۵ پاسخ

آخ اره والا

اخی عزیزدلم🥲

آخییی بچچچه وقتی مقاومت میکنه همه کار باید بکنی
افرا امشب انقد گریه و جیغ زد بچم لثه اش درمیکرد انگار مجبورشدم استا بدم آروم شه بخابه

عزیزم لازم نیس سر ساعت شیر بدی
شیردهی باید براساس تقاضای بچه باشه هر وقت دیدی کلافه س امتحان کن شاید بی زبون گشنه شده باشه

شوهرم میگه ها بچه بعضی وقتا تشنشه من میگم نه خدایا هوا گرمه کی میشه یکم بهشون اب داد اخه

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
این تاپیکمو که یادتونه ؟!
امشب به بدبختی یاسین رو خوابونده بودم ، خواهرم اینا داشتن میرفتن خونه و وسایل جمع میکردن بچه هاش اومد تو یه عالمه سروصدا کردن یاسین بیدار شد بعد گفتم حالا بچه ان هیچی نگفتم باز خواهرم رفت تو اتاق و هی داد میزد صدای بچه اش میزد با جیغ ، منم گفتم آروم تر (، شیر گذاشته بودم تو دهن یاسین که دوباره خواب بره ) اینم با قیافشو کشید تو هم و دوباره صدا زد . یه حالتی هم گرفت با عصبانیت که چرا گفتم آروم . منم حرصم گرفته بود گفتم خب چی گفتم مگه گفتم آروم تر باشی اینم شروع کرد به سروصدا که حالا چه وقت بچه خواب کردنه میذاشتی ما بریم بعدش خواب کنی گفتم بچم خواب بوده سروصدا اومده بیدار شده شیرش دادم دوباره خواب بره الان که نیومدم خوابش کنم خو ، دوباره میگه مگه من علم غیب دارم بدونم داری بچه خواب میکنی من بیرون داشتم کار میکردم و اینا … منم اینقد عصبی بودم شیشه شیر یاسینو پرت کردم اونور . همسرمم کنارم نشسته بود . یهو دوباره خواهرم شروع کرده اره حالا یدونه بچه بزرگ میکنه ما دوتا بزرگ کردیم شیشه پرت نکردیم ، برو جلو شوهرت خجالت بکشه با اینکارا ، صدبار گفت یذره جلو شوهرت خجالت بکش … یعنی به مرز کنون رسیدم بخداااا . بعد قهر کرده چایی نخورده رفته دم در مامانم گفته چرا چایی نخوردین به مامانم گفته پریسا هرکی تو دهنش دراومده جلو شوهرش بهم گفته . 😭😭 بخدا این چه خواهریه من دارم تا حالا اینجوری نکرده بود باهام . گفتم دیگه بدونم اون هرجا باشه من پانمیذارم . خودش بچه هاش کوچیک بودن اینقدر دعوا میکرد و حتی چندبار زده بودشون 😒 بعد به من اینجور میگه . خیلی دلم شکسته خیلیییی .
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
ماماناسلام اگه بخوام از تجربه ی خودم بگم بهتون زمانی پسرم سینمو نگرفت اصلا ناامید نشدم خییلی غصه خوردم اما نزاشتم گرسنه بشه مرتب با قاشق و سرنگ و قطره چکون بهش شیر دادم و کنارش سینمو میذاشتم تو دهنش پس میزد اما میرفتم تو ماشین دوست داشت میخورد وقتی اوج خوابش بود ‌و داشت گیج می‌شد بهش میدادم وقتی شب میخوابیذ تو خواب مرتب بهش میدادم که شیرم خشک نشه روزها هم شیرمو با دست تا جای ممکن میدوشیدم بعد اینکه شیرافزا مرتب میخوردم و سینه هامو میشستم هر دفعه تا بوی عرق نده آب هویج و فالوده بنظرم طعم شیر رو خوشمزه میکنه حدود ده روز سخت رو پشت سر گذاشتم شبهای اول گریه و زاری وقتی داشت میخوابید روی چشماش رو با دستمال میپوشوندم بهش باشیشه میدادم که شب گشنه نشه یکی دوشب فقط دیگه شبهای بعد قبل خواب با قطره چکون میدادم واینکه یه کار دیگه کمکم داد دادن پستونک بود بهش که آروم می‌شد وقتی گشنه بود همون موقع بغلم میکردم حالت گهواره ای سریع سینه ی خودمو میکردم دهنش شاید این حرکت چند بار طول میکشید دیگه خودش میفهمید که وقتی پستونک رفت دهنش درش میاورد دنبال سینم بود خدارو شکر می‌کنم که بچم با تمام سختی ها شیرمو خورد دوباره شماهم ناامید نباش دوست من گفتم شاید این مطالب. مادری رو از این سختی و ناامیدی نخوردن شیر خودش نجات بده سوالی بود در خدمتم