#تجربه_زایمان
خب بالاخره من اومدم تجربه زایمانم بگم
خودم خیلی از تجربه هارو میخوندم و دعا دعا میکردم زودتر نوبت خودم بشه
اول اینکه بدن با بدن و شرایط هرفردی با فرد دیگه متفاوته و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین
من ۳۶هفته معاینه شدم و دکتر گفت لگنت خوبه از همون موقع شروع کردم هرروز ورزش و پیاده روی و پله بالا پایین کردن (قبلشم پیاده روی داشتم)
هرروز دوش میگرفتم و توی حموم هم ورزش میکردم ۳۸ هفته یخورده انقباض داشتم فقط و هیچ دردی نداشتم رفتم ان اس تی دادم که گفت یخورده درد برات ثبت شده و دهانه رحمم هم یک سانت باز شده بود
بعد از اونم از اونجایی که من خیلی اسرار داشتم نینی رو زودتر ببینم هرکاری که میگفتن برا زایمان طبیعی خوبه انجام می‌دادم. گل مغربی رم از ۳۸ هفته استفاده کردم
خلاصه که بعد از اونم سه چهار بار معاینه شدم ولی همون یه سانت بود و دکترم گفت درد هم نداشتی چهل هفته که تموم شد بیا تا اونموقع بستریت کنم
یازده اردیبهشت شدم ۴۰ هفته و یک روز و رفتم بیمارستان اونجا دکترم معاینه کرد و گفت همون یک سانتی و بچه اصلا پایین نیومده و اصلا شرایط زایمان رو نداری الان با آمپول فشار هم نمیتونی زایمان کنی
سه چهارروزم وقت میدم شاید بچت بیاد پایین ولی به احتمال زیاد سزارین میشی
(دوبارم سنوگرافی رفتم تو هفته آخر که وزن تویکیش ۳۷۰۰ بود یکیش ۳۶۰۰)

۱۶ پاسخ

پارت ۴
بردنم اتاق و گذاشتنم رو تختم پرستار اومد شکمم فشار داد درد داشت ولی چون هنوز بی حس بودم اونقدر زیاد نبود دردش ولی باز سخت ترین قسمتش همین بود فقط
بعدشم شوهرم اومد پیشم چون تازه شکمم فشار داده بودن درد داشتم و گریه میکردم
خلاصه که بعد چند دقیقه منم آروم شدم و دردمم خیلی کم بود مثل پریودی از اونم شاید کمتر
که اومدن برام شیاف و پوشک گذاشتن
بعدشم یه پرستار اومد کمک کرد به نینیم شیر بدم همونطوری که خوابیده بودم
با اینکه شیر نداشتم ولی نینی مک میزد ک آروم میشد
شبم با مامانم بیدار بودیم کلا هرچند دقیقه یبار دخترم بیدار میشد و گریه میکرد
تا نصف شب دیگه گفتن میتونم چیزی بخورم منم خیلی گشنم بود خرما و کمپوت و اینا خوردم و یخورده خوابیدم
فردا صبحش بی حسی دیگه کامل رفته بود فقط یکم سردرد بودم .سوند رو هم صبح درآوردن و هیچ دردی نداشت بازم .بعدشم به کمک مامانم راه رفتم و رفتم دستشویی و عصرش هم مرخص شدیم
کلا تا یکم دردم میگرفت شیاف میذاشتم خوب میشد
پمپ درد هم خیلی تاثیر داشت
اومدم خونه فقط دلم میخاست بخوابم یکی دوساعتی خوب خوابیدم
و فقط موقع نشستن اذیت میشدم که اونم کم کم بهتر شد و راحت تر میتونم بشینم و پاشم
و از روز دوم بعد زایمانم سینم یکم شیر اومد و روز سوم خیلی بهتر شد دیگه بچم سیر میشه و یکم میتونم استراحت کنم و واقعا خداروشکر میکنم چون حس میکنم بدنم اصلا جون زایمان طبیعی رو نداشت و خدا خودش بهتر میدونه خیر آدم تو چیه و نباید سر یچیز خیلی اسرار کرد
اینم به دنیا اومدن نینی قشنگ من

پارت ۲
منم با مامانم رفتیم نمازخونه بیمارستان استراحت کردیم تا دیدم دکتر بهم زنگ زد گفت بیا بلوک زایمان
اونجا صحبت کرده بود راجب شرایطم و قبول کرده بودن که سزارین بشم
خلاصه کارای بستری رو انجام دادیم وبهم لباس دادن عوض کردم بهم سرم زدن و نشستم رو ویلچر با شوهرمم خداحافظی کردم ورفتم طبقه بالا که بخش جراحی بود .یکم استرس داشتم ولی خیلی ام ذوق داشتم و خوشحال بودم .توی قسمت ریکاوری نشستم با چند نفرم حرف زدم که تازه اومده بودن بیرون دیدم حالشون خوبه استرسم کمتر شد
نوبت من شد و وارد اتاق عمل شدم خداروشکر هیچی اونجوری که فکر میکردم ترسناک نبود اخلاق پرسنل اتاق عمل و دکترمم خیلی خوب بود
نشستم آمپول بی حسی رو زدن برام سوزش خیلی کمی داره بعد دراز کشیدم و پاهام کم کم گرم شد
دیگه نمیتونستم تکون بدم اصلا سوند رو هم وقتی بی حس بودم زدن برام و هیچی نفهمیدم دکترم اومد عمل رو شروع کرد و منم گاهی چشام باز میکردم گاهی می‌بستم و به نینی قشنگم که الان داره از شکمم میاد بیرون فکر میکردم خیلی خیلی حس قشنگی بود
به قدری حالم خوب بود فقط منتظر بودم صداشو بشنوم
هیچی هم حس نمیکردم که یه دفعه دکتر یخورده از بالا رو به پایین شکمم فشار داد و اون پرستار که پیشم بود گفت نینیت اومد
بعدم صدای دخترم شنیدم .قطعا قشنگ ترین لحظه زندگیم همین بوده بعدشم فقط چشامو بسته بودم و به صداش گوش میدادم و قربون صدقش میرفتم
نمیدونم چند دقیقه دیگه طول کشید پتو زخیم کشیدن روم و بردنم ریکاوری. پمپ درد برام وصل کردن و دخترم آوردن گذاشتم رو سینم و با یچیز بستن که نیفته
یکم اونجا خوابیدیم همش نگاش میکردم و قربونش میرفتم

پارت ۳
یخورده سرم سنگین بود فقط حس دیگه ای نداشتم که بعدشم بچم از روم برداشتن گذاشتن تخت کودک کنارم
اول بچه رو بردن بعدشم منو جابه جا کردن .فقط اون لحظه ها که از رو تخت میذاشتنم یه تخت دیگه تا برم بخش اذیت میشدم یکم

هزینه چقدر شده ؟؟؟مبارکت باشه 😍برا منم دعا کن زایمان خوبی باشه برام

عزیزم از کی شکمت و بستی؟

مرسی که نوشتی فقط سوند کشیدنی درد نداشت؟ یا راه رفتن اول

مبارکه گلم دعاکن منم دخترداربشم

ممنون ک با حس خوب نوشتی تجربتو منی ک هنوز زایمان نکردم کلی حال خوب داشت برعکس بقیه تجربه ها ک خیلی نکات مثبتو نمینویسن و ادم فقط استرس میگیره میخونه
خدا برات حفظ کنه نی نی تو قدمش خیر🫶🏻❤

مبارک باشه عزیزم

مبارک باشه عزیزم ❤😍 برای مام دعا کن 🙏 وقتی داشتم میخوندم اشک تو چشام جمع شده بود 🥺😕 انشالله همه مامانا نی نی ها شون بسلامتی بغل بگیرن 🥺 منم همینطور

مبارکه عزیزم😍کاش منم زود زایمان کنم خیلی میترسم و استرس دارم می‌دونم خدام بزرگه توکلم بهشه😥

عزیزم توضیحاتت برا منی که استرس داشتم عالی اروم شدم🫠چون منم پس فردا وقت سزارین دارم

بسلامتی خداروشکر
مگه پوشک میزارن؟وای زایمان طبیعی ام بکنی پوشک می‌زارن؟

عزیزمممم به خیرو سلامتی بزرگش کنی انشالله همیشه دلتون شاد باشه❤️😘

مبارک باشه قدمش پر خیروبرکت باشه 🌹 برای ماهم دعاکن 🙏

مبارکه بسلامتی❤️🥺

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
من زایمان طبیعی بوشهر بیمارستان قائم با کلینیک ماهسون گرفته بودم
من پیاده روی از هفته 35 با روزی 20 دقیقه شروع کردم و تو هفته 37 به صورت سر سخت روزی یک ساعت ورزش های مخصوص بارداری انجام میدادم و انتظار داشتم توی 38 هفته زایمان کنم،به صورت عجیبی از وقتی رفته بودم توی ماه 9 دردام قطع شده بود و حالم خوش بود،اصلا انگار نه انگار که باردار بودم،این قضیه کلی اذیتم می‌کرد دیگ روز های آخر کارم شده بود گریه و حس میکردم که سوزن فشاری میشم،بخاطر زایمان از خونه و شوهرم دور بودم همین باعث شده بود روحیم کلا ببازم،توی 37 هفته و 3 روز معاینه لگنی شدم گفت دهانه رحم 1 سانت و سر بچه کامل تو لگن هست و خیلی لگن خوبی دارم برای زایمان طبیعی که گفت با دوتا زور میتونی راحت زایمان کنی،دیگ من خیلی خوشحال بودم گفتم حتما تا هفته دیگ به سانت میرسم و راحت زایمان میکنم،و ورزش ها پیاده روی بیشتر کردم،و هفته بعد توی 38 هفته 2 روز رفتم برا معاینه تحریکی متاسفانه گفت هنوز همون 1 سانت هستم و وضعیتم دیگ تغییر نکرده و گفت با 1 سانت خوب نمیتونم تحریکت کنم اما تمام سعی خودم میکنم ،بعد معاینه کمی درد داشتم و رفتم پیاده روی 1 ساعت و تا آخر شب هم درد پریود داشتم و صبحش قطع شد دیگ ،باز ناامید نشدم و ادامه دادم تا روز بعدش که دیگ ترشحات موکوسی داشتم و این ترشحات کرم رنگ بود و ادامه داشت (برای من ترشحاتم دیگ بعد معاینه تحریکی قطع نشد)باز وضعیتم همینطور بود بدون درد و هیچ انقباضی تا که 38 هفته و 5 روز باز رفتم برای معاینه تحریکی که باز گفت همون 1 سانت پیشرفت نداشتم نمیتونه برام تحریکی انجام بده
ادامه تاپیک بعد میزارم
مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا:
مامان تو دلی مامان تو دلی ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی ۱
سلام به همگی من تقریبا بعد از دوهفته اومدم تا تجربه زایمانم رو در اختیار اونایی که مشتاق هستن بزارم
خب من ساکن بابل هستم و دکترم هم بیشتر زایمان سزارین اختیاری انجام میده و باردار هاشو ارجاع میده به بیمارستان خصوصی و زمانی که بهش گفتم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم یه کم جا خورد چون معمولا اکثر خانما تو شهرمون میخوان سزارین بشن خب دکترمم کمکشون میکنه
دکتر گفت ۳۸ هفته بیا معاینه لگن منم رفتم یه کوچولو درد داشت چون دهانه رحم هم معاینه کرد که ۱ سانت بودم گفت ممکنه لکه بینی بگیری که طبیعیه و اینکه تا. ۳۹هفته صبر میکنیم اگر دردت گرفت که هیچ اگر نه ارزش نداره با آمپول فشار و تو هفته های ۴۱٫۴۲ زایمان کنی منم بعد از این حرفش یکم نگران شدم چون کلا از برش و بی حسی سزارین ترس داشتم
خلاصه رفتم خونه تا دوروز لکه بینی داشتم و یه کوچولو درد زیر شکم
که بعد دوروز قطع شد و منم نا امید شدم ،تقریبا از همون هفته پیاده روی و پله نوردی شروع کردم البته اینم بگم که وارد ماه نه که شده بودم اساس کشی داشتم که کلی تحرک داشتم ولی پیاده روی و ورزش فقط هفته اخر اونم روزی یک ساعت ،تقریبا دوروز مونده بود به اینکه ۳۹هفته کامل بشه تصمیم گرفتم ماما همراه بگیرم باهاش تماس گرفتم گفت ساعت ۴بیا بیمارستان پرونده و سونو آزمایشاتو ببینم و خودتم معاینه کنم ………..
مامان فسقلی ♥️ مامان فسقلی ♥️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه و دیدگاهم از زایمان طبیعی
طبق چیزی که خونده بودم که. طرف ی سانته میره زایشگاه میبینه اعه‌ شده سه سانت !! بعدم با ورزش میشه پنج سانت و بعد دوساعت فول میشه و میزاد!! البته خب قبلشم ورزش کرده دیگه😉
خب منم از همون تول میرفتم سر کار و کارهای منزل و تا خونم پیاده میومدم تا ۳۱هفته که ی درد انقباضی داشتم و دکتر گفت فعلا زیاد راه نرو بعد دوباره شروع کن .منم ۳۶ هفته تا ۳۹ دوباره شروع کردم به ورزش و پیاده روی
روزی ۱۰۰تا اسکات /۲ساعت پیاده روی/ی ساعت ورزش لگنی مث گربه گاو و چمباتمه و پامرغی و ... /ماساژ پرینه و ماساژ بدن و اصول تغذیه مخصوص که پونصد فقط رژیم غذایی مناسب داشتم .
خیلی ماه درد داشتم مث درد پریود بود ولی شدید تر !! میگفتم خب خوبه لابد دو سانتی هستم موقع معاینه!!
بخاطر دیابنت بارداری ۳۸ هفته و پنج روز ختم بارداری رو از ماما خصوصی گرفتم .
چند سری معاینه شدم که بسته بودم روز اخرم که نامه رو گرفتم و بشدت انقباض و درد داشتم ۱ سانت بودم .
خلاصه قبل از بستری رفتم مطب و حدود سه ساعت دوباره ورزش لگنی و ماساژ تحریکی و معاینه تحریکی انجام داد و دردام شدیدتر شد و گفتم اخ جون لابد شدم سه سانت !!
و با دردی که هر لحظه شدتش میرفت بالا و هر سه دقیقه انقباض شدید داشتم رفتم برا بستری ولی چند سانت بودم؟؟!
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان همتا مامان همتا ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی..
روز یکشنبه نوبت دکتر داشتم و چون ۳۸ هفته و ۳ روز بودم معاینه لگن انجام داد و گفت لگنت خوبه میتونی زایمان طبیعی انجام بدی.(من چون دستمزد پزشکم برای زایمان طبیعی بالا بود (۱۵ ت) تصمیم داشتم با یک ماما خصوصی زایمان انجام بدم) همون روز عصر هم رفتم ویزیت مامایی که در نظر داشتم .اونجا هم معاینه شدم و گفت یک سانت ضخیمی.
همه کارا انجام شد قرار شد شروع کنم به پیاده روی و ورزش بیشتر ودمنوش و...
شب که برگشتیم خونه اصلا حالم خوب نبود همش دلپیچه داشتم چون گوجه سبز خورده بودم فکر میکردم سردیم کرده . گلاب به روتون اسهال شدید بودم.سر شب دیدم لباس زیرم خونی شده با ماما تماس گرفتم و گفت طبیعیه بخاطر معاینست .ولی بنظر خودم طبیعی نبود و دلشوره داشتم. از درد دلپیچه تا۳ ونیم صبح به خودم پیچیدم و در اخر کیسه ابم پاره شد و مجدد تماس گرفتم با ماما که گفت زایمانته بیا ببمارستان.
به سمت بیمارستان حرکت کردیم. حدودا یک ساعتی راه بود در طول مسیر دردام شروع شد و این شد آغاز زایمان ..
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۵ ماهگی
تجربه زایمان من

