خیله خب خانما بریم برا تجربه زایمان من🥲
پارت 1
اول بگم ک بدن همه باهم فرق میکنه و همه مثل هم نیستن
پس فکر نکنید اگه من زایمانم سخت بود قراره مال شماها دقیقا مثل من باشه
من سه شنبه عصر معاینه تحریکی شدم چون ۳۸ هفته بودم و دو هفته هم بود همش درد زایمان داشتم ولی منظم و خیلی شدید نبودن برا همین فایده نداشت و زایمان نمیکردم
معاینه تحریکی ک شدم پیش ماما همراهم بعدش لکه بینی اومد سراغم
اول خونی بود و کم بود
ولی تا شب قهوه ای شدن و خیلی زیاد و دردای زیاد و شدید و منظم میگرفت و ول میکرد هر ده دقیقه منم رفتی یک ساعت پیاده روی و پله و دوش آبگرم و ورزش زیر دوش و اینجور کارا
دیگه ساعت ۵ صبح رفتم زایشگاه معاینه کردن از عصر ک معاینه شده بودم دوسانت پنجاه درصد بودم و بازم گفتن تغییری نکرده و برم خونه اگه دردام شدید شد برم زایشگاه
دیگه منم رفتم خونه و سعی کردم بخوابم
دیگه خوابیدم و دردام نصفه و نیمه شد ولی همچنان خونریزی قهوه ای رو داشتم
صب ک از خواب بیدار شدم دیگه ب جز یه درد پریودی دیگه درد خاصی نداشتم و بیخیالش شدم

۱۰ پاسخ

پارت 5

دیگه من هی زوووور میزدم اونام دیگه همونطور بدون بی حسی قیچی زدن و من چنتا زور محکم زدم ک بچه سرش اومد بیرون و کشیدنش بیرون و بعد گذاشتنش رو سینم و دیگه گفتن چنتا سرفه کن تا جفتت بیاد بیرون منم سرفه کردم و جفتمو کشیدن بیرون و بهم نشون دادن
بند نافه دخترمم بریدن و تمیزش کردن گذاشتن زیر سینم تا شیر بخوره منم همچنان داشتن بخیه میزدن برام
کلا چهارتا بخیه بیرون و یه چنتایی هم داخلی خوردم ک اذیت کننده نیست خیلی
اینم بگم ک ماما همراهم ک اومد مسکن خیلی قوی بهم زد ک همون منو توی یک ساعت از سه سانت ب فول رسوند
و بلاخره ساعت ۲ بود ک دخترم ب دنیا اومد و من همه ی دردام از بین رفت
البته ماساژ رحمی بعد از زایمان دردناک بود چون همونجوریش معده درد شدید داشتم از بس فشار داده بودن سمت معدمو ک بچه بیاد پایین دیگه ب شکمم یکی دست میزد میخواستم بمیرم

خلاصه که با وجود همه ی سختی های و درد های وحشتناکش تموم شد
و من خوشحال ترینم از وجود دخترم
و خوشحالم از اینکه از پس زایمان طبیعی بر اومدم و سزارین نشدم🥲🤲🏻

من ک سزارین شدم خیلی هم راضیم.شما موقع زایمان درد داری.ما موقع بی حسی بره درد داریم.بلاخره هر دو درد داره.سزارین خوبیش اینه ک هرکسی نمیاد انگشتت کنه

لاک کن منم ببینم

پارت 2
روز چهارشنبه هم درد داشتم بازم ولی منظم نبودن ‌بخاطر همین اهمیت ندادم بهشون ولی خب همچنان هم ترشحات قهوه ای و زرد ژله ای و این مدلی داشتم
تا شب خونه بودم و شب رفتم با همسرم بیرون ی مقدار تو پارک قدم زدیم بعدش هم اومدیم خونه
ولی قبل رفتن داخل خونه ب شوهرم گفتم بمون تو کوچه من یه بیست دیقه قدم بزنم بعد بریم خونه
خلاصه بیست دقیقه قدم زدم و بعد رفتیم بالا منم رفتم حموم آب گرم
تو حموم ورزش کردم ک یهو حس میکردم ی چیزی داره ازم میریزه ولی چون تو حموم بودم نمیتونستم دقیق متوجه بشم کیسه آبمه یا ترشحه یا آب
بعد از حموم نوار بهداشتی گذاشتم ک دیدم ترشحات آبکی دارم ولی جون رنگشون زرد بود گفتم شاید ادراره
ساعت ۱:۳۰ بود رفتم حموم و بعد از حموم بازم همش آبریزش داشتم ولی چون دراز کشیده بودم کم کم ازم میریخت
بازم شک داشتم ک کیسه آبمه یا ترشحات عادی
خلاصه دراز کشیدم و دردام هر ۵ دیقه یه بار میگرفت و شدید بودن ک اذیت میشدم خیلی

ساعت ۳:۳۰ مادر شوهرم و دختر عمو و زن عموی شوهرم اومدن پیشم تو اتاق و چک میکردن ببینن درد دارم یا نه
ک من داشتم برم دستشویی
ک وقتی شلوارم کشیدم پایین دیدم ی عالمه آب داره میریزه ازم
و اونجا بود ک فهمیدم بعلع
کیسه آبم پاره شده

سلام عزیزم مبارک باشه
وزن نی نیتون چقدر بود؟

پارت 4
دیگه گفتم ب ماما همراهم زنگ بزنید بیاد اونام زنگ زدن خانوم گیتی محمود آبادی ماما همراهم بود ک زود خودشو رسوند
دیگه هی معاینه میکرد منم خیلی درد داشتم با هرمعاینه کلی خون ازم میرفت و کلی درد میکشیدم و هی میگفتم توروخدا بس کنید ولم کنید دارم میمیرم
ماما همراهم ساعت ۱ که اومد یکسره من دردای شدید داشتم و ب معنای واقعی با هر درد مرگو جلو چشمام میدیدم
مامام هم منو چهاردست و پا کرده بود و ورزشم میداد
بعد دوباره معاینه کرد گفت شدی ۷ سانت دیگه هی دردت میاد زور بزن تا بچه کامل بیاد پایین
منم ک چون هیچی نخورده بودم دیگه نمیتونستم زور محکم بزنم و زورام شد بود بچه هم اومده بود کامل تو لگن و گیر کرده بود چون نمیتونستم زورای محکم بزنم اصلا قدرت نداشتم نفس کم آورده بودم برام اکسیژن گذاشتن با بتونم نفس بگیرم و زور بزنم و سرم قندی نمکی وصل کردن ک از حال نرم و جون بگیرم
حتی دیگه دردای زیاد هم نمیگرفتم چون رحمم از شدت انقباض های یکسره دیگه شل شده بود و منقبض نمیشد ک من زور بزنم
خلاصه سه چهار نفر ب جز ماما اومدن و گذاشتنم رو تخت زایمان و هی من زوووور میزدم و اونا هی شککمو فشار میدادم ک ماما میگف فولی فقط زور بزن
من هیچی نمیفهمیدم چون ی مسکن قوی هم برام زدن و اون گیجه گیجم کرده بود تو حالت خواب و بیدار بودن کلا و همونطور هم هی زور میزدم و درد میکشیدم و در حد چند ثانیه بعد از زور زدن میرفتم تو حالت بیهوشی و دوباره درد میگرفتم و باید زور میزدم و هوشیار میشدم😑
همونجوری بود چون زورام زیاد نبود گفتن بچه تو لگن گیر کرده زور بزن وگرنه خفه میشه منم دیگه همه ی تلاشمو میکردم ک زور بزنم و بچه بیاد اونام هی میگفتن موهاشو میبینیم زور بزن زور بزن

پارت 3
کیسه آبم ک پاره شد سریع حاضر شدیم رفتیم زایشگاه خانم‌الانبیا بندرعباس
ک خوب بود راضی ام ازشون
از ساعت ۴ صبح بستریم کردن تا ساعت ۱۰ صبح هیچکی نمیومد بالا سرم کمکم کنه زایمان کنم منم یکسره درد و خونریزی و آبریزش داشتم و خیلی هم اذیت بودم همش میرفتم دستشویی تا دردام یکم آروم بشه
بعد از ساعت ده اول دکتر متخصص اومد و معاینه کرد و بعد دیگه ماما اومد بالا سرم و ورزش کرد باهام و سرم برام وصل کرد و ان اس تی هم کلا یکسره رو شکمم بود
دیگه تا ساعت‌های ۱۲ هی معاینه کرد و سرم فشار هم وصل کرده بودن برام با اینکه من خودم خیلی خیلی درد داشتم با سرم فشار واقعا حس مُردَن بهم دست میداد و هر دو دقیقه یکبار ک دردام میگرفت ی حالتی مث تشنج بهم دست میداد
اونم بخاطر بخاطر این بود ک دو روز بود بخاطر دردام هیچی نخورده بودم و تو زایشگاه هم حتی آب هم نمیخوردم
دیگه کلا از شدت درد تا ساعت ۱ صدای داد و هوار منو کل زایشگاه برداشته بودم اصلااا نمیتونستم صدامو ساکت کنم و نفس عمیق بکشم خیلی درد داشتم التماس میکردم منو ببرین سزارین من دارم میمیرم و زار زار گریه میکردم
( الان ولی میگم خداروشکر ک طبیعی زایمان کردم و سزارین نشدم چون هم تختی هام سزارین بودن و بعد زایمان دیدم واقعا چقدر زیاد اذیتن🥲)
خلاصه که ساعت ۱ من تازه شدم ۳ سانت و همه میگفتم خیلی دهانه رحمت نرمه تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی بیخیال و ناامید نباش تلاش کن
منم اصلا ب حرفاشون نمیتونستم اهمیت بدم در حد مرگ درد داشتم

ای جونم منم اسم دخترکوچولوم رو الین گذاشتم

عزیزم من ضعیف الجثه هستم بنظرتون از پس طبیعی بر میام..؟!

خب بقیه

سوال های مرتبط

مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان محمد مامان محمد ۲ سالگی
سلام خانما اومدم تجربه زایمانم بگم منم بالاخره یک هفته است زایمان کردم ۳۸ هفته ۳ روز زایمان کردم

خوب بریم سر اصل مطلب

کمردرد زیاد داشتم ولی درد شکم هیچی نداشتم ماما بهم گفته بود بخور اسطوخودوس بده خودتو از ۳۸ هفته پله برو همه رو انجام می‌دادم ورزش هم میکردم پنجشنبه رفتم ماما معاینه کرد گفت ۱ سانت بازه دهانه رحم منم جمعه پله زیاد رفتم درحدی که عرق کردم بعدش یه پیاده روی طولانی داشتم شب کمر درد شدید گرفتم صبح رفتم دکتر معاینه تحریکی کرد گفت ۲ سانت شدی بعدش نامه داد واسه دوشنبه گفت بستری بشم اومدم خونه دردام زیاد شد هر ۴۰ دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد شب شد هر یه ربع زنگ زدم ماما همراهم گفت تا دوشنبه نمیکشی هر ۵ دقیقه شد برو بیمارستان منم آخرشب ساعت یک ونیم خونریزی کردم رفتم زایشگاه دوباره معاینه کرد گفت همون دوسانت هستی برو زوده خواستم بیام خونه کیسه آبم پاره شد بستری شدم ماما همراهم اومد خداروشکر ساعت ۶ صبح زایمان کردم یک دونه بخیه خوردم بچه دومم هست خواستم بگم پیاده روی پله خیلی تاثیر داره
آواتار مامان هانا🥰 مامان هانا🥰 هانا🥰 ۳ سالگی
مبارکه عزیزم من ٣٧ هفته طبیعی زایمان کردم
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه ی زایمان پارت ۱👣🤱💕»
روز پنجشنبه از خواب بیدار شدم یکم درد داشتم، روز قبلش همه ی خونه رو تمیز کرده بودم ،زیاد اهمیت ندادم بعد ساعت ۱۰:۳۰صبح به بعد زیر دلم درد میکرد هی می‌گرفت و ول میکرد نامنظم بود منم یکم استراحت کردم ولی هنوز درد داشتم تا ساعت ۱۱:۳۰شوهرم اومد گفت بریم بیمارستان
گفتم نه هنوز تریم چون نامنظمه ،نهار خوردیم ساعت ۱۴ بود که دردم بیشتر شدرفتیم بیمارستان nstگرفتن و معاینه تحریکی انجام داد گفتن یکم انقباض داری و ۱فینگری برو خونه فعالیت داشته باش معلوم نیست زایمانت کی باشه
شوهرم منو گذاشت خونه ی مامانم خودشم رفت سرکار
هی درد داشتم زمان می‌گرفتم اما منظم نبود پیاده روی و ورزش های لنگی هم انجام دادم ساعت ۱۸اینا خوابیدم تا ۱۹بعدشم بیدار شدم دردم شدید تر بود .رفتم یه دوش آبگرم گرفتم ،شام خوردیم بعد دوباره پیاده روی و ورزش کردم دردم بیشتر شده بود اما منظم نبود. دوباره ساعت ۲۳ رفتیم بیمارستان nstگرفتن دوبار معاینه تحریکی کردن ،بار دومش یه حالت قهوه ای و خونی کشدار ازم خارج شد ماما گفت بهش میگن شوزایمان گفت ۲فینگری
برو خونه عجله نکن ورزش و فعالیت کن ...
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
پارت ۱

من از شروع حاملگی چون شاغل بودم با چالش های زیادی مواجه شدم ...
ولی خب ماه نهم از اولش درد داشتم دیگه واقعا بدنم نمی‌کشید همش حس میکردم خب درد زایمانه دیگه ....

۳۴ هفته معاینه شدم گفتن دهانه رحم باز نیس
۳۶ هفته باز معاینه شدم گفتن باز نیس
۳۷ هفته ک معاینه شدم گفتن ی سانت بازه

سر هیچ کدوم از اینا من نه آبریزش دیرم نه لکه بینی ....

ولی ب شدت عفونت می اومد ازم
ورزش میکردم ولی نه زیاد و مرتب
پیاده روی دو سه روز همین تونستم برم

بعد ک رسیدم ب اتمام ۳۸ و وارد ۳۹ شدم دکترم تحریکی معاینه کرد گفت دردات منظم شد برو بستری شو....
منم به همسرم گفتم مرخصی ایناشو هماهن‌گ بشه ...
چون ی شهر غریب بخاطر شغلمون رفتیم همه چی رو جمع و جور کردیم برگشتیم خونه مامانم اینا اونجام اون روز رو کلی استراحت کردم ک به دنیا نیاد چون نمیخواستم فرداش بخورم ب اربعین و همه جا تعطیل باشه ...استرس داشتم بخاطر ترخیص و فلان
ولی شدید درد داشتم ک اصلا قطع نمیشد
ی درد زمینه ای بود ک اصلا منظم نمیشد
خلاصه صبح شد ....
مامان گیلاس مامان مامان گیلاس مامان ۸ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی ‌
بدن با بدن فرق داره ۳ تا زایمان داشتم ولی هیچکدوم مثل هم نبود
ماه آخر بارداری درد داشتم ماه درد، تا رسیدم ب ۳۸و ۳۹ هفته ک دردام بیشتر شده بود هر لحظه احساس میکردم چیزی نبوده ب رایمان ولی خبری نبود، ۳۹ هفته و ۳ روز رفتم پیش دکتر گفت هنوز وقت و موقع معاینه ۱ سانت بودم و با معاینه تحریکی ۱ونیم بود گفت تا فردا حتما زایمان میکنی ولی خبری نشد هر شب نزدیکی داشتم بعضی روزا دوبار، پله بالا پایین میکردم پیاده روی میکردم پتو لگد میکردم نشسته راه میرفتم و کلی دمنوش خوردم چون ماما همراه گفت خوبه ولی باز نشدم دیگه قید ماما رو هم زدم دیگه نرفتم پیشش
تا شد ۳۹ هفته ۶ روز خیلی دردای عجیبی داشتم نزدیک ب ۱۰ دقیقه و ۱۵ دقیقه همش درد داشتم ی شب کامل درد داشتم تا صبح شد خیلی ترشح ژله ایی داشتم دردام نزدیک ۵ دقیقه بود آماده شدم رفتم بیمارستان
ی خوبیش این بود ی آشنا داشتیم توی زایشگاه ولی شیفتش تمام شد منو سپرد دست ۲ ماما دیگه
ادامه تاپیک بعدی میزارم قشنگا🌹