خب بعداز دو هفته اومدم تجربه سزارین رو بگم:

پارت اول

اول از همه بگم که من اوایل همش میگفتم طبیعی، ولی هرچی به اخراش نزدیک میشدم استرس میگرفتم، بعد میدیدم تو گهواره و مطب از سزارین چقدر راضین، و خب میدیم خیلی طبیعی ها هم چقدر زیاد بخیه خوردن و … ، دیگه تصمیم رو گرفتم رو سزارین، با اینکه معاینه نیمه تحریکی هم شدم تو ۳۸ هفتگی و دکترم گفت لگنت خوبه ولی سر بچه خیلی تو لگن نیست، هفته بعدشم چون کاهش حرکت و لکه صورتی داشتم رفتم بلوک زایمان، معاینه شدم و گفتن باز نیستی، همون یه فینگری که هفته پیش بود همونه… تاریخ زایمانمو دوست داشتم ۷/۷ باشه ولی بیمارستان نیکان سزارینی قبول نمیکنه تاریخ های رند ، دیگه گفتم ۷/۸ که لااقل با تاریخ تولد همسرم که ۸/۸ هست و خودم که ۳/۲۸ یکم همخونی داشته باشه😁
خلاصه شب قبلش رفتم حموم ، کاملا موهامو خشک کردم چون اتاق عمل سرده، از استرس فقط ۱ ساعت خوابیدم، بلند شدم ساعت ۴ نماز خوندم کارامو کردم با مامانمو همسرم رفتیم ، من رفتم بلوک زایمان کارامو انجام بدن

۱ پاسخ

خب پارت بعدی منتظرم بزاری😍❤️

سوال های مرتبط

مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان دخملی 🩷 مامان دخملی 🩷 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان
خب بالاخره فرصت شد بیام از تجربه زایمانم بگم ..من ۳۶ هفته رفتم سونو وزن گفت وزنش ۳۲۰۰ هست که تا ۴۰ هفته ممکنه به ۴ کیلو برسه منم چون میخواستم طبیعی زایمان کنم خیلی ترسیدم مدام استرس داشتم که من از پس طبیعی بر نمیام ، خلاصه به فکر سزارین بودم چند تا دکترم رفتم ولی قبول نکردن گفتن وزن بچه باید بالای ۴۵۰۰ باشه که سزارین کنن این وسط ماما همراهم خانم وثوق خیلی بهم دلگرمی میدادن هر وقت میرفتم پیششون کلی از استرسم کم میشد .. خلاصه گفتم هر چی قسمته دیگه خدایی که تا الان کمکم کرده از این به بعدم هوامو داره .. دیگه همه توانم رو گذاشتم واسه زایمان طبیعی.. تو ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم معاینه تحریکی دهانه رحمم تا ۳ سانت باز شد ولی خبری از درد نشد به لکه بینی افتادم که گفتن طبیعی هست ، ۳۹ هفته و ۱ روز بودم روز جمعه ۲۷ ام ساعت ۶ صبح با کمر درد بیدار شدم پاشدم یکم راه رفتم دیدم تقریبا هر دو دقیقه درد دارم میگرفت و ول میکرد حالت تهوع خیلی شدید هم گرفتم حالم بد شد گفتم دیگه دردام شروع شد هم خوشحال بودم هم یکم ترسیدم .. خلاصه شوهرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم تا جایی که بشه تو خونه تحمل میکنم بعد بریم بیمارستان من درد میکشیدم اون ذوق میکرد که بچه داره میاد😂 خلاصه تا ساعت ۹ و نیم هر طور بود تحمل کردم و دوش آبگرم گرفتم دیدم دردام بیشتر شد واقعا نمیتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۴ سانته ۶۰ درصد نرمی ، گفتن معاینت خیلی خوبه بستری میشی امروز زایمان میکنی ، ادامه رو تو کامنت ها میزارم
مامان تو دلی مامان تو دلی ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی ۱
سلام به همگی من تقریبا بعد از دوهفته اومدم تا تجربه زایمانم رو در اختیار اونایی که مشتاق هستن بزارم
خب من ساکن بابل هستم و دکترم هم بیشتر زایمان سزارین اختیاری انجام میده و باردار هاشو ارجاع میده به بیمارستان خصوصی و زمانی که بهش گفتم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم یه کم جا خورد چون معمولا اکثر خانما تو شهرمون میخوان سزارین بشن خب دکترمم کمکشون میکنه
دکتر گفت ۳۸ هفته بیا معاینه لگن منم رفتم یه کوچولو درد داشت چون دهانه رحم هم معاینه کرد که ۱ سانت بودم گفت ممکنه لکه بینی بگیری که طبیعیه و اینکه تا. ۳۹هفته صبر میکنیم اگر دردت گرفت که هیچ اگر نه ارزش نداره با آمپول فشار و تو هفته های ۴۱٫۴۲ زایمان کنی منم بعد از این حرفش یکم نگران شدم چون کلا از برش و بی حسی سزارین ترس داشتم
خلاصه رفتم خونه تا دوروز لکه بینی داشتم و یه کوچولو درد زیر شکم
که بعد دوروز قطع شد و منم نا امید شدم ،تقریبا از همون هفته پیاده روی و پله نوردی شروع کردم البته اینم بگم که وارد ماه نه که شده بودم اساس کشی داشتم که کلی تحرک داشتم ولی پیاده روی و ورزش فقط هفته اخر اونم روزی یک ساعت ،تقریبا دوروز مونده بود به اینکه ۳۹هفته کامل بشه تصمیم گرفتم ماما همراه بگیرم باهاش تماس گرفتم گفت ساعت ۴بیا بیمارستان پرونده و سونو آزمایشاتو ببینم و خودتم معاینه کنم ………..
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...
مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۲ ماهگی
سلام سلام تجربه زایمان من۱
دوستای قدیمی میدونن من تا اخرش میگفتم میرم طبیعی ولی تقریبا از وقتی وارد ماه نهم شدم لگن درد بدی گرقتم طوری که شبا از دردش گریه میکردم نمیتونستم بخوابم اصلا
بعد دیگه همسرم پاشو کرد تو یه کفش که نه تو تحمل درذ طبیعی نداری برو سزارین خلاصه ۳۷هفته تمام رفتم دکترم معاینه کرد گفت لگنت خوبه
ولی بازم همسرم میگفت نه وزن بچه هم زیاده برو سز
دکتر خودم یه دکتر دیگه معرفی کرد من میخاستم برم اون دکتر بگم طبیعی میخام بعد رفتیم پیش دکتر همسرم گفت منم میام تو با دکتر حرف بزنم
دیگه رفتیم همسرم گفت خانوم دکتر شما سزارین بنویس 😓😓😓دیگه منم استرس گرفتم چون از اول برا طبیعی خودمو اماده میکردم
بعد دکتز گفت چهارشنبه بیا نامه بدم
اقا من از مطب دکتر اومدم بیرون کمر درد بدی گرفتم ولی گفتم دیگه عادیه وزن بچه زیاده
خلاصه تا چهارشنبه کمر من خسلی زیاد درد میکرد
چهارشنبه رفتیم مطب دکتر نامه بگیریم به دکتز گفتم من کمرم درد میکنه گفت اشکال نداره شیاف اینا مینویسم استراحت کن دوشنبه وقت عملته