۱۷ پاسخ

منم با خودم میبرم

من ک هرجا میرم باهامه😂

عزیزم من پشیمون شدم کریر نخریدم الان بخرم برای بچم خوبه ؟ این ور اون ور میریم ؟

من هنوز بیرون رفتنو امتحان نکردم.
فقط خونه این و اون رفتم.
اذیت نمیکنه ها.فقط خوابش بهم میریزه

فقط خونه این مامان و اون مامان میریم ...هر جا میریم گریه میکنه ...
پیش هیچکی هم نمیتونم بذارم انقد طرفو خسته میکنه با گریه ها و بهانه گیری هاش ...
نهایت تو ماشین ی دور بزنم
واقعا خسته شدم اخه منم از این ادمایی بودم ک کلا بیرون بودم ...
الان این هوا رو میبینم و بیرون نمیتونم برم واقعا کلافم

بچه من اولا خوب بود زیاد گریه نمیکرد یا زود ساکت میشد الان بیرون رفتنی گریه میکنه چند روز پیش رفتم بازار انقدر گریه کرد چند تا مانتو خریدم یکی رو جا گذاشتم دوباره باشوهرم رفتیم گرفتیم 😵

من هر جا برم میبرمش
اوایل میزاشتمش پیش مامانم ولی ی ماه و نیم میشه ک دیگه هر جا برم باهامه

وااااای🤣

عزیزممم چقد قشنگین دوتاتون🌻

کچل قربووون 😍

من هیجا نمیرم به خاطر دخترم،یعنی به خاطر ساعت خوابش،جدیدا هم خوابش کم شده هم بی کیفیت،قبلا خودش میخوابید راحت بودم الان باید با جنگ بخوابونمش🤦🏻‍♀️ولی دوس دارم برم که به جمع و بیرون هم عادت کنه از این بچه تو خونه ای ها نشه،بیرون میبریش خوابش بگیره چیکار میکنی؟حسین آقا از این بچه هاست که خودش میخوابه؟

عزیزمممم خداحفظش کنه خوبه که داری کنار میای منم با بچم ک ۲ماهشه همه جا میرم هیچکسم باور نمیکنه من مادر بچه ام اعتماد ب نفس زیاده شده ک نگو😅 چون واقعا افسردگی بعد زایمان گرفته بودم وبا بیرون رفتن حالم بهترشد

منم میبرم گوش شیطون کر بچم ددریه خیلی😂فقط اگ پی پی نزنه تا گردن تو بقیه چیزا همراهی میکنه😂

من فقط شیرخودمو میخوره و شیشه و پستونک نمیگیره. همیشه یار و یاورمه. خیلی جاها هم نمیشه برم بخاطر بچم

ای خواهر الان ک‌خوبن بذار ۷؛۸ماه شدن دهن آدم سرویس میکنن همه چیو می‌خوان و میکشن

مهمومی میریم و یکسره گریه میکنه بیرون به هیچ وجه نمیرم یعنی تو ماشین ی دور میزنیم..راستی خوابش نگرفت؟

سلام خداروشکر حسین آقا پسر گل با مامان همکاری میکنه بهش بیرون خوش میگذره

سوال های مرتبط

مامان فاطمه زهرا🧿🌹 مامان فاطمه زهرا🧿🌹 ۲ ماهگی
دوستای گلم سلام🌸
امروز حسابی خسته شدم
ازچنجای که همسر جان مریض شده بود از صبح نگهبانی میدادم آب آبمیوه دم‌کرده دارو از طرفی دیگه درست کردن وعده های غذایی و شیر دادن به نی نی خلاصه که عصر هم پاشدم سوپ درست کردم نی نی رو خوابوندم فقط ب شوهرم سپردم گریه کرد فوری زنگ بزنه چون باید میرفتم خرید دیگه هویج و سیب زمینی و عسل و شلغم یعنی هرچی که فکرشو کنی واسه خوب شدن سرماخوردگی گرفتم😐اومدم خونه بدو بدو شستم جاگیر کردم
بعدشم بچه ی بزرگم درس داشتم برای نوشتم و یادش دادم و املا باهاش کار کردم(بچه ی بزرگ که میگم منظورم پسر هفت ساله ی شوهرمه که باهاشون زندگی می‌کنه وگرنه من مامان اولی هستم )(اینو گفتم واسه اون مامانایی که داستان زندگیم رو بی اطلاع هستند)خلاصه جونم براتون بگه ساعت ۱۰هم‌واسه شوهرم سرم وصل کردم که یفازولینو استا و بکومپلکس تزریق کردم سوپشم دادم خورد پسرم و شوهرم خوابیدن😮‍💨من موندم و نی نی این وسط نی نی هم پی پی تر تری کرد😂 رفتم با آب گرم شستمش و آوردم عوضش کردم یکم با لوسیون چربش کردم لباس تمیز کردم تنش خوابید 🫠حالا من موندم😌یه آشپزخونه ی ترکیده😭 ولباسای نی نی خانم.