۱۲ پاسخ

حالا من داشتم تعریف میکردم تهش اینجوری جمع کردم ک ببعی هادرو بازنکردن و گرگه رف پسرم گف ن اومد خوردشون بعد مامانشون رفت با قیچی شکم گرگه رو پاااااره کرد😂😂😂پرام ریخت همینقد خشن

من خیلی وقته برا پسرم کتاب میخونم قبل اینک مفهوم ترس از تاریکی و هیولارو درک کنه ولی تو ی سری از کتابش قصه در مورو نترسیدن از هیولای تاریکی هس ک وجود ندارن.
حالا بچم همش میگ تو تاریکی هیولاس 😑😂میگم اگ‌نخونده بودم شاید هیج وقت اینو نمیفهمید😂🥴

😂😂 اینا واسه دهه شصتی و هفتادیاست واسه بچه های الان خیلی دارکه 😔

نخون خب
من اصلا این داستانو تعریف نکردم

خب اصلش همینه دیگه مگه نمیدونستی؟

منم چند ماه پیش همین حس رو داشتم پسرم مستقیم نگفت میترسم ولی خیلی سوال پرسید متوجه شدم ترسیده

به خاطر همیناست که بزرگ میشیم هممون وحشی میشیم دیگه😂😂😂

گروه سنی دارن مناسب بچه های ما نیستن

این داستان شنگول منگول از اساس مشکل داره 😅

همین کتابو بچه هام دارن اتفاقا اصلا نمیترسن‌خودشون میشینن کتابو باز میکنن قصشو میگن

از وقتی شنگول و منگول و شنل قرمزی را برای بچه من تعریف کردن از گرگها جوری وحشت داشت شبا نمیخوابید میگفت گرگه منو میخوره تا یکم وقت پیش
هی هم میگفت برام تعریف کنین ماهم کل داستانو عوض کردیم تا ختم بخیر بشه اصلا باید ااستان اینی باشه که ما میگیم تا اینی که برای بچه ها نوشتن

من ک خودم تغیرش میدم و تعریف میکنم واسه دخترم 😂😂😂😂😂😂اخرش میگم ببعی ها زنگ زدن ب گوشی مامانشون. بعد مامانشون گف ن من بيرونم درو باز نکنین 😐😐😐😐😂

سوال های مرتبط