردام شدیده

تجربه ای دارین؟
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
فرداش ک شد آمادم کردن و آمبولانس آمد سوار شدیم رفتیم ی بیمارستان دیگه و برا قلبم هم رفتم پیش ی دکتر دیگه و گفتم ک قلبش بخاطر هرس و جوش و سرش هم مشکلی نداشته شاید چشاش ضعیف باشه خلاصه ک خیلی عزیت شدم و از گفته خودم پشیمون شدم رفتیم بیمارستان و گفتن فردا ببریم پیش چشم پزشکی و منم هم درد های ریز داشتم و دیگه خسته شده بودم گفتم آمپول فشار بزنین من زایمان کنم بعدا میرم دکتر و توانا گفتن ن باید مراقبت هات انجام بشه و بعد ازظهر یه دکتر آمد بالا سرم گفت این درد داره زایمان می‌کنه آمپول فشار و بزنین و آمپول زدن بهم ولی من رو دختر قبلیم خودم درد داشتم انگار درداش قابل تحمل تر بود انگار آمپول فشار دردامو یه برابر کرده بود ی سانت دهانه رهمم باز شده بود و دکتر گفت کیسه آبشو پاره کنین درداشو زیاد سه وقتی کیسه ابمو پاره کردن خیلی دردام زیاد شد گفتن زود زایمان میکنی ولی آمدن معاینه کردن بچه سرشو کج میاورد من درد داشتم خیلی زیاد ولی دهانه رحمم باز نمیشد
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان گیلاس مامان مامان گیلاس مامان ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹
مامان آرمان و جوجه😍 مامان آرمان و جوجه😍 ۵ ماهگی
پارت ۴


ساعتای ۶.۷ دردم شدید شده بود رفتم پیش ماما گفتم میتونم راه برم برگشت با تعجب نگاهم کرد گفت تو الان درد نداره راه میری گفتم درد که دارم میتونم تحمل کنم گفت خوب راه برو بقیه جیغغغ میزدن من با اینکه درد داشتم اصلا نه گریه کردم نه جیغ زدم چون یکی از ماماها به یک خانومی میگفتن هرچی دادبزنی دهانه رحم دیرتر باز میشه دردم می‌گرفت راه میرفتم ول می‌کرد می ایستادم شنیده بودم موقع درد راه بری خیلی خوبه ولی دردم زیاد بودم کف دستمو گاز میگرفتم که بعد زایمان همه کبود بود دیگه یک ساعتی راه رفتم که ماما گفت برو روی تخت نمیخاد راه بری منم رفتم ولی هر چند دقیقه الکی میگفتم باید برم دستشویی میخاستم زودتر بزام😂
دیگه ماماها میگفتن چقدر میری دستشویی
گفتم کی میاد ماما؟
گفتن هنوز درد نداری وای من داشتم از درد میمردم اونوقت میگفتن درد نداری چون خودم اصلا گریه نمیکردم جیغ نمیزدم درد داشتم ولی تحمل دردم خیلی بالا بود خودم فکر نمیکردم اینقدر جون سخت باشم😂
ساعت هم نمی‌گذشت واسم هرچی نگاه میکردم میدیدم فقط ده دقیقه گذشته ساعت ۹ صدا زدم گفتم چرا آمپول بی‌حسی نمیزنین چون از قبل درخواست داده بودم گفتن درد نداری 😳
گفتم من درد دارم بیاین معاینه کنید گفتن اگه درد داشته باشی با بقیه حرف نمی‌زدی عین خیالت هم نباشه 😂