۱۱ پاسخ

عزیزم نزار ترس بمونه تو دلش چون ترسو میشه از سایه ی خودش هم میترسه
بغلش کن کنار خودت بخوابون بهش بگو چیزی نیست ببین کنار مامان خوابیدی

پیشش بخواب و بهش اطمینان بده همیشه کنارشی

براش سوره ناس بخون

سلام دخترمن زیر دوسال بود همش تو خونمون میگفت اقاهه میاد میترسید میچسبید بهم ولم نمیکرد تاینکه ۲ و نیمش شد رفتم پیش دعا نویس گفت همزاد داره خونمون عوض کردیم دیگه هیچ وقت نمیگه خداروشکر

براش حتما حرز امام جواد بگیر، مثل پسرمنه

من خودم پسرمو ترسوندم از یه چیزی خیالی
دیگه همیشه اگه تنها باشه بترسه میگه اون اومد اذیتم کرد

عزیزم من بچگی اینطوری بودم سایه میدیم می‌ترسیدم هر صبح گریه میکردم

شاید توهمه

پسر منم مثلا من میرم دستشویی تا میببنه نیستم سریع میاد پیشم میگه مامان گربه.حتی یوقتایی هم ک باهم تو سالنیم یهو یه قسمت پرده هس همیشه اونجا را نشون میده میگه مامان گربه اونجاست.ولی من سعی میکنم ک با ترسش مقابله کنه مثلا دستشو میگیرم میبرمش همونجا میگم ببین چیزی نیس.یا میگم در بسته اس گربه نمیتونه بیاد ک و....

دختر منم میترسه از تاریکی. شبا محبورم پیشش بخوابم

پسرمنم همینجوره پیش خودم میخوابه. خیلیی بیدار میشه با سرصدا لالایی میزارم براش تا وقتی پاشه

سوال های مرتبط