۱ پاسخ

مرسی از راهنماییت ❤منم طبیعی میخوام ولی میترسم

سوال های مرتبط

مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مامان زینب💜 مامان زینب💜 ۸ ماهگی
سلام سلام 💜
بالاخره منم ۱۵ اسفند زایمان کردم 🥰
دوشنبه ساعت ۱۱ از خواب پاشدم دیدم کمتر کف دست لباس زیرم خیس ولی شک داشتم کیسه آب باشه یا ادرار ☹️ لباسامو عوض کردم رفتم بهداشت بهشون گفتم اینجوریه گفت باید حتما بری زایشگاه معاینه بشی شاید کیسه آب سوراخ شده باشه و زایمانت بدون درد باشه خلاصه اومدم خونه بازم دیدم لباسم یه ذره خیس دیگه رفتم بیمارستان معاینه شدم و گفتن باید بستری بشم یکسانتم بیشتر نبودم ساعت سه بود آمپول فشار بهم زدن دیگ کم کم دردام شروع شد و از ساعت ۸ شب دیگه دردم شدید شد تا ساعت نه صبح روز سه شنبه ک دخترم دنیا اومد 🥰 تقریبا ۱۴ ساعت من درد کشیدم آخرشم یه نفر افتاد رو شکمم فشار میداد و خودمم ک در حد توانم زور زدم تا بچه اومد و گذاشتنش رو شکمم😍 فقط ان اس تی گرفتنش بد بود ک درد شدید داشتی ولی نباید تکون میخوردی تا نوار قلب رو درست بگیرن 😖 تقریبا ۸ تا بخیه خوردم اما هیچکدوم از دردام برش بخیه یادم نمیاد این همه درد کشیدم و دردام خیلی طولانی شد اما ارزششو داشت بازم بخوام بچه بیارم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم چون بعدش دیگ خیلی راحتم 😊
ان شاءالله که همه ی مادرا زایمان راحتی داشته باشن و بچه هاشون سالم و سلامت دنیا بیان و هرکی هم نداره خدا بهش یه بچه سالم و صالح بده 💜🦋
مامان دو پرنسس💖👸 مامان دو پرنسس💖👸 ۷ ماهگی
سلام خانما اومدم از تجربه ی زایمانم بگم براتون 😍
فوق العاده دردش سخت بود و غیر قابل تحمل اما خداروشکر ک گذشت روز ۵ شنبه بود ک بیدار شدم از خواب ساعت ۱۱ ونیم صبح حس کردم یه دلپیچه تو شکمم و کمرمه گفتم بزار تایم بگیرم ببینم چطوریه دردام هر ۵ دقیقه میگرفت و شکمم سفت سفت میشد و ول میکرد دیدم ادامه داره ساکمو وسایلمو آماده کردم رفتم حموم و آماده شدم ک دردام خیلی زیاد شن اول آروم آروم بودن همینطور موندم تا ساعت ۸ شب ب شوهرم گفتم بریم زایشگاه دردام داره بیشتر میشه وقتی رفتیم گفتن بزار معاینه ات کنیم وقتی معاینه کردن گفتن هنوز دو سانتی با اون همه دردی ک داشتم فقط دوسانت بودم😢 بعد نوار قلب اینا گرفتن گفتن برو ما بستریت نمیکنیم تا ۴ سانت نشدی برو دردات خونه بکش خلاصه ک رفتم خونه تو نت خوندم پیاده روی خیلی خوبه هی راه میرفتم ساعت۳ شب دردام خیلی خیلی زیاد شد غیر قابل تحمل ب همسرم گفتم زود منو ببر داره میاد حس کردم خیلی اومد پایین و حس مدفوع داشتم زود رفتیم بیمارستان ساعت ۳ ونیم شده بود معاینه کردن گفتن ۵ سانتی دیگه گریه ام گرف با اون همه درد هنوز ۵ سانت بودم بستریم کردن و درد هی زیادتر و وحشتناک تر میشد شروع کردم جیغ زدن و داد و بیداد ساعت ۵ اومد چک کرد گف داری فول میشی یکم صبر کن بعد اومد پیش پاهام نشست و وسایل گذاشتن قیچی چراغ اینا یهو حس مدفوع داشتم با سوزش کمر فقط جیغ میزدم جیغ جیغ تا یهو ب دنیا اومد و دخترمو گذاشتن رو شکمم و تمام😍 بعدم بی حسی زد و بخیه برام زد اما خیلی درد داشت چون خوب بی حس نشده بود و هی شکمم فشار میداد میگف هنوز از تیکه های جفت مونده تو شکمت باید تمیز شی خیلی اذیتم کردن هر ده دقیقه می اومدن شکمم فشار میدادن که دردش مثل زایمان بود 😒
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۵ :
ب ماماهمراهم گفتم من احساس میکنم الان دسشویی میکنم
گفت احساس فشار داری ؟ گفتم اره گفت ب کجات ؟ گفتم هم ب مقعدم هم ب واژنم ... واییییییییییی الان جیش میکنمممم😫😫😫😫😂😂 دااااد میزدم تو زایشگاه ک من الان پی‌پی میکنممممم منو ول کنین برم سرویس 😂😂🤦🏻‍♀️ ماماعه میگفت نههه اون سر بچه‌اس داره فشار میاره ( اینم بگم وقتی اومدم تو زایشگاه و چک کردن منو گفتن سر بچه هنوز کامل تو لگن نیس اگه ورزش نکنی و نیاد پایین ، زایمان برات سخت میشه . منم با درد ورزش میکردم )
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ این حالت رو داشتم ک دردام شدید بودن !
ماما زایشگاه اومد گفت باید معاینه بشی . بهش گفتم ۲۰ ثانیه صبر کن من دردم ول کنه بعد معاینه کن . گفت نمیشه توی درد دهانه رحمت بیشترین حالتِ باز شدگیشه .. الان باید معاینه بشی خلاصه هرررچی خودم درد داشتم هرچی هم معاینه بهم درد داد دیگه داشتم دااااد میزدم از درد زیاد ک یکهو ماماعه گفت عه ! این ک فول شده 😍😍 سریع زنگ بزنین دکترش بیاد ....
منو حرکت دادن بردن روی تخت زایمان حالا در همین حین هی ب مقعد و واژنم فشار شدید میومد در حدی ک گلاب ب روتون احساس می‌کردم بچه الان از باسنم میزنه بیرون 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫🤦🏻‍♀️
روند زایمان من انقد سریع شده بود ک دیگه نمیشد صبر کنیم دکترم بیاد ک زایمان رو انجام بده ..
ماما زایشگاه اومد خودش( ب شدت خانم خوش اخلاق و کار درستی بود ♥️) اومد گفت هروقت بهت گفتم زور بزن .. گفتم من بلد نیستم چجوری زور بزنم ک !! گفت چونه تو بذار روی سینه‌ات ب داخل خم شو زور بزن هرکاری گفتم انجام بده گفتم باشه (این صحبت ها حین درد کشیدن من رد و بدل میشد!)
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خیله خب خانما بریم برا تجربه زایمان من🥲
پارت 1
اول بگم ک بدن همه باهم فرق میکنه و همه مثل هم نیستن
پس فکر نکنید اگه من زایمانم سخت بود قراره مال شماها دقیقا مثل من باشه
من سه شنبه عصر معاینه تحریکی شدم چون ۳۸ هفته بودم و دو هفته هم بود همش درد زایمان داشتم ولی منظم و خیلی شدید نبودن برا همین فایده نداشت و زایمان نمیکردم
معاینه تحریکی ک شدم پیش ماما همراهم بعدش لکه بینی اومد سراغم
اول خونی بود و کم بود
ولی تا شب قهوه ای شدن و خیلی زیاد و دردای زیاد و شدید و منظم میگرفت و ول میکرد هر ده دقیقه منم رفتی یک ساعت پیاده روی و پله و دوش آبگرم و ورزش زیر دوش و اینجور کارا
دیگه ساعت ۵ صبح رفتم زایشگاه معاینه کردن از عصر ک معاینه شده بودم دوسانت پنجاه درصد بودم و بازم گفتن تغییری نکرده و برم خونه اگه دردام شدید شد برم زایشگاه
دیگه منم رفتم خونه و سعی کردم بخوابم
دیگه خوابیدم و دردام نصفه و نیمه شد ولی همچنان خونریزی قهوه ای رو داشتم
صب ک از خواب بیدار شدم دیگه ب جز یه درد پریودی دیگه درد خاصی نداشتم و بیخیالش شدم
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعی بهتون بگم
پارت اول
تاریخ ۷/۲۹از صبح درد عجیبی داشتم شوهرم میگفت ببرمت میگفتم نه بزار شدید شد بریم بیمارستان تو خونه ورزش کردم چای دارچین دم کردم خوردم عصر ک شد رفتیم بیرون ک پیاده روی کنیم دوساعت پیاده روی کردم‌بعد دلپیچه گرفتم شوهرم گفت بریم سری بیمارستان چکت کنن زره نمیکنیم حرفشو گوش دادم رفتیم بیمارستان ‌ معاینم کردن دوسانت رحم باز بود گفتن نوار قلب بگیرم نوار قلب بچه خوب نبود هی بوق میزد اب دادن خوردم ابمیوه دادن خوردم فشارم چک کردن ۱۱ بود نوار بچه همونه تغییری نکرد گفتن بستری میشی نوار قلبش خوب نیس دیگ سریع شوهرم کار بستری انجام داد من بردن زایشگاه برام سرم وصل کر‌د بعد ربع ساعت اومد اکسیژن گذاشتن ببین نوار بچه چطوره بعد سه ساعت خداروشکر نوار قلبش خوب شد ساعت ۱ شب اکسیژن برداشتن  زایشگاه هم خالی بود فقط من بودم تا صبح نخوابیدم همش پیاده روی کردم تو زایشگاه توپ دیدم با توپ ورزش کردن تا ساعت ۶ صبح ک دردام مرتب شدن ک شیفت عوض شد دوباره اومد نوار قلب وصل کردن هنوز امپول فشار وصل نکردن گفتن تا نوار قلبش نرمال بشه اومدن دوباره معاینم کردن دیدن همون دو سانته بعد این همه ورزش تکونم نخوره 🥺🤦‍♀️
مامان پرنسا 🧜🏻‍♀️ مامان پرنسا 🧜🏻‍♀️ ۶ ماهگی
سلام ،من اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بگم
ساعت سه صبح ۲۹ اردیبهشت بود ک بدون هیچ درد قبلی (فقط دوروز کمر درد خیلییی خفیف داشتم ) تو خواب یهو احساس کردم ی چیزی ترکید و همون لحظه اندازه ی پارچ آب ازم ریخت
زنگ زدم ماما همراهم. گفت وسایلت رو جمع کن برو زایشگاه تا دردت بگیره و خونه نمون ، چون کیسه ازت پاره شده حتما باید تحت مراقبت باشی
ساعت سه و نیم رسیدم زایشگاه و کم کم دردام شروع شد ، دردای اولش کاملا عادی و قابل تحمل بود ، ولی نیم ساعت آخر یکم شدید شد ، من بیشتر کمر درد داشتم تا درد پریودی
اخراش دیگ خیلی بی حال شدم در حدی ک حوصله حرف زدن هم نداشتم😅
ساعت پنج و نیم بود ک انقباض بعدی ک گرفتم دیگ درد نداشتم فقط احساس زور زدن داشتم به ماما همراهم گفتم ، و گفت فول شدی و بچه کامل تو کانال زایمانه و هر وقت احساس زور داشتی ، محکم زور بزن
همون لحظه بود ک گفت میخواییم برشت بدیم ، من ترسیدم و فکر کردم خیلی درد داره حتما. و گفتم نمیشه برش نزنین من میترسم ، ولی ماما گفت اگر برش نخوری ب مقعد زیاد فشار میاد و اینجوری بدتره
خلاصه من منتظر زدن تیغ بودم ک گفت تموم شد 😐 گفتم همین برش همین بود ؟؟ گفتن آره ، دردش وااااقعااااا کم بود و چیزی حس نکردم از یه سرم زدن هم کمتر درد داشت بعد برش با دو سه تا زور محکم دیگ بچه ب دنیا اومد 😍
بعد از دو سه دقیقه هم جفت رو کشیدن و در آوردن ، فقط ی قسمت یکم اذیت شدم ، بعد از بیرون اومدن جفت دکتر اومد و واسه اینکه هرچی لخته و خون اضافه اگ مونده تو رحمم بیرون بیاد دستشو کامل کرد تو رحم و یکم چرخوند ، اینجا یکم بد بود فقط 😅
خلاصه ساعت هنوز شیش نشده بود ک زایمانم تموم شد
مامان كمال مامان كمال ۶ ماهگی
گفتم بستريم كن ك اصلا ديگه نميتونم تحمل كنم اونم با گريه ..گف اوك عزيزم لباس بم داد عوض كردم رفتم تو بخش زايشگاه اينقد زنا داد ميزدن با اينكه بچه سوومه ولي واقعا ترس وجودمو گرف ..تا ساعت ٤برام پرونده و اينا درست كردن ..ساعت ٦ همينجور من دردام فاصلش كمتر ميشد ك شيفت عوض شدو شيفت جديدي شروع شد ..ماما بشون گف براش سرم بزارين ك سرم فشار بود اونو ك برام گزاشتن بعد ي ده ديقه ي درد شديدي اومد و نرف من ك حرف نميزدم يا جيغ نميزدم فقد گريه ميكردم و سرمو ميزدم ب ميله هاي تخت بعد گف درد داري گفتم اره زياد ..اومد معاينم كرد بشون گف فول شده ببرينش رو تخت زايمان ..رفتم اونجا ميگف فشار بده واااي چ لحظه هاي بدي بود اينقد ك فشار ميدادم ميگف تو فشار نميدي ولي من از جون و دل فشار ميدادم ساعت ٨شد و بازم ميگف تو درست فشار نميدي ..بچه داره خفه ميشه يهو با تمام دردها و عذابي ك كشيدم شروع كردم فشار دادن با زور ك بچه اومد بيرون سرش ك اومد بيرون ي حالت سوزشي بود اما پاهاشو حس كردم چجور ليز خورد وقتي گزاشتش رو شكمم تمام دردهام رف خصوصا وقتي صداي گريه هاشو شنيدم ....