#تجربه زایمان طبیعی ۱
سلام به همگی من تقریبا بعد از دوهفته اومدم تا تجربه زایمانم رو در اختیار اونایی که مشتاق هستن بزارم
خب من ساکن بابل هستم و دکترم هم بیشتر زایمان سزارین اختیاری انجام میده و باردار هاشو ارجاع میده به بیمارستان خصوصی و زمانی که بهش گفتم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم یه کم جا خورد چون معمولا اکثر خانما تو شهرمون میخوان سزارین بشن خب دکترمم کمکشون میکنه
دکتر گفت ۳۸ هفته بیا معاینه لگن منم رفتم یه کوچولو درد داشت چون دهانه رحم هم معاینه کرد که ۱ سانت بودم گفت ممکنه لکه بینی بگیری که طبیعیه و اینکه تا. ۳۹هفته صبر میکنیم اگر دردت گرفت که هیچ اگر نه ارزش نداره با آمپول فشار و تو هفته های ۴۱٫۴۲ زایمان کنی منم بعد از این حرفش یکم نگران شدم چون کلا از برش و بی حسی سزارین ترس داشتم
خلاصه رفتم خونه تا دوروز لکه بینی داشتم و یه کوچولو درد زیر شکم
که بعد دوروز قطع شد و منم نا امید شدم ،تقریبا از همون هفته پیاده روی و پله نوردی شروع کردم البته اینم بگم که وارد ماه نه که شده بودم اساس کشی داشتم که کلی تحرک داشتم ولی پیاده روی و ورزش فقط هفته اخر اونم روزی یک ساعت ،تقریبا دوروز مونده بود به اینکه ۳۹هفته کامل بشه تصمیم گرفتم ماما همراه بگیرم باهاش تماس گرفتم گفت ساعت ۴بیا بیمارستان پرونده و سونو آزمایشاتو ببینم و خودتم معاینه کنم ………..