من زایمان دومم بود زایمان اولم طبیعی با بی حسی بود و فوق العاده عالی و لذت بخش بود تنها مشکلش سردرد و کمردرد بعد زایمان که بخاطر بی حسی بود

زایمان دومم خودم خیلی دوست داشتم طبیعی باشه از 36 هفته کپسول گل مغربی می‌خوردم و از 37 هفته شیاف استفاده می کردم پیاده روی کم و بیش داشتم رابطه و دوش آب گرم و...
چون مسمومیت بارداری داشتم دکتر میخواست زودتر زایمان کنم بهم تایم داد که اگه تا 39 هفته زایمان نکردم خودم برم بیمارستان بستری بشم
از شانس من هفته آخر پام در رفت بخاطر همون پیاده روی نمیتونستم زیاد برم پاهامم خیلی ورم داشت
خلاصه 39 هفته شدم اما صبح نرفتم بیمارستان عصری رفتم معاینه شدم که گفت یک سانت دهانه رحم بازه برای 39 هفته و دو روز نامه بستری داد
رفتم بستری شدم دکتر گفت اول با قرص واژینال شروع کنن که دهانه رحمم نرم بشه داخل واژنم قرص گذاشتن و ماما تلاش کرد دهانه رحمم یکم بکشه پایین خیلی بالا بود این درد داشت برام
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد