تا دخترم میخوابونم خیلی سرش داد میزنم خیلی برا خوابیدن مقاومت میکنه ساعتا ۱۲ تا ۱ میخوابه به زور با اینکه عصر زیاد نمیخوابه ۳ میخوابه ۵ بیدار میشه خیلی بدش اعصاب. خودم داغون میشه و ناراحت میشم و زجر میکشم ک سر بچم داد زدم ولی خوب خیلی خسته میشم صبح ک بیدار میشم دست تنهام با بچه ای ک مدام بهم چسبیدس و لحظه ای به حال خودش بازی نمیکنه ناهار به زور درست میکنم تا عصر ک باباش میاد از سر کار میره میخوابه بدشم با دوستاش میره بیرونتا اخر شب تو کارا خونه ک کوچیک ترین کمکی بهم نمیکنه با بچه هم کلا اگه فقط یک ساعت ور طول روزنگهش داره خیلی کمتر تازه و کل ۲۴ ساعت خودم باید دخترمو سرگرم کنم و بازی بدم خیلی هم وسواس دارم و نمیتونم مثلا بزارمش خونه مادر بزرگ یا خاله اینا خودشم بدون من ۲ دیقه هم جای نمیمونه مگ باباش باهاش باشه 😭😭

چقد منو توو شبیه همیم با این حال ک من با شوهرم دعوای بزرگی کردم کمتر میره بیرون با دوستاش ولی با دختر اصلا صمیمی نیست بازیش نمیدع

برای خواب دخترت عادتش بده به اینکه بدونه اون موقع زمان خوابیدنه. بزار اونقد بازی کنه خسته بشه تا شب خوب بخوابه
من از اول ساعت ۱۰ شب یا خیلی دیر میشد ۱۱ شب خاموشی میزدم. جا پهن میکردم دراز میکشیدم. خودش دوراشو میزد میومد کنارم. شیرش میدادم میخوابید
البته روزای بدخوابی هم داره. ولی کلا هیچ وقت نمیزارم عصرها تا مثلا ۷ و ۸ زیاد بخوابه که شب اذیتم کنه

عزیزم ب باباش بگو ک خیلی اذیت میشم با محبت بهش بگو به کمکت و محبتت این روزا احتیاج دارم خیلی خسته میشم خیلی اذیت میشم و این باعث میشه هم روحی هم جسمی داغون بشم و عصبی...
یجوری بهش بگو ک داش رحم بیاد و بهت حق بده

ینی چی میره بیرون با دوستاش ؟؟؟؟
پس مسوولیت زندگی چی گناه داری تو