پارت 5
دیگه من هی زوووور میزدم اونام دیگه همونطور بدون بی حسی قیچی زدن و من چنتا زور محکم زدم ک بچه سرش اومد بیرون و کشیدنش بیرون و بعد گذاشتنش رو سینم و دیگه گفتن چنتا سرفه کن تا جفتت بیاد بیرون منم سرفه کردم و جفتمو کشیدن بیرون و بهم نشون دادن
بند نافه دخترمم بریدن و تمیزش کردن گذاشتن زیر سینم تا شیر بخوره منم همچنان داشتن بخیه میزدن برام
کلا چهارتا بخیه بیرون و یه چنتایی هم داخلی خوردم ک اذیت کننده نیست خیلی
اینم بگم ک ماما همراهم ک اومد مسکن خیلی قوی بهم زد ک همون منو توی یک ساعت از سه سانت ب فول رسوند
و بلاخره ساعت ۲ بود ک دخترم ب دنیا اومد و من همه ی دردام از بین رفت
البته ماساژ رحمی بعد از زایمان دردناک بود چون همونجوریش معده درد شدید داشتم از بس فشار داده بودن سمت معدمو ک بچه بیاد پایین دیگه ب شکمم یکی دست میزد میخواستم بمیرم
خلاصه که با وجود همه ی سختی های و درد های وحشتناکش تموم شد
و من خوشحال ترینم از وجود دخترم
و خوشحالم از اینکه از پس زایمان طبیعی بر اومدم و سزارین نشدم🥲🤲🏻
من ک سزارین شدم خیلی هم راضیم.شما موقع زایمان درد داری.ما موقع بی حسی بره درد داریم.بلاخره هر دو درد داره.سزارین خوبیش اینه ک هرکسی نمیاد انگشتت کنه
لاک کن منم ببینم
پارت 2
روز چهارشنبه هم درد داشتم بازم ولی منظم نبودن بخاطر همین اهمیت ندادم بهشون ولی خب همچنان هم ترشحات قهوه ای و زرد ژله ای و این مدلی داشتم
تا شب خونه بودم و شب رفتم با همسرم بیرون ی مقدار تو پارک قدم زدیم بعدش هم اومدیم خونه
ولی قبل رفتن داخل خونه ب شوهرم گفتم بمون تو کوچه من یه بیست دیقه قدم بزنم بعد بریم خونه
خلاصه بیست دقیقه قدم زدم و بعد رفتیم بالا منم رفتم حموم آب گرم
تو حموم ورزش کردم ک یهو حس میکردم ی چیزی داره ازم میریزه ولی چون تو حموم بودم نمیتونستم دقیق متوجه بشم کیسه آبمه یا ترشحه یا آب
بعد از حموم نوار بهداشتی گذاشتم ک دیدم ترشحات آبکی دارم ولی جون رنگشون زرد بود گفتم شاید ادراره
ساعت ۱:۳۰ بود رفتم حموم و بعد از حموم بازم همش آبریزش داشتم ولی چون دراز کشیده بودم کم کم ازم میریخت
بازم شک داشتم ک کیسه آبمه یا ترشحات عادی
خلاصه دراز کشیدم و دردام هر ۵ دیقه یه بار میگرفت و شدید بودن ک اذیت میشدم خیلی
ساعت ۳:۳۰ مادر شوهرم و دختر عمو و زن عموی شوهرم اومدن پیشم تو اتاق و چک میکردن ببینن درد دارم یا نه
ک من داشتم برم دستشویی
ک وقتی شلوارم کشیدم پایین دیدم ی عالمه آب داره میریزه ازم
و اونجا بود ک فهمیدم بعلع
کیسه آبم پاره شده
سلام عزیزم مبارک باشه
وزن نی نیتون چقدر بود؟
پارت 4
دیگه گفتم ب ماما همراهم زنگ بزنید بیاد اونام زنگ زدن خانوم گیتی محمود آبادی ماما همراهم بود ک زود خودشو رسوند
دیگه هی معاینه میکرد منم خیلی درد داشتم با هرمعاینه کلی خون ازم میرفت و کلی درد میکشیدم و هی میگفتم توروخدا بس کنید ولم کنید دارم میمیرم
ماما همراهم ساعت ۱ که اومد یکسره من دردای شدید داشتم و ب معنای واقعی با هر درد مرگو جلو چشمام میدیدم
مامام هم منو چهاردست و پا کرده بود و ورزشم میداد
بعد دوباره معاینه کرد گفت شدی ۷ سانت دیگه هی دردت میاد زور بزن تا بچه کامل بیاد پایین
منم ک چون هیچی نخورده بودم دیگه نمیتونستم زور محکم بزنم و زورام شد بود بچه هم اومده بود کامل تو لگن و گیر کرده بود چون نمیتونستم زورای محکم بزنم اصلا قدرت نداشتم نفس کم آورده بودم برام اکسیژن گذاشتن با بتونم نفس بگیرم و زور بزنم و سرم قندی نمکی وصل کردن ک از حال نرم و جون بگیرم
حتی دیگه دردای زیاد هم نمیگرفتم چون رحمم از شدت انقباض های یکسره دیگه شل شده بود و منقبض نمیشد ک من زور بزنم
خلاصه سه چهار نفر ب جز ماما اومدن و گذاشتنم رو تخت زایمان و هی من زوووور میزدم و اونا هی شککمو فشار میدادم ک ماما میگف فولی فقط زور بزن
من هیچی نمیفهمیدم چون ی مسکن قوی هم برام زدن و اون گیجه گیجم کرده بود تو حالت خواب و بیدار بودن کلا و همونطور هم هی زور میزدم و درد میکشیدم و در حد چند ثانیه بعد از زور زدن میرفتم تو حالت بیهوشی و دوباره درد میگرفتم و باید زور میزدم و هوشیار میشدم😑
همونجوری بود چون زورام زیاد نبود گفتن بچه تو لگن گیر کرده زور بزن وگرنه خفه میشه منم دیگه همه ی تلاشمو میکردم ک زور بزنم و بچه بیاد اونام هی میگفتن موهاشو میبینیم زور بزن زور بزن
پارت 3
کیسه آبم ک پاره شد سریع حاضر شدیم رفتیم زایشگاه خانمالانبیا بندرعباس
ک خوب بود راضی ام ازشون
از ساعت ۴ صبح بستریم کردن تا ساعت ۱۰ صبح هیچکی نمیومد بالا سرم کمکم کنه زایمان کنم منم یکسره درد و خونریزی و آبریزش داشتم و خیلی هم اذیت بودم همش میرفتم دستشویی تا دردام یکم آروم بشه
بعد از ساعت ده اول دکتر متخصص اومد و معاینه کرد و بعد دیگه ماما اومد بالا سرم و ورزش کرد باهام و سرم برام وصل کرد و ان اس تی هم کلا یکسره رو شکمم بود
دیگه تا ساعتهای ۱۲ هی معاینه کرد و سرم فشار هم وصل کرده بودن برام با اینکه من خودم خیلی خیلی درد داشتم با سرم فشار واقعا حس مُردَن بهم دست میداد و هر دو دقیقه یکبار ک دردام میگرفت ی حالتی مث تشنج بهم دست میداد
اونم بخاطر بخاطر این بود ک دو روز بود بخاطر دردام هیچی نخورده بودم و تو زایشگاه هم حتی آب هم نمیخوردم
دیگه کلا از شدت درد تا ساعت ۱ صدای داد و هوار منو کل زایشگاه برداشته بودم اصلااا نمیتونستم صدامو ساکت کنم و نفس عمیق بکشم خیلی درد داشتم التماس میکردم منو ببرین سزارین من دارم میمیرم و زار زار گریه میکردم
( الان ولی میگم خداروشکر ک طبیعی زایمان کردم و سزارین نشدم چون هم تختی هام سزارین بودن و بعد زایمان دیدم واقعا چقدر زیاد اذیتن🥲)
خلاصه که ساعت ۱ من تازه شدم ۳ سانت و همه میگفتم خیلی دهانه رحمت نرمه تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی بیخیال و ناامید نباش تلاش کن
منم اصلا ب حرفاشون نمیتونستم اهمیت بدم در حد مرگ درد داشتم
ای جونم منم اسم دخترکوچولوم رو الین گذاشتم
عزیزم من ضعیف الجثه هستم بنظرتون از پس طبیعی بر میام..؟!
خب بقیه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.