خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد

۵ پاسخ

منم لایک کن پارت بعدی رو گم نکنم

منم لایک کن گمت نکنم پارت بعدم بخونم

پارت بعد کی میزاری

مبارک باشه

جسارتا دکترت کی بوده عزیزم و چه بیمارستانی زایمان کردی؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۶ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان mehrab مامان mehrab ۳ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۵ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت سوم:آخرین سونوگرافی که رفتم ۳۶ هفته بود بعدش جوابو بردم پیش دکترم و دکترم بهم تاریح زایمان داد چون بچم از هفته ۲۰ به بعد بریچ بود و بریچ هم موند زایمانم سزارین اجباری شد خیلی خوشحال بودم که بریچ موند بچه و من مجبور نبودم نگران کمیسیون پزشکی باشم خلاصه دکتر برای ۲۲ اردیبهشت بهم تاریخ زایمان داد از اون روز تازه استرسام زیادتر شد ولی سعی می‌کردم به روی خودم نیارم🥴از دخترم بخوام بگم ی چیز جالب در موردش این بود که توی ۲۴ ساعت شبانه روزی تقریبا ۲۰ ساعت در حال تکون خوردن بود جوری ک من همیشه نگران تکون خوردنای زیادش بودم و همیشه به دکترم میگفتم اخه این بچه پس کی تو شکم می‌خوابه ک مدام در حال لگد زدن و دکترم هم میگفت بچت شیطونه😁
دو هفته مونده بود به زایمان رفتم بیمارستان چون میخواستم فیلمبرداری و عکاسی اتاق عمل و رزرو کنم وقتی وارد بیمارستان و بخش ها شدم رنگم عین گچ دیوار شده بود و مادر و همسرم که باهام بودن متوجه شدن چقدر ترسیدم🥺 بالاخره دو هفته گذشت و دو روز مونده بود به زایمانم یعنی پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت من رفتم بیمارستان تا کارای پذیرشمو انجام بدم صبح ساعت ۸ با همسرم رفتم خیلی برام عجیب بود ک اون روز اصلا استرس نداشتم و هی شوهرم از می‌پرسید استرس داری من میگفتم نه ریلکسم و واقعا هم همین طور بود
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
خب بعداز دو هفته اومدم تجربه سزارین رو بگم:

پارت اول

اول از همه بگم که من اوایل همش میگفتم طبیعی، ولی هرچی به اخراش نزدیک میشدم استرس میگرفتم، بعد میدیدم تو گهواره و مطب از سزارین چقدر راضین، و خب میدیم خیلی طبیعی ها هم چقدر زیاد بخیه خوردن و … ، دیگه تصمیم رو گرفتم رو سزارین، با اینکه معاینه نیمه تحریکی هم شدم تو ۳۸ هفتگی و دکترم گفت لگنت خوبه ولی سر بچه خیلی تو لگن نیست، هفته بعدشم چون کاهش حرکت و لکه صورتی داشتم رفتم بلوک زایمان، معاینه شدم و گفتن باز نیستی، همون یه فینگری که هفته پیش بود همونه… تاریخ زایمانمو دوست داشتم ۷/۷ باشه ولی بیمارستان نیکان سزارینی قبول نمیکنه تاریخ های رند ، دیگه گفتم ۷/۸ که لااقل با تاریخ تولد همسرم که ۸/۸ هست و خودم که ۳/۲۸ یکم همخونی داشته باشه😁
خلاصه شب قبلش رفتم حموم ، کاملا موهامو خشک کردم چون اتاق عمل سرده، از استرس فقط ۱ ساعت خوابیدم، بلند شدم ساعت ۴ نماز خوندم کارامو کردم با مامانمو همسرم رفتیم ، من رفتم بلوک زایمان کارامو انجام بدن
مامان 🤱معجزه💙 مامان 🤱معجزه💙 ۶ ماهگی
سلام.اومدم با تجربه زایمان و بدنیا آوردن معجزه زندگیم .انشاءالله که قسمت همه اونایی که نینی میخوان بشه به لطف خدا .
پارت اول .
میخوام برگردم به چند روز قبل زایمانم روزی که سونو بیو فیزیکالم آب دور جنین کم نشون داد .دکترم منو برا زایمان طبیعی قبول نکرد و گفت من فقط سزارین انجام میدم .به گفته ی دکترم اونروز رفتم بیمارستان محب کوثر اونم با استرس تازه ۳۹ هفته کامل بودم .از محیط بیمارستانش خوشم نیومد.پرسنل هم با اینکه خصوصی بود رفتار خیلی مناسبی نداشتن به من گفتن اینجا دکتر نداری کسی تورو برا زایمان قبول نمیکنه اون لحظه انگار من بین آسمون و زمین موندم آواره شدم .آمینوشور و ان اس تی دادم و برگشتم خونه اونشب تهران بارون شدید میبارید رفتم تو حیاط تنهایی زیر بارون وایسادم وگریه کردم خیلی گریه کردم گفتم خدایاچرا اینجوری شد چرا کسی زایمان منو قبول نمیکنه از اول همه کارامو تو درست کردی از این به بعدشم سپردم به خودت .اونشب گذشت و قرار شد من دوباره شنبه سه روز بعد سونو انجام بدم ببینم آب دور بچه کم شده یا همون مونده .استرس داشتم ولی گذشت اون دو روزم درد داشتم کم و زیاد ولی بروی خودم نمیاوردم چون تو بارداری درد سنگ کلیه داشتم فکر میکردم میتونه کلیه ام باشه چون اونقدر زیاد نبود دردا...