سوال های مرتبط

مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
(تجربه زایمانم پارت 2)
خلاصه نوبتم شد رفتم داخل خانومه گفت شلوار و شورتتو در بیار دراز بکش منم دراز کشیدم و اومد دستکش دستش کرد یه ژلی هم زد روی دستکش و دستشو داخل کرد چنان دردم گرفت اشکم در اومد بعدش گفت مریض کی هستی گفتم دکتر آیتی گفت خوبه خانم دکتر الان بیمارستانن میگم بیان خودشون ببینن دیگه زنگ زد دکتر گفت مریضتون اومده درداش شروع شده سه سانت و نیمم بازه بیاین خودتون یه نگاه بندازین دکتر اومد و معاینه کرد ( البته با اینکه دکتر خودش ژل نزد به دستکشش و معاینه کرد اصلا دردی نداشتم انگار نه انگار😅) دیگه دکتر هم معاینه کرد گفت باید بستری بشی گفتم یعنی وقتشه من هنوز قرار بود امروز بیام مطب برای معاینه لگن😂 گفت نامه دادم بهت گفتم بله گفت خب مدارکاتو بده و کارای بستری شدنتو انجام بده دیگه جاریمم همه مدارکو داد و دیگه منو ساعت 12:30 ظهر بستری کردن رفتم داخل اتاق قبل سرم بزنن گفتن اگه میخوای بری سرویس برو منم با اینکه نداشتم ولی رفتم و دیگه اومدن سرم زدن و رسما بستری شدم😂 حالا دردام هی میگیره ول میکنه اصلا یه حالی گرسنمم بود ولی دیگه چیزی نخوردم فقط جاریم یه رانی با بیسکوییت خریده بود داد که اونم نخوردم بعد اومدن پرسیدن بی حسی اپیدورال میخوای گفتم بله دیگه نوشتن برام و رفتن ساعت 3:30 ظهر بود دردام شدت گرفته بود گفتم توروخدا بیاین بی حسی بزنین گفتن عزیزم تا چهارسانت نشی نمیتونیم بزنیم باید تحمل کنی خلاصه ساعت 4 بود که دیدن خیلی بی قراری میکنم اومد معاینه کرد گفت چهارسانتو نیمی و رفت صدا زدن اومدن واسم اپیدورال بزنن مسئول بی حسی من خانوم نمازی بود که خیلی مهربون بود اومدن گفتن پاشو بشین تا آمپول رو بزنیم منم دیدم اوه اوه دوتا آمپول بزرگه خدایا چقدر درد قراره بکشم خدایا
مامان پرواز مامان پرواز ۴ ماهگی
پارت ۳
دیگه تایم گرفتم هر ۴دقیقه یکبار انقباض داشتم تا ساعت ۱۲ صبر کردم چون اصلا فکرش هم نمی کردم این درد زایمان باشه
(آخه همه میگفتن هنوز شکمت خیلی بالایه ،بچه نیومده تو لگن ، ۴۱ هفته پر می کنی و... از این دسته حرف های نا امید کننده )
ساعت ۱ظهر بود رسیدم بیمارستان معاینه ام کردن وگفتن ۳سانت دهانه رحم ات باز شده😳
و منی که اصلا انتظار نداشتم
ازم آن اس تی هم گرفتن اما انقباضی ثبت نشد گفتند برو یه چیز شیرین بخور دوساعت دیگه بیا
دیگه رفتم نهار و آبمیوه خوردم ساعت ۴نیم برگشتم بیمارستان
دوباره معاینه و آن اس تی
این دفعه شده بودم ۵سانت اما دردم همچنان خیلی قابل تحمل بود و تغییری در دفعات انقباضم نداشتم و ماما گفت که سر بچه خیلی اومده پایین
دیگه ماما بیمارستان مهر با دکترم تماس گرفت و بستری شدم حدودا ساعت ۵نیم شده بود با ۵سانت دهانه رحم باز
یک ساعتی دراز کشیده بودم هم چنان انقباض داشتم اما شدید تر و بیشتر
چون اپیدورال می خواستم اومدن برام دوز اول تزریق کردن (ساعت ۶با دهانه رحم ۶سانت )
دیگه واقعا دردی حس نمی کردم شکمم دست می زدم موقع انقباض صفت می شد اما من دردی نداشتم
شیفت ماما عوض شد و ماما جدید اومد بالا سرم که واقعا واسه زایمان خیلی کمکم کرد
بهم ورزش داد و گفت نیم ساعت به حالت سجده ورزش کن بعد نیم ساعت معاینه کرد گفت ۷.۸سانت شدی و منی که باورم نمی شد و از زایمان برای خودم یک غول ساخته بودم به همون ورزش ادامه دادم و هی معاینه می شدم و ضربان قلب بچه چک می شد
دوباره ماما اومد بالا سرم وگفت می خوام کمکت کنم زودتر زایمان کنی و کیسه ابم پاره کرد
احساس ادرار کردن داشتم اما هرچی اصرار کردم نذاشتن برم سرویس و می گفتن این بخاطر پارگی کیسه آب اما واقعا دسشویی داشتم
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
پارت سوم زایمان


بابونه رو خوردم و رفتم بیمارستان که معاینه کردن و گفتن به زور ۱ سانتی😑بااون همه درد ۱ سانت اخه؟
به ماماهمراهم گفتم و گفت خانم دکتر میگه برو سونو ببینیم چخبره وضعیت بچه چجوریه
تو ترافیک و هوای گرم و دردای شدید رفتم سونو و فقط به خودم میپیچیدم از درد که دکتر به منشی گفت بهم یه قند بدن سونو خوب بود و بچه تو لگن بود
رفتم سمت مطب دکترم که گفت بیا معاینت کنم معاینه که کرد گفت وای تو ۵ سانتی🫠
باهم راه افتادیم سمت بیمارستان و وقتی رسیدیم دکترم به اون مامایی که منو معاینه کرد گف این ۵سانته چجوری معاینه کردی
سریع لباسامو در اوردم و رفتم تو وان و اب گرم ارومم میکرد حدود یه ربع تو وان بودم که گفتن بیا معاینه که گفتن ۸سانتم
و همه پرستارا و کسایی که کنارم بودن تعجب کرده بودن شکم اول اینهمه زود دارم پیشرفت میکنم
همسرمم امد کنارم که دستمو گرفته بود و باهام هی حرف میزد و دلگرمی میداد
سریع فول شدم و گفتن وقت زوره…

ادامه تایپیک بعد
مامان پناه خانم🩷 مامان پناه خانم🩷 ۶ ماهگی
پارت دوم از تجربه زایمان

بردنم توی اتاق بهم سرم زدن و ان اس تی ازم گرفتن من زیر دستگاه کلییییییی درد میکشیدم اما با تنفس که توی کلاس بارداری یاد گرفتم دردامو کنترل میکردم و بعد ماما اومد برای معاینه کیسه آبم و هم پاره کرد که تا یازده شب من ۵ سانت شدم و دیگه فول نمیشدم ماما همراه گرفتم همون لحظه ساعت ۱۲ شب اومد و آوردم پایین تخت کمرم و با روغن بچه ماساژ داد و حموم آبگرم بردم و توپ آورد ورزش روی توپ انجام دادیم گفت هر زمانی احساس دستشویی داشتی بهم بگو خلاصه منم چند دقیقه بعد احساس دستشویی کردم و باز معاینه کرد ۸سانت شده بودم بردم روی تخت زایمان ماما گفت نه جیغ بزن نه زور الکی هر موقع گفتم مدفوع کن زور بزن منم هرکاری که گفت انجام دادم با سه تا زور زدن پناه خانوم تولد شد و این بود تجربه زایمانم من که خیلی راضی بودم و خداروشکر که سزارین نشدم بخوام اذیت بشم بعدش تا بچم تولد شد دردای منم به کل باهاش رفت انگار نه انگار من بودم که درد داشتم نیم ساعت قبلش 😌💖
مامان ملیکاومتینا مامان ملیکاومتینا ۱۰ ماهگی
سلام خانما ی عزیز امروز تصمیم گرفتم تجربه زایمانم براتون بنویسم من بارداری دومم‌ بود با آی وی اف البته زایمان قبلیم طبیعی بود ومن بخاطر کیست آندومتریوز آی وی اف کردم خودم میخواستم سزارین بشم تا کیست هاروهم خارج کنند ولی دکترم می‌گفت زایمان قبلی طبیعی بوده باید ایندفعه هم طبیعی بیاری دیگه با مشورتی که با دکتر کردم قبول کردم طبیعی باشه برای همین شروع کردم به پیاده روی که همون شب بچه تو دلم چرخید و بریچ شد به دکترم گفتم سونو نوشت وحدسم درست بود ولی نامه سزارین نداد و گفت ده روز دیگه سونو بده ببینم باز بچه تو چه حالتی وجالب اینکه همون شب دوباره بچه تودلم چرخید وسفالیک شد و منم ده روز بعد توهفته ۳۹ بودم رفتم سونو گفت بچه سرش پایین وازاونجا رفتم پیش دکترم واونم گفت برو بخواب معاینه آت کنم اول ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ فینگر ولی دهانه رحمت خیلی بلند ووقت داری گفتم ای بابا من گفتم دیگه این هفته زایمان میکنم آخه شوهرم هفته دیگه دانشگاه امتحان داره این حرف که زدم دکتر که اومد بهش گفت دکترم معاینه تحریکی که خیلی درد داشت و گفت ساعت ۱۱ شب بیا با آمپول زایمانت بگیرم منم تعجب کردم گفتم مگه میشه من که درد ندارم گفت تاشب دردت میگیره گفتم باشه
پارت اول#
مامان رادمان مامان رادمان ۸ ماهگی
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲

رفتم خونه یکم سوپ خوردم دوش گرفتم شیو کردم و آماده شدم با اینکه هیجان داشتم و خوابم نمیومد ولی به زور خوابیدم تا انرژی داشته باشم
۵ رفتم بیمارستان و به مامای زایشگاه گفتم که طبیعی میخوام و دلم میخواد ماما همراه داشته باشم که خوشبختانه خودش شد و خیالم راحت شد چون از قبل میشناختمش و واقعا مهربون بود
یه ان اس تی دادم و لباس زایمان رو پوشیدم رفتم اتاق زایمان که اولش یه محلول بدون طعم رو داخل آب قاطی کرد و با سرنگ کم کم داد که بخورم و گفت که چون درد زایمانی ندارم این دردامو شروع میکنه
نیم ساعت نشستم به در و دیوار نگاه میکردم که اومد آنژوکت و سرم وصل کرد
تا ساعت فکر کنم ۸ دردی نداشتم ولی کم کم بعدش یه انقباض های ریزی داشتم
ماما هم دارو تو سرم اضافه میکرد
وقتی گفتم یه کوچولو انقباض دارم گفت بیا معاینه کنم که بله شده بودم دو سانت
کم کم انقباضا منظم شد و منم اومدم پایین نرمش و ورزش و اسکات و ورزش با توپ و ماساژ
و اینکه میزاشتن خانوادم یکی یکی بیان داخل و منو تو اون شرایط بیینن🤣 که خب بیشتر شوهرم میومد و میموند پیشم
بعدش کیسه آبم رو پاره کردن که دیگه کامل دردام تو دقایق مشخص میگرفت و ول میکرد
ساعت ۹ که ماما گفت شوهرم بره بیرون تا معاینه شم ( شوهرم فکر کرد موقع معاینه میتونه بمونه ولی گفت بره منم پرسیدم چرا گفت خیلی آقایون حالشون بد میشه اینطور مواقع😁🤣)
معاینه کرد که شده بودم چهار سانت و ماما گفت عالی پیش رفتی
ادامه پارت بعد