این طبیعیه که از الان دارم به اینکه بعد زایمانم با اون حالم دور و برم شلوغ باشه همه بیاین خونت بچت ایا شیر خودتو بخوره یا نه بدون هیچ تجربه ای با نظرای دیگران همش سر و کار داری فکر میکنم اعصابم به هم میریزه از یه ور دوس دارم زودتر دنیا بیاد ببینمش از یه ور به اتفاقای بعدش فکر میکنم میگم جاش همین تو شکمم خوبه
رسما دیوونه شدم

بله اول استرس زایمانو داشتم الان استرس اینو ک قراره بریزن خونه و نرن واقعا حالم بد میشه ...ازالانم سفارشی جا رزرو کردن

دقیقا منم همش به این فکر میکنم

من سر دخترم که بدنیا اومد اصلا عین خیالم نبود آخه رفتم خونه مامانم موندم چند تاحیاط باخونه خودم فاصله داره اونجا راحت‌تر بودم مادرشوهر و مادربزرگم اومدن ۲الی۳ روز بودن همون روزاول همه اومدن دیدن بچه و رفتن خواهر شوهر و برادر شوهرم اینا رفتن نموندن گفتن الان موقعیتت نیست بمونیم ولی شب داییم از راه دور اومده بود به زور شام نگهش داشتیم بعدش هم که دخترم عفونت و زردی گرفت تا ۱۵ روز اول بیمارستان بودم باهاش اصلا استراحت نکردم بعد ۱۵ روز اومدم ۲روز خونه مامانم بعد اومدم خونه خودم بریز و بپاش همه خونه مامانم بود خواهرم تند تند جمع می‌کرد نوه اول مامانم بود بخاطر اون ذوق داشتن الانم زایمان کنم باز میرم خونه مامانم

ما ک تازه تو اوج گرما هم هستیم بوی عرق و و شیر گرمی خونه حرفا بقیه
هر کی بره و بیاد
اووووووووووووه ی عالمه خود درگیری دارم

آره خواهر طبیعیه
منم زورم میاد بیارمش بیرون بدمش دست بقیه😮‍💨

ینی واقعا من تنها نیسم🙃تازه من بخت برگشته خونه مادرشوهرم زندگی می‌کنیم هیچ راه فراری نیست بچه اولم هم هست نیازم بهشونه مادرمم ک از وقتی حامله شدم ندیدم ب خودش زحمت اینکه منو ببینه هم نمیده🤨موندم‌چکنم با این بدبختی

منم دقیقا غصه میخورم بابت اینکه قرارع بیان بریز بپاش کنن ،مخصوصا خانواده شوهر که آدم باهاشون راحت نیست 🥲

من سر دختر اولیم رفتم بعد زایمان خونه مامانم همه رو همون شب دعوت کردیم و شام خوردن رفتن دیگه خودم بودمو خودم و گهگاهی یکی میومد عیادتم..سر این دومی ولی تو خونه خودمم اونم همه رو دعوت میکنم که یه شب بیان شام و تمام

دقیقا خیلی حس بدیه من نمی‌تونستم بشینم بعد مجبور بودم بشینم پدرم در اومد هر کس هم یه نظری میده اوف

وای خیلی بده، منکه میگم همون شب اول بیان ی شام بخورن برن راحت بشم دیگه، من مطمعنم روز اول همه میان ب بعد چون خونمون از بقیه فاصله داره نمیان راحت میشم

وای من چقدرخوشبختم 🤣🤣🤣دغدغه اینارو ندارم بیاد مادرشوهرم میاد جز اون کسیو نمیزارم ینی دورم من کرجم اونا تبریر 🤣عمرابیان

واق من فکرمیکردم فقط خودمم که این فکراتوسرم میادمنم ازهمین الان نگران این موضوعم..میان خونه زندگیروزیرو رومیکنن تمام جاهای وسیله هات عوض میشه اقن ب کارهرکی یه نظری میده بچرواینجوری کن کلاه بزاردستکش بزار عهههه شیرخودتونمیخوره فلان..چون رفتم جاهای دیگ دیدم ک اینجوری میگن وواقعارومغزن..مادربعداززایمان نیازبه استراحت داره حداقلش ۱۰روزاول ولی خب متاسفانه حالیشون نمیشه

من زایمان کرده بودم دخترمو هرکی میخاست بیاد گفتم شرایطش ندارم فعلا بخیه و درد ی طرف بچه ی طرف من تو خونه همش لخت بودم نمیتونستم لباس بپوشم از پاین بخیه داشتم از بالام سینه هام زخم بود دیگه شوهرم گفتم من نمیتونم کسی نیاد دیگه خودش جواب کرد همه رو

منم شبیه شمام😂😂یه فکرایی میاد تو سرم اصلا بدددد

ولش گلم تو فکر نکن😂😂

منم توعم

بعد از زایمان همه بیان خونت😑💔

واای چقدر این رسم بده