۸ پاسخ

چیشده مگه؟؟؟

خدارشکر بخیر گذشت بازم بیشتر حواستو بده بهش
وسایلاتو جاشونو عوض کن بذار بالا که دم دستش نباشه . اتفاق هست دیدی باز افتاد خدایی نکرده
به باباش چی گفتی

خو خداروشکر عزیزم واقعا مادربودن سخته نوش جان🌿

خداروشکر ک بخیر گذشت عزیزم بلا بدور❤️

خداروشکر حالا💋🫠

خدا رو شکر
پسر منم یک ماه پیش اسپری حشره کش کامن برداشته بود نمیدونستم خورده یا نه
طبق تجربه رایبد همیشه همه جی میکنه دهنش گفتم اینم صد در صد خورده
منم همین کار کردم اب و مایعات دادم گفتم دفع بشه ک خدا رو شکر اتفاقی نیوفتاد
حالتون را درک میکنم

خداروشکربه خیرگذشت دخترم وقتی ۳سالش بود بتری وایتکس رو داشت سرمیکشد یکم دیرتررفته بودم اتاق بیچاره شده بودم

خدار‌وشکر
اون خوشمزه چیه ؟ بده اینور

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۱۰ ماهگی
بعداز ی هفته تو بخش بودن دکتر گفت جواب آزمایش فردا بیاد مرخصی منم از خوشحالی زنگ زدم شوهرم که فردا مرخصم شوهرم رفته بود گوسفند هماهنگ کرده بود پسرم همش زنگ میزد میگفت بالخره دوباره داداشو میبینم ، فردا جواب آزمایش اومد منم آماده که به شوهرم بگم که کارهای ترخیص بکن ، دکتر چیزای خارجی بلغور گردو رفت گفتم مرخصی دیگه پرستارا گفتم نه ، بچت سنگ کلیه داره باید فعلا اندازش معلوم بشه به والله زدم زیر خنده آنقدر خندیده بودم که دکتر ترسیده بود همش میگفت آب قند بیارین پشتشو بمالین من میخندیدمو دیدم که مامانای دیگه و دوستام و پرستارا حتی دکتر اشک میریزن منو به زور آروم کردن همش میگفتم با چه رویی زنگ بزنم به شوهرم بگم، همش زنگ میزد من جواب نمی‌دادم چون نمیدونستم چی بهش بگم زنگ زدم بابام گفتم چیکار کنم اگه بفهمه خودشو میکشه دیگه واقعا طاقتش سر اومده چون خیلی بهم وابسته ایم بیشتر از بچه اون نگران و دلتنگ من بود ، بابام گفت بهش نگو بهش بگو سرما خورده ی چند روز دیگه مرخص میشه بالخره ی هفته دیگه موندم ی هفته مونده بود به عید من بیمارستان بودم مامانم زنگ زد گفت بیا حداقل ی ارایشگا برو ی ذره به خودت برس شوهرت دق کرد آنقدر حالتو اونجوری دید ، ی روز مامانم اومد پیش بچه موند من رفتم آرایشگاه و حموم ی کم لباسخریدم موهامم رنگ کردم شبش برگشتم بیمارستان ، همه تعجب کرده بودن تو بیمارستان چقدر تغییر کردی اون آدم هپل رفت چه هلویی برگشت بچم خیلی وابسته به منه فقط تو اون ۳ هفته ای که تو بخش بود مامانم بعضی روا میومد پیش امیرحسین میموند من تو همون بیمارستان حموم میرفتم یا با شوهرم ی دور میزدم یا پسرمو میدیم