خانوما یه کمک می‌خوام ازتون. لطفاً اگر کسی می‌دونه یا شرایط من و داشته جواب بده
پسرم 28هفته دنیا اومد و شبا خیلی نق نق میکرد دکتری که تحت نظرش بود پسرم گفت یه روسری یا شال یا چادری چیزی که بو‌خودت و بده کنارش بزار یا زیر سرش بزار بلاخره کنارش بزار که وقتی بیدار میشه حس آرامش بگیره و نترسه و بخوابه
منم همین کارو کردم و پسرم عادت کرد بهش جوری که دیگ بزرگتر که شد باید یه قسمت از اون چادری که پیشش بود باید دهنش میزاشت و مک‌میزد و می‌خوابید تااینک الان یک سال و نه ماهش شده
خیلی خیلی وابسته این چادره از یه ورم مدام تو طول روز بغلشه ودهنشه و واقعا هر روز یا یه روز درمیون باید بشورم چون بو‌میگیره دلم خون میشه تا تایمی که میشورم
شوهرم گفت بااین مریض میشه و واقعا هم میترسم مریض بشه اینقدر تو دهنشه بو‌میگیره
موندم چجوری بگیرم ازش
الان بردم قایم کردم اینقدر گریه کرد که ترسیدم خیلی تا آوردم بغلش گرفت و یه گوشش و دهنش گذاشت و خوابید
اگر کسی در مورد همچین چیزی تجربه ای داره بهم بگه چجوری کم کم ازش بگیرم

۱۹ پاسخ

عزیزم اولا آب خالی بزن یا با مایع لباسشویی بچه بشور و خیلی هم کم بزن این یک
دو اینکه خیلی از بچه ها وابسته میشن و به یه چیزی عادت میکنن خداروشکر کن انگشتش رو مک نمیزنه اون دیگه بدتره
سه اینکه چادر رو کوچیک کن با هر بار کوچیک کردن بگو ای وای انقد مک زدی داره کوچیک میشه تا چند ماه این کار رو تکرارکن هم خودش بزرگتر میشه هم میبینه چادر دیگه تموم شده😄
بعد هم گریه یکی دو شب می‌کنه طبیعیه وقتی بچه رو از شیر هم بگیری گریه می‌کنه دیگه جای نگرانی نداره

چه جالب
تنها نظرم اینه ببرش پیش همون دکتر بگو حالا چه کنم

اول خودت و چادر و بچه باهم بخوابید
کم کم بزارش کنار و خودت کنارش باش
براش نقش همون چادر باش

عزیزم به هیچ عنوان یهویی و به زور ازش نگیر،خودت داری میگی وابستشه انگار به تیکه از زندگیش شده،هر بار یه تیکه کوچیک ازش کم کن
یواش یواش از دستش میده و بی تابی نمیکنه

پستونک این چادرشه دیگه خب تا پنج سالگی فراموش میکنه

مسافرت برین چادرو ببر ولی نشونش ندین

خیلی حس خوبیه که بچه ت بااون ارامش داره وازاول کاش با یه چیز کوچک عادتش میدادی الانم کم کم خودت یه چیز جذاب کنار همون چادر بزار همیشه که کم کم به اون عادت کنه بعداینو ازش بگیر بچه رو ببر یه اسباب بازی فروشی بذار خودش بگرده هرچیو دوست داشت براش بردار که وابسته اون بشه

خواهر من وقتی کوچیک بود یه پتو پشمی داشت که دقیقا حکم همین چادر رو داشت براش،مامانم تعریف می‌کنه میگه یه بار خواهرم رو برمیداره می‌ره خونه مامان بزرگم پتو رو هم نمیبره اونجا هم شلوغ بوده سر خواهرم گرم بوده حسابی،میگفت یکی دو شب اول بد قلقی میکرد برا پتوش ولی روز سوم انگار نه انگار تویی داشته

حالا داداش من روسری میخوره شدید شدید وابستس شبا می‌زاره دهنش میخابه تا صبح هم تو بغلشه

از مشاورای همکده کمک بگیر خیلییی میتونه بهت کمک کنه و عالین

بچه ی پسر عموم اینطوری بود ولی راستش نمیدونم چطوری ازش گرفتن.میپرسم بعد بهت میگم.اونم شدید وابسته بود به یه لباس مامانش.اسم لباسه رو گذاشته بود من.بقول خودش تا من نبود خوابش نمیبرد اینقدر گریه میکرد تا هلاک میشد

عزیزم بزارپیشش باشه خودش بزرگترشددرکش بیشترمیشه راحت ازش جدامیشه الان بااین کارت بچتوبیشترعصبی میکنی

این مشکله بزرگترکه بشه جدی ترم میشه
حتماحتما بایه مشاور تخصصی کودک صحبت کن هزارجور آلودگی ومریضی دهان ودندان میگیره

عزیزم بعضی از بچه ها آرعه شنیدم اینکارو‌کنن پتو خودشون اینا رو بغل میکنن ،،، ببین پسرت ک بزرگه میتونی باهاش حرف بزنی قانغش کنی بهش بگو مامان این کثیفه قیخه اعهه اس نزن دهنت خودت حالت تهوع بگیز بگو وای اععه بزار بدش بیاد

چادرو دوقسمت کن با قیچی هی تعویض کن بشورش واون حس وابستگی هم اقتضای سنشه همه بچه ها به یه چیزی وابستن حتی ما آدم بزرگاهم هی یه کاری رو تکرار کنیم وابسته میشم

واي چقدر سخت و پيچيده ختما كمك بگير فكر نكنم اينجا مامانا با اين مشكل مواجه شده باشن. يا از همون دكتر كه اين گفته بپرس چه كار كني

بنظرم بردار قایم کن با ی چیز دیگ سرگرمش کن بگو خاله اومده برده بهش نده عادت میکنه بهش ها الان میتونی کاری بکنی ب هزار ترفند ازش جدا کنی

ای خواهر اومدی چشمشو درست کنی زدی ابروشم خراب کردی🤦‍♀️
چقدر پیچیده شد به نظرم با یک مشاور کودک حتما صحبت کن

عزیزم بچه به دنیا اومد همه چیزش سالم‌بود چشماش و اینا؟

سوال های مرتبط