سوال های مرتبط

مامان گیلاس مامان مامان گیلاس مامان ۷ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان کوچولویِ‌مَن❤️ مامان کوچولویِ‌مَن❤️ ۲ ماهگی
رفتم خونه و تا ۳۵ هفته و ۶ روز کشوندم خودمو
تو این مدت دردای ریز داشتم ولی هیچکس جدیم نمیگرفت 😂🤦‍♀
کلی درد کشیدم من ، حتی ساعت دردامو میزارم براتون ببینین خودتون
دردای منظم و پشت هم که متاسفانه دهانه رحممو باز نمیکرد چون سر دخترم به‌جای اینکه به دهانه رحم فشار بیاره به سمت جلو فشار می‌آورد ، یعنی سرش کامل داخل لگن نبود
خلاصه من تا ۳۵ هفته و ۶ روز درد کشیدم ، شبش با مامانم‌اینا و خواهرم‌اینا رفتیم رستوران و دردای من شدیدتر شد
انقدر شدید شد که نتونستم تحمل کنم و باز رفتم بیمارستان ، معاینه شدم و گفتن ۱ سانت و نیم باز شدم
رفتم خونه و توپ گرفتم و ورزش کردم ، بعد از یک‌هفته یعنی ۳۶ هفته و ۵ روز رفتم دوباره گفتن یک‌سانت و نیمم
باز رفتم خونه ورزش کردم و تو فاصله ۳۶ هفته و ۵ روز تا ۳۷ هفته و ۴ روز مدام میرفتم بیمارستان و میگفتن شما ۱ سانت و نیمی و دهانه رحمت خلفیه !
چندبار معاینه تحریکی شدم و دهانه رحممو آوردن پایین و کمک کردن باز بشه که خب خدایی فایده داشت ..
حتی یک‌بار دقیقا ۴ روز قبل از زایمانم رفتم بیمارستان گفتن شما دهانه رحمت برگشته و به زور خیلی باشی ۱ سانت 😶‍🌫
یعنی گفتن دوباره بسته شدی 😐
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
این تایپکم برا مامانایی زایمانشون طبیعیه و هفتشون بالاس و تاریخ زایمانشونه ودرداشون شروع نشده من تاریخی که آنومالی برام زده بود دردام شروع شد ۲۷خرداد ولی شدتش زیاد نبود بعد مامانم میگف پشم شتر برای زود زایمان کردن خیلی خوبه باعث میشه دهانه رحم باز بشه دردا با شدت زیاد شروع بشن اون داشت وقتی دردام شروع شد البت باشدت کم برام دود کرد منم از روش رد شدم هی دردام بیشتر میکرف تا عصر رفتم معاینه گفتن تازه میخای ی سانت باز بشی برو پیاده روی کن منم برگشتم خونه غروب بود من دردام هی بیشتر میشد بعد شب ک شد همش پیاده روی داشتم از پله بالا پایین رفتم دیگع خیلی زیاد درد داشتم جوری ک پیاده روی میکردم و اشکام رو گونه هام جاری میشدن اون شب اصن از درد نتونستم بخابم تا صبح ت اتاق راه میرفتم و گریه میکردم دیک پنح صبح شده بود نتونستم طاقت بیارم منو همسرم همراه با مادرش رفتیم بیمارستان گفتن بازم معاینه شدم گفتن سه سانت بازی برو پیاده روی کن ی ساعت نیم بعد بیا چهار پنج سانت شده باشی بستری میشی بعد من جون و نای راه رفتن و پیاده روی نداشتم ب سختی پیاده روی میکردم بسختی زیاد حتی صبحونه هم نخورده بودم فقط ی کوجولو بیسکوت و چایی خوردم اونم ت بوفع بیمارستان دیگه زیاد پیاده روی داشتم هی میرفتم معاینه و باز میگفتن برو پیاده روی کن دیگ بعد چن بار معاینع ک خیلی اذیتم کردن دیگ اخرین بار ی ماما معاینم کرد گف چهار سانت باز شدی بستری گف فقط ب حرفام گوش کن زود زایمان میکنی منم بش گفتم باشه ولی درد داشتم زیااااد اذیت شدم اونو هم اذیت کرده بودمـ بعد اون روز ک ۲۸خرداد بود از ساعت پنج صبح ک رفته بودم ساعت ۱۵:۳٠ظهر زایمان کردم
مامان ماهلی مامان ماهلی ۶ ماهگی
ولی احساس کردم که به زمان زایمان نزدیک شدم
اومدم خونه و درد خفیف داشتم
صبح ساعت ۶:۳۰ احساس کردم یه مایعی داره از بدنم خارج میشه
رفتم دستشویی متوجه شدم کیسه آبم سوراخ شده و لکه های قهوه ای و ترشح بلادی شو رو کامل دیدم
با استرس همسرم و بیدار کردم دردهای منظم هم شروع شده بود
فقط من توی آبی که خارج میشد تکه های قهوه ای رنگ میدیدم
میدونستم که اگر بچه مدفوع کنه رنگش سبز هست ولی استرس گرفتم
همسرم گفت بریم صبحانه بخور بعد بریم بیمارستان ولی من ترسیدم بچه مدفوع کرده باشه چون خیلیییی خطرناکه
بلافاصله رفتیم بیمارستان
اونجا دم در اتاق احساس کردم کلا کیسه آبم پاره شد
دردهام هم بیشتر شده بود و با فاصله ی کوتاه
من و بلافاصله بستری کردن
دکتر معاینه کرد گفت دهانه ی رحم ۲ سانت باز شده
من تو دوران بارداری رگ سیاتیک م هم گرفته بود که خیلی کمرم و پام درد میکرد
از شانس من اون روز فقط یک نفر قبل از من زایمان داشت که من درخواست ماما خصوصی کردم گفتن نیازی نیست چون کسی نیست همه در خدمت شماییم فقط!
و اینکه من درخواست بی حسی اپیدورال کرده بودم که گفتن باید دهانه ی رحم ۴ سانت بشه بعد
تا ۴ سانت بشه من مردم
چون کمرم هم درد شدید داشت دردش از انقباض‌های رحم بیشتر بود که من التماس میکردم بزارن بشینم یا راه برم که گفتن باید صبر کنم
دردم بخاطر کمرم خیلی غیرقابل تحمل شده بود و من همه ش داشتم فکر میکردم چرا من خواستم طبیعی زایمان کنم؟!
مامان ملیکاومتینا مامان ملیکاومتینا ۹ ماهگی
سلام خانما ی عزیز امروز تصمیم گرفتم تجربه زایمانم براتون بنویسم من بارداری دومم‌ بود با آی وی اف البته زایمان قبلیم طبیعی بود ومن بخاطر کیست آندومتریوز آی وی اف کردم خودم میخواستم سزارین بشم تا کیست هاروهم خارج کنند ولی دکترم می‌گفت زایمان قبلی طبیعی بوده باید ایندفعه هم طبیعی بیاری دیگه با مشورتی که با دکتر کردم قبول کردم طبیعی باشه برای همین شروع کردم به پیاده روی که همون شب بچه تو دلم چرخید و بریچ شد به دکترم گفتم سونو نوشت وحدسم درست بود ولی نامه سزارین نداد و گفت ده روز دیگه سونو بده ببینم باز بچه تو چه حالتی وجالب اینکه همون شب دوباره بچه تودلم چرخید وسفالیک شد و منم ده روز بعد توهفته ۳۹ بودم رفتم سونو گفت بچه سرش پایین وازاونجا رفتم پیش دکترم واونم گفت برو بخواب معاینه آت کنم اول ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ فینگر ولی دهانه رحمت خیلی بلند ووقت داری گفتم ای بابا من گفتم دیگه این هفته زایمان میکنم آخه شوهرم هفته دیگه دانشگاه امتحان داره این حرف که زدم دکتر که اومد بهش گفت دکترم معاینه تحریکی که خیلی درد داشت و گفت ساعت ۱۱ شب بیا با آمپول زایمانت بگیرم منم تعجب کردم گفتم مگه میشه من که درد ندارم گفت تاشب دردت میگیره گفتم باشه
پارت اول#
مامان دیارا مامان دیارا ۴ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
مامان آلپای مامان آلپای ۴ ماهگی
تجربه زایمان

پارت:2

مام روستا🥴البته یه شهرستان کوچیک ک هیچ امکاناتی نداره نع متخصص اینا دکتراش کارآموز هسن😅برا هر روستا ماما مخصوص میزارن و... با مادرشوهرم رفتیم شهر ۱ونیم ساعت فاصله داشتیم تو اون فاصله ۲ سانت شده بودم دکترم‌گفت برو ۲هفته دیگ بیا یعنی ۳۹ هفته بین اون ۲ هفته پیاده روی کردم ورزش کردم🥴شبا از خستگی جنازه میشدم😂🤭۲ هفته شد نرفتم پیش دکترم مستقیم رفتم بیمارستان اونا معاینه کردن باز ۲ سانت بودم هیچ پیشرفتی نکردم😑گفت برو ۲ روز دیگ بیا پیاده روی کن باز برگشتم روستا نه خونع مامانم🫠دیه اون۲ روز جدی تر شدم روزی ۵ یا ۶ ساعت پیاده روی کردم ورزش کردم🥴۲ روز شد رفتم معاینه‌کرد گفت بازم ۲سانتی من این ۲سانت گیر کرده بودم🤣🤣دیه تکون نخوردم از بیمارستان گفتم امشب باید به دنیا بیاد😆دیه اسکان کردن حتی بستری هم نکردن دیه توپ دادن توپ زدم ورزش کردم یعنی ساعت ۱ونیم اسکان کردن تاا ۷ونیم ۴سانت شدم به زورررر🥴دیه ۷ونیم بستری کردن ساعت ۹ اومدن امپول فشار زدن🧟‍♀️دیه ۱ساعت بعدش درد شروع یعنی جونتو میگرفتااا🥴🧟‍♀️ اول از همه بگم گوشیم همرام بود🫠همش به شوهرم پیام میدادم به مامانم زنگ میزدم گریه میکردم به شوهرم زنگ زدم‌گریه کردم شوهرمو نذاشتن بیاد شوهرمم باهام گریه میکرد دیدن اوضاع خیلی خیطه گوشیمو گرفتن😂🤣