سلام.اومدم با تجربه زایمان و بدنیا آوردن معجزه زندگیم .انشاءالله که قسمت همه اونایی که نینی میخوان بشه به لطف خدا .
پارت اول .
میخوام برگردم به چند روز قبل زایمانم روزی که سونو بیو فیزیکالم آب دور جنین کم نشون داد .دکترم منو برا زایمان طبیعی قبول نکرد و گفت من فقط سزارین انجام میدم .به گفته ی دکترم اونروز رفتم بیمارستان محب کوثر اونم با استرس تازه ۳۹ هفته کامل بودم .از محیط بیمارستانش خوشم نیومد.پرسنل هم با اینکه خصوصی بود رفتار خیلی مناسبی نداشتن به من گفتن اینجا دکتر نداری کسی تورو برا زایمان قبول نمیکنه اون لحظه انگار من بین آسمون و زمین موندم آواره شدم .آمینوشور و ان اس تی دادم و برگشتم خونه اونشب تهران بارون شدید میبارید رفتم تو حیاط تنهایی زیر بارون وایسادم وگریه کردم خیلی گریه کردم گفتم خدایاچرا اینجوری شد چرا کسی زایمان منو قبول نمیکنه از اول همه کارامو تو درست کردی از این به بعدشم سپردم به خودت .اونشب گذشت و قرار شد من دوباره شنبه سه روز بعد سونو انجام بدم ببینم آب دور بچه کم شده یا همون مونده .استرس داشتم ولی گذشت اون دو روزم درد داشتم کم و زیاد ولی بروی خودم نمیاوردم چون تو بارداری درد سنگ کلیه داشتم فکر میکردم میتونه کلیه ام باشه چون اونقدر زیاد نبود دردا...

۱ پاسخ

سلام خداروشکر که به سلامتی دنیا اومد
منم یه شرایطی این شکلی دارم
آب دور جنین یکم کمه
دعا کن فردا همه چیز خوب باشه

سوال های مرتبط

مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان سادات کوچولو🧸 مامان سادات کوچولو🧸 ۱ ماهگی
🔴پارت سوم-------------تجربه سزارین🔴
بعد اینکه دکترم تشخیص سز داد منو آماده کردن برا سزارین ،با اینکه استرس داشتم اما دروغ چرا خیییلی خوشحال بودم اون همه عذاب روحی روانی دیگه داشت تموم میشد 🥲
‼️زایمان طبیعی با توجه به شرایط من ،برا من انتخاب اشتباهی بود این به معنی بد بودن زایمان طبیعی نیست ،بدن افراد باهم فرق دارن‼️
📍وصل کردن سوند
خودتون رو شل بگیرید،درد نداشت اصلن ،و اگه هم داشته باشه انگشت کوچیکه ی معاینه نمیشه 🥲 فقط گریه میکردم که از خوشحالی اینکه معاینه ها دیگه تموم شد
📍بستن شکم بند در اتاق عمل:
بعضی از بیمارستان ها اجباری میکنن ،برا بیمارستانی من توش بستری شدم اجباری نبود منم چون از اون همه استرس و عذاب رها شده بودم ،از ی طرفم استرس جراحی رو داشتم اصلااا یادم نبود به پزشکم بگم که بعد عمل ببنده ،شما بگید میگن تو جمع شدن شکم و کم شدن درد موقع خنده و حرکت خیلی موثره(من الان روز ۶ بعد عملم هست هنوزم درد داره موقع خندیدن البته خیلی کمتر شده نسبت به روزای اول)
📍 اولین راه رفتن بعد از عمل:
برا من واقعا سخت بود بعدش بهتر شد ینی سختیش برا همون باره اولمه بعد کم کم بهتر میشه(شایدم بدن من خیلی ضعیف شده بود چون دکتر به من گفته بود که قبل رفتن به بیمارستان ناشتا باشم ،اونجام فقط سوپ اینا بخورم که اگه یهو سز شدم خطر برا من نداشته باشه ،اون ۲۷ساعتم تغریبا ناشتا بودم ،بعد عملم ۶ساعت بعدش فقط مایعات .....شاید بدنم ضعف کرده بود برا همون واقعاا درد داشتم موقع اولین راه رفت
.
ادامه در پارت بعدی...🚶🏻‍♀️
مامان شاهان مامان شاهان ۱ ماهگی
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
خب بعداز دو هفته اومدم تجربه سزارین رو بگم:

پارت اول

اول از همه بگم که من اوایل همش میگفتم طبیعی، ولی هرچی به اخراش نزدیک میشدم استرس میگرفتم، بعد میدیدم تو گهواره و مطب از سزارین چقدر راضین، و خب میدیم خیلی طبیعی ها هم چقدر زیاد بخیه خوردن و … ، دیگه تصمیم رو گرفتم رو سزارین، با اینکه معاینه نیمه تحریکی هم شدم تو ۳۸ هفتگی و دکترم گفت لگنت خوبه ولی سر بچه خیلی تو لگن نیست، هفته بعدشم چون کاهش حرکت و لکه صورتی داشتم رفتم بلوک زایمان، معاینه شدم و گفتن باز نیستی، همون یه فینگری که هفته پیش بود همونه… تاریخ زایمانمو دوست داشتم ۷/۷ باشه ولی بیمارستان نیکان سزارینی قبول نمیکنه تاریخ های رند ، دیگه گفتم ۷/۸ که لااقل با تاریخ تولد همسرم که ۸/۸ هست و خودم که ۳/۲۸ یکم همخونی داشته باشه😁
خلاصه شب قبلش رفتم حموم ، کاملا موهامو خشک کردم چون اتاق عمل سرده، از استرس فقط ۱ ساعت خوابیدم، بلند شدم ساعت ۴ نماز خوندم کارامو کردم با مامانمو همسرم رفتیم ، من رفتم بلوک زایمان کارامو انجام بدن
مامان افرا مامان افرا ۹ ماهگی
مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی