سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعی بهتون بگم
پارت اول
تاریخ ۷/۲۹از صبح درد عجیبی داشتم شوهرم میگفت ببرمت میگفتم نه بزار شدید شد بریم بیمارستان تو خونه ورزش کردم چای دارچین دم کردم خوردم عصر ک شد رفتیم بیرون ک پیاده روی کنیم دوساعت پیاده روی کردم‌بعد دلپیچه گرفتم شوهرم گفت بریم سری بیمارستان چکت کنن زره نمیکنیم حرفشو گوش دادم رفتیم بیمارستان ‌ معاینم کردن دوسانت رحم باز بود گفتن نوار قلب بگیرم نوار قلب بچه خوب نبود هی بوق میزد اب دادن خوردم ابمیوه دادن خوردم فشارم چک کردن ۱۱ بود نوار بچه همونه تغییری نکرد گفتن بستری میشی نوار قلبش خوب نیس دیگ سریع شوهرم کار بستری انجام داد من بردن زایشگاه برام سرم وصل کر‌د بعد ربع ساعت اومد اکسیژن گذاشتن ببین نوار بچه چطوره بعد سه ساعت خداروشکر نوار قلبش خوب شد ساعت ۱ شب اکسیژن برداشتن  زایشگاه هم خالی بود فقط من بودم تا صبح نخوابیدم همش پیاده روی کردم تو زایشگاه توپ دیدم با توپ ورزش کردن تا ساعت ۶ صبح ک دردام مرتب شدن ک شیفت عوض شد دوباره اومد نوار قلب وصل کردن هنوز امپول فشار وصل نکردن گفتن تا نوار قلبش نرمال بشه اومدن دوباره معاینم کردن دیدن همون دو سانته بعد این همه ورزش تکونم نخوره 🥺🤦‍♀️

۷ پاسخ

خببببب🥺🥺🥺منو لایک کنین گم نکنم

عزیزم قدم نو رسیدتون مبارک، ان شاالله قدمش پر خیر و برکت باشه واستون🥺❤️
کدوم بیمارستان زایمان کردین؟

چن هفته چن روز اوند؟؟

خبب

چقدرزیادتوبیمارستان موندی من چهارسانت بودم رفتم بیمارستان

بقیش؟🥲🤣

خب خب

سوال های مرتبط

مامان نیلماه🥰 مامان نیلماه🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمانمو بنویسم.
من چند روزی بود دلپیچه کمی داشتم اصلا نمیدونستم علاعم شروع زایمان هست تا اینکه شوهرم اومد خونه گفتم بریم نوار قلب بگیریم خیالم راحت بشع ساعت 9 شب رفتیم درمانگاه برا نوار قلب گفتن تو انقد انقباض داری تا صبح زایمان میکنی معاینه کردن دوسانت بودم بعد اومدم وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستانی ک میخاستم زایمان کنم چون دیگه انقباض داشتم ضربان قلب جنین زیاد بود بستری کردن ساعت 2 شب کیسه ابمو پاره کردن بعدش دردام شروع شد از دوسانت شدم سه سانت ساعت 5 شدم 5 تا 6 سانت ساعت 7 صبح یهو شد 8 سانت اومدن وسایل اینا آوردن آماده‌شدن ک زایمان کنم یکم بعد دیدن بچه اصلا سرش تو لگن نیومده گفتن باید ورزش کنی منم ک نمیتونستم خیلی دردام شدید بود یعنی در حد مرگ بودم بااون وضع کمک کردن حالت سجده برم راه برم تا بچه بیاد پایین بلاخره بعد اونهمه سختی دیدن سر بچه تو کانال زایمان گیر کرده انقد زور زدم ولی نمیومد تا اینکه آخر با دستگاه دهانه رحمم باز کردن تا مقعد برش زدن بچه اومد و اینکه زایمانم خیلی سخت بود ولی خداروشکر بچم سالم پیشمه می ارزه ولی برگردم عقب همه چیمو می‌فروشم ولی سز بدنیا میارم البته بدن با بدن فرق میکنه همه مثل هم نیستن به من ن امپول فشار زدن ن اپیدورال وصل کردن گفتن دردات خوبه خودت زایمان کن شاید بخاطر همین سخت شد برام
مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 ۲ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین۲
زنگ زدن به دکترم گفتن منم قرار شد برم سونو و زود جوابشو بیارم براشون رسیده بودم به خروجی بیمارستان که از زایشگاه زنگ زدن گفتن دکتر گفته یه نوار قلب بگیریم ازت بعد برو سونو..رفتم نوار قلب رو دادم قبلشم چندتا چیز شیرین خوردم هیچکدوم از نوارقلبا خوب نبود🥲به دکترم زنگ زدن دکتر گفت بستریش کنین🙁🤦‍♀️منم تنها بودم شوهرم تو ماشین بود اسم بستری رو که اوردن دست و پام شل شد استرس گرفته بودم خیلی حالم بد شد..خلاصه منو بستری کردن و هی نوار قلب میگرفتن که وضعیت بچه رو چک کنن..هررر دکتر دیگه ای بود نهایتا با۳تا نوار قلبی ک بد بودن طرف رو میبرد سزارین اجباری،،چون این وسط جون بچه در خطر بود،،ولی دکتره گاو من زیر بار نمیرفت میگفت نه اول باید امپول فشار بزنیم بهت تا۴روز درداتو بکشی بعد اگه نشد یا حال بچه بد شد میری سزارین😐منم نمیخواستم واقعا درد دوتاشو بکشم،،قرار شد روز بعد دوباره نوار قلب بدم اگه خوب بود که مرخص کنن برم سونو بعد جوابشو ببرم براشون اگرم بد بود ک امپول فشار رو شروع میکردن...
مامان بهار مامان بهار ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی#
سلام روز ۲۴دی ماه بود که رفتم سونو و بیمارستان برای چکاپ و نوار قلب ۴۰هفته و دو روزم بود جواب سونو اب دور بچه کم بود دکتر دستور ختم بارداری دادم اومدم خونه وسایل برداشتم ساعت هشت شب رفتیم بیمارستان و بستری شدم . ساعت ۸نیم سرم و نوار قلب وصل کردن و نپار گرفتن از قلب بچه و ساعت۹بود تقریبا که دکتر اومد رو سرم گفت بریم روی تخت زایمان برای معاینه و دارو بزارم. من دوفینگر بودم هنگام معاینه و تحریک رحم دکتر گفت خیلی خوبه داری میرسی به چهار الان که دارم تحریک میکنم . و اینکه سوند شستشو وصل کردن و داروی فشار تزریق کردن توی رحم من درد داشتم یکم قبل اینکه برم بیمارستان اما بعد از گذاشتن دارو ها بعد نیم ساعت دردم شدید شد و اینجا اومدن سرمم رو هم دارو زدن توش. و یک ساعتی گذشت تغریبا که من دردم شدید تر شد خیلی وقتی ماما اومد معاینه کرد گفت نزدیک پنج سانتی پاشو ورزش کن خلاصه من رفتم سرویس و اومدم و بزور یکمی ورزش کردم روی توپ دردم خیلی شدید شد نتونستم بمونم روی توپ حالت تهوو داشتم رفتم رو تخت پرستار اومد امپول فشار زد دوباره به باسنم و رفت بعد از چند دقیقه من حالم بد شد تپش قلب گرفتم و فشارم اومد پایین و ضربان قلبم رفت بالا احساس خفگی داشتم خلاصه از همراهی رضایت گرفتن از خودمم گرفتن که ببرن اتاق عمل اگه لازم شد ولی خداروشکر ضربان قلبم خوب شد و موندم توی زایشگاه اینم بگم که من ناراحتی معده دارم بخاطر همین اذیت شدم داروی معده و حالت تهوو هم بهم نزدن هرچقداسرارکردم ساعت ۱۲نیم رد شده بود که من داد میزدم درد شدیده و دسشویی دارم اما تا پنج دیقه اینا کسی نیومد روی سرم و من بیشتر سرو صدا کردم که اومدن گفت
مامان دلارا مامان دلارا ۲ ماهگی
پارت۲ زایمان
بیمارستان روبه روی مطب دکترم بود رفتم بیمارستان دکترم با بیمارستان هماهنگ کرده بودکه من برم انجا نوار قلب دوباره بگیرن و اگه خوب نبود بهش اطلاع بدن و من انجاهم نوار قلب انجام دادم و باز نوار قلب خوبی نداشتمکه زنگ دکترم زدن و گفتن نوار قلب خوب نیست دکترم در خواست اماده کردن اتاق عمل داد و من اماده کردن برا عمل من ساعت پنج نیم بعد ظهر رفتم اتاق عمل ساعت پنج پنجاه دقیقه دخترم دنیا امدتو اتاق عمل بعد در اوردن بچه من عجیب خوابم میامد انگار که بهم قرص خواب دادن و دلم میخواست بخوابم ولی یه پرستار بالاسرم بود مدام بااام حرف میزد نمیزاشت خوابم ببره بعد تموم شدن عمل من بردن ریکاری و من انجا خوابم برد و زیاد یادم نیس چه اتفاقی افتاد وقتی میخواستن ببرنم بخش از خواب بیدار شدم من برون لخش و تحویل خانوادم دادن و من انجا دخترم از نزدیک دیدم من بدنم هنوز بیحس بود و بیحسی از بدنم نرفته بود و بهم اجازه تکون خوردن نمیداد دخورم روی سینم گذاشتن بهش شیر دادن