۷ پاسخ

سلام شما کجا ختنه کردید؟
هزینش چقد شد؟

عزیزم شما پسرتونو پیش دکتر غفاری ختته کردین؟
به چه روشی؟
راضی بودین؟

سلام چسبندگی رو‌اوکی کردی؟

مبارک باش گلم

منم امروز واکسن ۴ماهگی روزدم وای خیلی اذیته بچم فقط روپاهام دارمش یا توبغلم خیلی درد داره طفلی

من برعکس قبلا دل جرات بیشترب داشتم ولی تازه خیلی استرسی و ترسو شدم

گلم خیلی اذیت شد؟

سوال های مرتبط

مامان رُهام ❤️ مامان رُهام ❤️ ۶ ماهگی
مامان دردونه مامان دردونه ۴ ماهگی
۱۲۸- تجربه ختنه- ۵
تجربه روحی خودم
من که از روز اولی که فهمیدم پسره خیلی استرس اینو داشتم.
وقتی هم به دنیا اومد و مخصوصا سر زردی اذیت شد، اصلا دلم‌نمیخواست درد کشیدنشو ببینم و این استرسم رو صد چندان کرد و حتی میخواستم کلا انجامش ندم ولی خوب این تصمیمات رو با همسرم میگیریم و با هم سر انجام ندادنش نتونستیم توافق کنیم.
من قبلش خیلی استرس داشتم ولی سعی میکردم بی خیال باشم و به روی خودم نیارم. ولی بدن آدم اینطوری نیست. دردونه از نه روز قبلش یبوست گرفت و اصلا پی پی نکرد و حتی بردمش دکتر گفت شقاق گرفته و نمیتونست مثه قبل پی پی کنه مگه با دستکاری یا شیاف. کاشف به عمل اومد که بچه هیچ عیبی نداره، فقط به خاطر استرس من و شیری که با استرس بهش دادم اینجوری شده. الان بدون دارو اوکیه.
شب قبلشم واقعا استرس داشتم. مخصوصا که همسرم نبود و خودم تنها بودم و باید بدون اون میبردمش. ولی به خودم اجازه گریه ندادم. گفتم که باید قوی باشم و حتی تو مطب هم حق ندارم گریه کنم. کسی بابت ضعیف بودن بهت مدال افتخار نمیده جز اینکه همه بگن چقدر کم دل و حساسی.
واقعا هم خودمو کنترل کردم. توی مطب که رفتیم تصورم این بود همه قوی و محکم نشستن و من یه دفعه میزنم زبر گریه ولی کاملا برعکس شد😅 من خودمو سفت گرفته بودم ولی بقیه مامان ها گریه میکردن. فک کن من اونا رو دلداری میدادم!
بعدی...
مامان اسما💕🧸 مامان اسما💕🧸 ۸ ماهگی
خواستم تجربه زایمانم رو اینجا براتون بزارم
ولی نصفه پاک کردم، چون یاد اون دردا که میوفتم حالم بد میشه
چون از چیزی که میترسیدم سرم اومد…درد طبیعی رو کامل‌کشیدم ولی بچم ماشالله خیلی درشت بود آخر سزارین شدم و دوباره دردهای سزارین…🙂
و منی که اصلا امادگی‌سزارین رو نداشتم!
برای همین با جزئیات نمیگم که ناراحتتون کنم
تنها خاطره خوبی که از اون روز دارم وقتی بود که میون اون دردایی که با هربار گرفتنش حس میکردم دیگه نفسم بند میاد
یه پرستار اومد گفت ببین شوهرت اینجا رو‌ ریخته به هم!
میگه بزارید من برم بالا سر خانومم حالش خوب نیست من برم پیشش دردش کمتر میشه🥲🥲
هنوز یاد اون روز میوفتم کلی بغضی میشم
پرستاره داشت حرف میزد باهام که یهو همسرم اومد داخل ❤️
دوست نداشتم منو تو اون شرایط ببینه چون میدونستم تحملش رو نداره
ولی دیگه اومده بود
دیگه بخاطر اونم که شده سعی میکردم یکم خود دار باشم و صدای ناله هام خیلی بلند نباشه
همسرم دستمو گرفته بود و اشکاش میچکید رو صورت من
کیسه آب پاره شده بود و من صورتم از درد کبود شده بود
با اینکه دهانه رحم بازشده بود دکترم دیگه اجازه طبیعی رو نداد گفت به سر بچه فشار وارد میشه خودت هم حسااابی داغون و پاره میشی
وقتی دیگه داشتم از حال میرفتم دیدم همسرم رو بیرون کردن تا ببرنم برای سزارین…
اون حرفش که به پرستارا زیر میزی داده بود و گفته بود من برم پیشش دردش کمتر میشه و شد❤️هیچوقت یادم نمیره
بگذریم و شکر که الان خوبم🤲🏻