تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود

۲ پاسخ

از چند هفته میتونیم کپسول گل مغربی استفاده کنیم؟؟؟

معاینه دردداشت؟

سوال های مرتبط

مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان آیدا💗 مامان آیدا💗 ۹ ماهگی
سلااااام منم اومدم با تجربه زایمانم شنبه صبح بود با دلپیچه اسهال و کمردرد از خواب بیدار شدم دردا منظم نبودن رفتم ی سر بیمارستان نوار قلب اینا گرفتن گفتن نوار قلبت ب دلمون نیست معاینه کردن همون ی سانت بودم بعد ب ماماهمراهم گفتم گفت دیگ نمیخاد ورزش و پیاده روی کنی چون درد داری فردا یعنی یکشنبه بیا بستریت میکنم برگشتم خونه کمردردم بیشتر شده بود بعد اب زرد ازم میریخت من فکر کردم ترشحه خلاصه صبح با درد شدید زیر دلم بیدار شدم رفتم بیمارستان قبل معاینه رفتم سرویس دیدم لکه بینی دارم با اب زرد
ب ماما همراهم گفتم گف عیبی نداره چون درد داری بخاطر همونه معاینه کرد گف هنوز ی روز وقت داری میخوای بری خونه فردا دردت گرفت بیا گفتم باشه گفت ک بیا بازم معاینه کنم تا معاینه کرد کیسه ابم ترکید دردام شروع شد ساعت ۷ونیم صبح🥴تا پرونده درست کنن برام و لباس برام بیاره شد ساعت ۸ رفتم شروع کردم ورزش روی توپ نیم ساعت بعد معاینه کرد گف شدی دوسانت انقباضات هم خوبن خلاصه بعدش هی دردام بیشتر و بیشتر میشد ولی من سر همون دوسانت و نیم موندم پیشرفت نکردم نگو سر بچه کج شده بود و دستش زیر سرش بوده اصلا پوزیشن مناسبی نداشته تا ساعت ۹ شب ک دیدن انقباض و دردام بیشتر شده ی پرستار اومد گف چطور تحمل کردی این انقباضا برای موقعیه ک بچه میخواد بیاد بیرون دیگه ماماهمراهم گفت تا ی ساعت دیگ پیشرفت نداشتی میبریم سزارین
ادامه تو کامنتا میگم
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمان طبیعی بهتون بگم
پارت اول
تاریخ ۷/۲۹از صبح درد عجیبی داشتم شوهرم میگفت ببرمت میگفتم نه بزار شدید شد بریم بیمارستان تو خونه ورزش کردم چای دارچین دم کردم خوردم عصر ک شد رفتیم بیرون ک پیاده روی کنیم دوساعت پیاده روی کردم‌بعد دلپیچه گرفتم شوهرم گفت بریم سری بیمارستان چکت کنن زره نمیکنیم حرفشو گوش دادم رفتیم بیمارستان ‌ معاینم کردن دوسانت رحم باز بود گفتن نوار قلب بگیرم نوار قلب بچه خوب نبود هی بوق میزد اب دادن خوردم ابمیوه دادن خوردم فشارم چک کردن ۱۱ بود نوار بچه همونه تغییری نکرد گفتن بستری میشی نوار قلبش خوب نیس دیگ سریع شوهرم کار بستری انجام داد من بردن زایشگاه برام سرم وصل کر‌د بعد ربع ساعت اومد اکسیژن گذاشتن ببین نوار بچه چطوره بعد سه ساعت خداروشکر نوار قلبش خوب شد ساعت ۱ شب اکسیژن برداشتن  زایشگاه هم خالی بود فقط من بودم تا صبح نخوابیدم همش پیاده روی کردم تو زایشگاه توپ دیدم با توپ ورزش کردن تا ساعت ۶ صبح ک دردام مرتب شدن ک شیفت عوض شد دوباره اومد نوار قلب وصل کردن هنوز امپول فشار وصل نکردن گفتن تا نوار قلبش نرمال بشه اومدن دوباره معاینم کردن دیدن همون دو سانته بعد این همه ورزش تکونم نخوره 🥺🤦‍♀️