۵ پاسخ

هیچی اندازه خوندن تجربه ها شیرین نیست خببب🥺😍

ادامه لطفااا😂🥲

خب بقیش زود بگو دیگه

بقیش😑

خب

سوال های مرتبط

مامان هلنا مامان هلنا ۶ ماهگی
#تجربه_زایمان
خب بالاخره من اومدم تجربه زایمانم بگم
خودم خیلی از تجربه هارو میخوندم و دعا دعا میکردم زودتر نوبت خودم بشه
اول اینکه بدن با بدن و شرایط هرفردی با فرد دیگه متفاوته و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین
من ۳۶هفته معاینه شدم و دکتر گفت لگنت خوبه از همون موقع شروع کردم هرروز ورزش و پیاده روی و پله بالا پایین کردن (قبلشم پیاده روی داشتم)
هرروز دوش میگرفتم و توی حموم هم ورزش میکردم ۳۸ هفته یخورده انقباض داشتم فقط و هیچ دردی نداشتم رفتم ان اس تی دادم که گفت یخورده درد برات ثبت شده و دهانه رحمم هم یک سانت باز شده بود
بعد از اونم از اونجایی که من خیلی اسرار داشتم نینی رو زودتر ببینم هرکاری که میگفتن برا زایمان طبیعی خوبه انجام می‌دادم. گل مغربی رم از ۳۸ هفته استفاده کردم
خلاصه که بعد از اونم سه چهار بار معاینه شدم ولی همون یه سانت بود و دکترم گفت درد هم نداشتی چهل هفته که تموم شد بیا تا اونموقع بستریت کنم
یازده اردیبهشت شدم ۴۰ هفته و یک روز و رفتم بیمارستان اونجا دکترم معاینه کرد و گفت همون یک سانتی و بچه اصلا پایین نیومده و اصلا شرایط زایمان رو نداری الان با آمپول فشار هم نمیتونی زایمان کنی
سه چهارروزم وقت میدم شاید بچت بیاد پایین ولی به احتمال زیاد سزارین میشی
(دوبارم سنوگرافی رفتم تو هفته آخر که وزن تویکیش ۳۷۰۰ بود یکیش ۳۶۰۰)
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
من زایمان طبیعی بوشهر بیمارستان قائم با کلینیک ماهسون گرفته بودم
من پیاده روی از هفته 35 با روزی 20 دقیقه شروع کردم و تو هفته 37 به صورت سر سخت روزی یک ساعت ورزش های مخصوص بارداری انجام میدادم و انتظار داشتم توی 38 هفته زایمان کنم،به صورت عجیبی از وقتی رفته بودم توی ماه 9 دردام قطع شده بود و حالم خوش بود،اصلا انگار نه انگار که باردار بودم،این قضیه کلی اذیتم می‌کرد دیگ روز های آخر کارم شده بود گریه و حس میکردم که سوزن فشاری میشم،بخاطر زایمان از خونه و شوهرم دور بودم همین باعث شده بود روحیم کلا ببازم،توی 37 هفته و 3 روز معاینه لگنی شدم گفت دهانه رحم 1 سانت و سر بچه کامل تو لگن هست و خیلی لگن خوبی دارم برای زایمان طبیعی که گفت با دوتا زور میتونی راحت زایمان کنی،دیگ من خیلی خوشحال بودم گفتم حتما تا هفته دیگ به سانت میرسم و راحت زایمان میکنم،و ورزش ها پیاده روی بیشتر کردم،و هفته بعد توی 38 هفته 2 روز رفتم برا معاینه تحریکی متاسفانه گفت هنوز همون 1 سانت هستم و وضعیتم دیگ تغییر نکرده و گفت با 1 سانت خوب نمیتونم تحریکت کنم اما تمام سعی خودم میکنم ،بعد معاینه کمی درد داشتم و رفتم پیاده روی 1 ساعت و تا آخر شب هم درد پریود داشتم و صبحش قطع شد دیگ ،باز ناامید نشدم و ادامه دادم تا روز بعدش که دیگ ترشحات موکوسی داشتم و این ترشحات کرم رنگ بود و ادامه داشت (برای من ترشحاتم دیگ بعد معاینه تحریکی قطع نشد)باز وضعیتم همینطور بود بدون درد و هیچ انقباضی تا که 38 هفته و 5 روز باز رفتم برای معاینه تحریکی که باز گفت همون 1 سانت پیشرفت نداشتم نمیتونه برام تحریکی انجام بده
ادامه تاپیک بعد میزارم
مامان همتا مامان همتا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی..
روز یکشنبه نوبت دکتر داشتم و چون ۳۸ هفته و ۳ روز بودم معاینه لگن انجام داد و گفت لگنت خوبه میتونی زایمان طبیعی انجام بدی.(من چون دستمزد پزشکم برای زایمان طبیعی بالا بود (۱۵ ت) تصمیم داشتم با یک ماما خصوصی زایمان انجام بدم) همون روز عصر هم رفتم ویزیت مامایی که در نظر داشتم .اونجا هم معاینه شدم و گفت یک سانت ضخیمی.
همه کارا انجام شد قرار شد شروع کنم به پیاده روی و ورزش بیشتر ودمنوش و...
شب که برگشتیم خونه اصلا حالم خوب نبود همش دلپیچه داشتم چون گوجه سبز خورده بودم فکر میکردم سردیم کرده . گلاب به روتون اسهال شدید بودم.سر شب دیدم لباس زیرم خونی شده با ماما تماس گرفتم و گفت طبیعیه بخاطر معاینست .ولی بنظر خودم طبیعی نبود و دلشوره داشتم. از درد دلپیچه تا۳ ونیم صبح به خودم پیچیدم و در اخر کیسه ابم پاره شد و مجدد تماس گرفتم با ماما که گفت زایمانته بیا ببمارستان.
به سمت بیمارستان حرکت کردیم. حدودا یک ساعتی راه بود در طول مسیر دردام شروع شد و این شد آغاز زایمان ..
مامان پوریا💙😍 مامان پوریا💙😍 روزهای ابتدایی تولد
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲

رفتم خونه یکم سوپ خوردم دوش گرفتم شیو کردم و آماده شدم با اینکه هیجان داشتم و خوابم نمیومد ولی به زور خوابیدم تا انرژی داشته باشم
۵ رفتم بیمارستان و به مامای زایشگاه گفتم که طبیعی میخوام و دلم میخواد ماما همراه داشته باشم که خوشبختانه خودش شد و خیالم راحت شد چون از قبل میشناختمش و واقعا مهربون بود
یه ان اس تی دادم و لباس زایمان رو پوشیدم رفتم اتاق زایمان که اولش یه محلول بدون طعم رو داخل آب قاطی کرد و با سرنگ کم کم داد که بخورم و گفت که چون درد زایمانی ندارم این دردامو شروع میکنه
نیم ساعت نشستم به در و دیوار نگاه میکردم که اومد آنژوکت و سرم وصل کرد
تا ساعت فکر کنم ۸ دردی نداشتم ولی کم کم بعدش یه انقباض های ریزی داشتم
ماما هم دارو تو سرم اضافه میکرد
وقتی گفتم یه کوچولو انقباض دارم گفت بیا معاینه کنم که بله شده بودم دو سانت
کم کم انقباضا منظم شد و منم اومدم پایین نرمش و ورزش و اسکات و ورزش با توپ و ماساژ
و اینکه میزاشتن خانوادم یکی یکی بیان داخل و منو تو اون شرایط بیینن🤣 که خب بیشتر شوهرم میومد و میموند پیشم
بعدش کیسه آبم رو پاره کردن که دیگه کامل دردام تو دقایق مشخص میگرفت و ول میکرد
ساعت ۹ که ماما گفت شوهرم بره بیرون تا معاینه شم ( شوهرم فکر کرد موقع معاینه میتونه بمونه ولی گفت بره منم پرسیدم چرا گفت خیلی آقایون حالشون بد میشه اینطور مواقع😁🤣)
معاینه کرد که شده بودم چهار سانت و ماما گفت عالی پیش رفتی
ادامه پارت بعد
مامان آدرینا وسورنا😍 مامان آدرینا وسورنا😍 روزهای ابتدایی تولد
بااینکه زایمان دومم بود پراز استرس بودم چون زایمان اولم خیلی اذیت شدم و با آمپول فشار ومعاینه زیاد دخترم به دنیا اومد برا همین از زایمان میترسیدم
هفته۳۸دردام کم کم شروع شد کمردرد و زیر دلم درد میکرد
یه شب تایم گرفتم وحس کردم وقت زایمانه سریع لباس پوشیدم و با شوهرم رفتیم بیمارستان
معاینه شدم گفتن که دهانه رحم بسته هست و اومدم خونه و شوهرم گفت
باید بیمارستان و دکتر عوض کنی چون بیمارستان محیطش و سالن انتظارش کوچیکه
منم دوهفته مونده به زایمانم زیربار نرفتم ولی به اصراررفتم پیش یه دکتر دیگه ویزیت شدم وچون ۳۸هفته و ۵روزم بود خواست معاینه تحریکی کنه نذاشتم نمی‌دونم ترسیدم گفتم اتفاقی میفته
اخرسرم پیش دکتر خودم رفتم چون نمی‌تونستم نزدیک زایمانم ریسک کنم
و چون من ترمیم زیبایی هم داشتم هر دکتری قبول نمی‌کرد موقع زایمان انجام بده
ورزش هامو انجام میدم پیاده روی روزی یکی دوساعت و تحرک زیاد هم توخونه داشتم چون یه بچه چهار ساله هم دارم ودایم سرپا بودم
همینجور درد داشتم هی می‌گرفت ول میکرد تا اینکه ۳۹هفته و ۵روز بودم
از صبح کمردرد شدید داشتم و زیر دلم درد میکرد ولی میگفتم درد زایمان نیست و بازم تصورمیکردم آمپول فشار میزنن بهم چون خبری نبود
رفتم دوش گرفتم وورزش انجام دادم انگار نه انگار
ومامانم یک ماه پیش بود اومده بود پیشم تنهانمونم به آبجیم پشت تلفن گفت که دردش میگیره ول می‌کنه آبجیم پرسید ترشح دارم گفتم آره یکمی دارم گفت پاشو برو بیمارستان امروز حتما بستری منم زنگ زدم به شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان معاینه شدم گفتن چهار سانت شدم و بستری شدم
مامان دخملی 🩷 مامان دخملی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان
خب بالاخره فرصت شد بیام از تجربه زایمانم بگم ..من ۳۶ هفته رفتم سونو وزن گفت وزنش ۳۲۰۰ هست که تا ۴۰ هفته ممکنه به ۴ کیلو برسه منم چون میخواستم طبیعی زایمان کنم خیلی ترسیدم مدام استرس داشتم که من از پس طبیعی بر نمیام ، خلاصه به فکر سزارین بودم چند تا دکترم رفتم ولی قبول نکردن گفتن وزن بچه باید بالای ۴۵۰۰ باشه که سزارین کنن این وسط ماما همراهم خانم وثوق خیلی بهم دلگرمی میدادن هر وقت میرفتم پیششون کلی از استرسم کم میشد .. خلاصه گفتم هر چی قسمته دیگه خدایی که تا الان کمکم کرده از این به بعدم هوامو داره .. دیگه همه توانم رو گذاشتم واسه زایمان طبیعی.. تو ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم معاینه تحریکی دهانه رحمم تا ۳ سانت باز شد ولی خبری از درد نشد به لکه بینی افتادم که گفتن طبیعی هست ، ۳۹ هفته و ۱ روز بودم روز جمعه ۲۷ ام ساعت ۶ صبح با کمر درد بیدار شدم پاشدم یکم راه رفتم دیدم تقریبا هر دو دقیقه درد دارم میگرفت و ول میکرد حالت تهوع خیلی شدید هم گرفتم حالم بد شد گفتم دیگه دردام شروع شد هم خوشحال بودم هم یکم ترسیدم .. خلاصه شوهرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم تا جایی که بشه تو خونه تحمل میکنم بعد بریم بیمارستان من درد میکشیدم اون ذوق میکرد که بچه داره میاد😂 خلاصه تا ساعت ۹ و نیم هر طور بود تحمل کردم و دوش آبگرم گرفتم دیدم دردام بیشتر شد واقعا نمیتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۴ سانته ۶۰ درصد نرمی ، گفتن معاینت خیلی خوبه بستری میشی امروز زایمان میکنی ، ادامه رو تو کامنت ها میزارم
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۴ ماهگی
تجربه زایمان من

من زایمان دومم بود زایمان اولم طبیعی با بی حسی بود و فوق العاده عالی و لذت بخش بود تنها مشکلش سردرد و کمردرد بعد زایمان که بخاطر بی حسی بود

زایمان دومم خودم خیلی دوست داشتم طبیعی باشه از 36 هفته کپسول گل مغربی می‌خوردم و از 37 هفته شیاف استفاده می کردم پیاده روی کم و بیش داشتم رابطه و دوش آب گرم و...
چون مسمومیت بارداری داشتم دکتر میخواست زودتر زایمان کنم بهم تایم داد که اگه تا 39 هفته زایمان نکردم خودم برم بیمارستان بستری بشم
از شانس من هفته آخر پام در رفت بخاطر همون پیاده روی نمیتونستم زیاد برم پاهامم خیلی ورم داشت
خلاصه 39 هفته شدم اما صبح نرفتم بیمارستان عصری رفتم معاینه شدم که گفت یک سانت دهانه رحم بازه برای 39 هفته و دو روز نامه بستری داد
رفتم بستری شدم دکتر گفت اول با قرص واژینال شروع کنن که دهانه رحمم نرم بشه داخل واژنم قرص گذاشتن و ماما تلاش کرد دهانه رحمم یکم بکشه پایین خیلی بالا بود این درد داشت برام
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد