۱۸ پاسخ

وقتی نا امید شدم یه استرس بدی منو گرفت که تمام بدنم بی اختیار میلرزید اونجا بهم گفتن ما طبیعی بدون دردم داریم خیالت راحت باشه درد نمیکشی گفتم خب بدون درد میخوام گفتن دو مدل داریم یکی کپسول یکی بی حسی تزریقی به کمر گفتم تزریقی میخوام که دکتر بیهوشی نداشتن رفتن برام کپسول آوردن ( کپسوله به نظرم بهتره) دیگه کپسولو دادن دستم گفتن هر وقت درد داشتی فشار بده نفس عمیق بکش دیگه چندتام مسکن بهم تزریق کردن ساعت تقریبا ۵ بود دیگه خوابم برد

بهم لباس دادن پوشیدمو گفتن برو نمونه ادرار بده یه ظرف دادن رفتم دستشویی برای نمونه ادرار که همینجوری آب ازم میومد که باید ببخشید خیلی صحنه چندش آوری بود دیگه خودشون لباسامو جمع کردنو بردنم تو یه اتاق خوابیدم رو تخت همچنان منتظر سز که اون دکتره بیاد بگه ببرینش سز که دیدم دارن میگن دکتر فلانی ساعت ۶/۷ صبح میاد دیگه ناامید شدم

ترسیده بودم شوهرمم گفت پاشو بریم بیمارستان مامانمم خونمون بود بیدارش کردمو رفتیم رسیدیم بیمارستان خانواده اصفهان تا از ماشین پیاده شدم یکم آب داغ ازم ریخت دیگه تندتند رفتیم تو بیمارستان و بخش زایشگاه اول که رفتیم خواب بودن و شاکی بعد تا نامه سزارینمو دیدن کلا وحشی شدن که ما سز نمیکنیم منم حالم بد گیر داده بودن معاینت کنیم گفتم نه فقط زنگ برنید دکترم

همون روز که رفتم پیشش یکمی درد داشتم بهش گفتم نه معاینه کرد نه هیچی گفت تو این ماه طبیعیه منم دردم خیلی کم بود دیگه پیگیری نکردم همین که نامرو بهم داد خیالم خیلی راحت شد گفتم تا فردا دیگه هیچ اتفاقی نمیفته خلاصه خوشحال اومدیم خونه و به خانواده ها هم اطلاع دادیم فردا صبح میریم برای سز دیگه ساعت ۹/۱۰ شب یه چیزی خوردم رفتم دوش گرفتم برای فرداش خودمو آماده کردم

تو آخرین ویزیت گفتم سز میخوام اول گفت نمیشه و نمیزارن قانونی نیست و از این حرف ها که گفتم نه فقط سز گفت خب باشه فردا بیا بیمارستان خانواده ببینم اونجا میتونم کاری برات بکنم یا نه گفتم خانواده نمیخوام برم دوست ندارم گفت اگه میخوای من فردا اونجام منم از ترسم دیگه قبول کردم ده میلیون ازم پول گرفت و نامه سزارینو داد

پولتو پس داد؟

ادامش چیشد عزیزم

الان شش روز میگذره از زایمانم درد دارم اما در حد خوردن مسکن نیست نمی‌دونم اوناییکه سز می‌کنن درداشون چطوره ولی من درد واژن دارم دقیقا همون درد واژنیکه تو بارداری پیدا می‌کنیم هموروییدم پیدا کردم اونم درد میکنه ، دردام همیناست
اوناییکه اصفهانی هستن بدانید این دوتا بیمارستان با نامه هم برای من قبول نکردن سز گفتن رئیس بیمارستان اصلا اجازه نمیده
اسم دکترمم پولاد خان هست

واااا ینی راحت میزنن زیرش دکترا حتی با وجود زیرمیزی؟ 😟

بچرو بغلم کردم خیلی حس خوبی داشتم اما حس اینکه دکتره چه کلاهی سرم گذاشت و عین خیالشم نیست بیشتر از هرچیزی عذابم میداد ، خلاصه بخیه هامم زد دکتره و رفت منم ازش تشکر کردم گفت تو خیلی راحت زایمان کردی همون بهتر طبیعی بودی الکی میخواستی سز بشی بیشتر باید درد میکشیدی گفتم ولی یادم نمیره گولم زد دکتره حتی اگه به نفعم بود حق نداشت اینجوری کلاه سرم بزازه هیچی نگفت رفت

وقتی بیدار شدم گفتن فول شدی دیگه دکتره ام اومد ولی من خیلی گیج و منگ بودم دکتر بهم گفت هر وقت دردت گرفت فقط زور بزن منم گوش می‌کردم راستی گفتم دستشویی دارم با یه وسیله مثل سوند مثانمو خالی کردن دیگه دردو میفهمیدم اما انگار نمیفهمیدم گیج خواب بودم دیگه باز خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم دارن میگن زور برن اومد بیرون اون لحظه بچرو دقیقا لبه واژنم حس کردم و یه درد خیلی زیاد در حد چند ثانیه بعدم برشو بچرو گذاشتن تو بغلم

بعد چیشد

میلاد برخوردشون خوب بود فقط یه ماما بداخلاق داشت رفتم اونجا نامرو دادم گفتن اینکه مال خانوادست ما سز نمیکنیم اگه میخوای برو طبیعی منم گفتم زنگ بزنید دکترم ، منم فکر می‌کردم دکترم هماهنگ کرده باهاشون دیگه . اونام زنگ زدن دکتر و دکترم گفته بود بستریش کنید برای طبیعی زنگ بزنید دکتر فلانی بیاد من همچنان امیدوار بودم اما دردام دیگه زیاد شده بود شما درد پریودیو در نظر بگیرید یکم شدیدتر

خب بقیش چیشد

اونام حسابی بهشون برخورده بود که چرا نمیزارم کارشونو بکنن منم همینجوری آب ازم میومدو میلرزیدم دیگه زنگ زدن دکترم گفتن سز نمیکنیم اینجا اونم گفت برو بیمارستان میلاد اصفهان اونجا من با دکتر فلانی هماهنگ می‌کنم که سز کنی منم گفتم باشه دیگه نزدیک نیم ساعت فقط آزمون امضا و تعهد گرفتن تا اجازه دادن از بیمارستان خانواده بیایم بیرون اومدیمو رفتیم میلاد

خب ؟.

همون دردو داشتم ولی خیلی اهمیت ندادم دیگه ۱۲/۱ شب رفتم بخوابم احساس کردم دردام یه حالیه تو همین گهواره از بچه ها خونده بودم که درد زایمان منظمه تایم گرفتم دیدم بلههههه هر ده دقیقه دردم میگیره باز گفتم ولش کن چند ساعت دیگه میخوام برم بیمارستان محلش ندادم یه یکساعت گذشت دردا شد هر ۶/۷ دقیقه یکبار تایم خود دردا هم بیشتر شده بود

ادامش بگوو

سوال های مرتبط

مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان سلین جون❤️ مامان سلین جون❤️ ۱ ماهگی
خب بریم براتون بگم از زایمانم...
من از اول بارداری فقط قصد زایمان طبیعی داشتم و اصلا به سزارین فکرنمیکردم
ماه نهم بودم که دکترم گفت من میخوام برم مسافرت اگه میخوای خودم باشم باید سزارین کنی در غیر اینصورت همکارم کارتو انجام میده منم خب چون دلم به طبیعی بود گفتم اوکی مشکلی نداره ولی شماره دکتر داشتم و تلفنی باهم در ارتباط بودیم
دیگه رفتم توی۴۰ هفته ولی همچنان خبری از درد نبود تا اینکه روز۱۲مهر دکترم گفت برو ان اس تی بده نتیجش برام بفرست من رفتم برای ان اس تی گفتن نوارش زیاد جالی نیست باید بستری شی منم اصلا آمادگی نداشتم کلی استرس گرفتم چون دکتر هم دکترهای انکال میومدن و هیچ شناختی نداشتم تو همین تکاپوها و درگیری ها بودم که گفتن میتونی امشبو بری فردا صبح باز بیا مجدد نوار قلب بگیر صبح روز۱۳بادل دردکمر درد از خواب پاشدم دیدم خیلی درد دارم رفتم دوش آبگرم گرفتم صبحانه خوردم و رفتم برای نوار بیمارستان وقتی که نوار گرفتن گفتن دردات شروع شده و باید بستری شده و معاینه پنج سانت بود
دیگه سریع کارهای بستری انجام شد و من ناباورانه و غیرمنتظره رفتم برای زایمان ....
من