دارم کم کم وارد هفته هفتم میشم یکم دل درد دارم و بعد از وعده های غذا حالت تهوع .تا همین چهار ماه پیش هیچ به این فکر نکردم مادر بشم یعنی تو خاله بازی کودکی همیشه یه مادر بودم که دختر و پسری داشت خدایی مامان خوبی بودم بزرگ تر که زدم برام مادر بودن جذاب بود ولی همیشه برام دور بود و ترسناک بوداز اینکه شکمم بخواد روزی بزرگ بشه برام ترسناک بود صحبت مامانای باردار رو که میشنیدم برام عجیب بود و تقریبا هیج حسی بجز ترس نداشتم الان اونجای هستم که همیشه برام دور بوده و تقریبا ترس رو دارم ما برام شیرینه از بزرگ شدن شکمم لذت میبرم حتی منتظرم ماه به ماه بزرگ تر بشه شبا کلی نوازشش میکنم و صحبت میکنم و لذت میبرم نمیدونم اگه الانمو قبلا میدیدم باور میکردم که این مامانی که بی تاب نی نی تو راهشو خودمم یا نه،باید بگم الان خیلی خوشحالم که این هدیه قشنگو همراه خودم دارم به فکر میکنم خدا بعداز افریدن زن یه هدیه جذابی ب نام مادر شدن رو تقدیم کرده بهش .امید وارم تمام زنانی که این هدیه جذاب و دوست دارن و چشم انتظارنش خیلی زود این احساس قشنگو تجربه کنن....
(اولین ازمایش روتین بارداری این عکسو پست کردم که یادم باشه اولین بارم بود که استرسی داشتم که کل بدنم می لرزید).

تصویر
۵ پاسخ

ان شاءالله این حس و حال زیبا روزی همه ما چشم انتظارا

عزیزدلم چقدر قشنگ😍خدا نی نی نازتو حفظ کنه برات😘😘

امیدوارم هر چی زودتر جوجه ی نازتو بغل کنی 😘😘😘😘

مبارکه عزیزم برای ماهم دعا کن که جوابا خیلی خوب بشنویم ومثل تو خوشحال بشیم

سلام عزیزم امیدوارم لحظه به لحظه بارداریت شیرین باشه برات، منم مثل تو بودم یعنی تا روز قبل اینکه بفهمم باردارم داشتم تو باشگاه تمرین میکردم و خودمو برای مسابقه آماده میکردم،بدون هیچ علائمی گفتم پریودم عقب افتاده و رفتم بی بی چک زدم،وقتی فهمیدم باردارم خیلی برام دور از تصور بود اما الان خیلی خوشحالم خیلی،لحظه به لحظش برام جذابه امیدوارم هرکسی که دلش میخواد بزودی مادر بشه❤️🙏

سوال های مرتبط