تجربه زایمان
سزارین پارت چهارم
سوند درد زیادی نداشت بیشتر استرس ترس ادم ضعیف میکنه خودمو شل گرفتم وصلش کردن رفتیم اتاق عمل خیلی اتاق عمل سرد بود و من از سوند متنفر بودم اذیت میکرد خیلی رفتم روی تخت با کلی ترس دو بار تلاش کردن برا بی حسی و من استرس ترس زیاد داشتم بار اول نگرفت بار دوم پاهام بی حس شد نه خوب خوب شکمم که باز کردن من ازیت شدم و اخرشم بی هوشم کردن وقتی بیدار شدم منو میبردن بخش و کلی درد اومده بود سراغم از ساعت 11تا 2شب درد داشتم که با مخدر شیاف اروم تر شد دیروز توی بیمارستان با شیاف گذروندم از دیشب گردن درد وحشتناک دارم شیرمم کمه داروهام میخورم دردم قابل تحمل میشه وگرنه باید زمین گاز بگیرم کسایی که بی هوشی میگیرن اصلان سرشون تکون ندن تا مثل من نشن واقعا اذیتم دارم درد میکشم جای سزارین دردش خوبه باشیاف حل میشه دخترمم 37هفته چهار روز دنیا اومد با وزن 3کیلو 160گرم اینم از زایمان پر استرس من ان شاءالله همتون زایمان خوبی داشته باشین 🥰💖خدا به همه چشم انتظارا بچه سعی سالم بده

۴ پاسخ

اسم گل دخترت چیه عزیزم

عکس دخملت بفرست

قدم نورسیده مبارک ♥️♥️ الهی خوشقدم باشه. مرسی که تجربه روز زایمانت رو بهمون گفتی. من تا قبل نه ماهگی اصلا تجربه های زایمان رو نمیخوندم. میترسیدم استرس بگیرم ولی الان چند هفته اس میخونم میگم شاید در کنارش یه توصیه ای پیشنهادی باشه که بدردم بخوره.
عزیزم وزن دخترت تو سونوی وزن چقدر بود؟

مبارکه عزیزم، ای کاش سوند رو تو بی حسی وصل کنن 🥲

سوال های مرتبط

مامان محمدامین🐻 مامان محمدامین🐻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
سلام،شبتون بخیر،به عنوان کسی که همش استرس و ترس زایمان داشتم اومدم بگم خیلی زایمان راحت و خوبی داشتم.
من ۱۶ ابان در ۳۸هفته ۵ روز سزارین اختیاری شدم.اینقدر ترس و استرس سوند و امپول بی حسی داشتم همش خواب میدیدم😁سوند اصلا درد نداشت همون حس ناخوشایندی که همه میگفتن نه سوزش داشتم نه چیز دیگه ای...وقتی بردنم اتاق عمل از وحشت زیاد پاهام میلرزید و خداروشکر پرسنل اتاق عمل اینقدر خوش اخلاق بودن باهام حرف میزدن تا اروم بشم. موقع زدن امپل بی حسی از ترس چون پاهام لرزش داشت صاف نمیشد و دکتر میگفت صافش کن😂یه پرستار اومد دستم گرفتم تا ارامشم به دست بیارم اصلا درد نداشت و خیلی راحت بود و سریع پاهام گرم و سنگین شد و گفت سریع دراز بکشم و تکون نخورم، دکترمم وقتی دید اضطراب دارم باهام صحبت میکرد تا متوجه کاراش نشم ولی متاسفانه بخاطر همون ترس فشارم افتاد و به دکتر گفتم حالم خوب نیست و قلبم درد میکنه و نمی تونم خوب نفس بکشم و بهم اکسیژن وصل کردن و چند ثانیه بعد بچم دنیا اومد از شروع عمل تا به دنیا اومدنش کلا پنج دقیقه زمان برد،خداروشکر دردهام قابل تحمل بود و چون دکترم اجازه پمپ درد نمیداد فقط دو تا شیاف استفاده ام شد که اونم دومی شیاف گفتم نمیخوام درد ندارم خودشون به زور گذاشتن😂فقط اولین باری گه میخوای بلند بشی خیلی درد وحشتناکی داره ولی هرچی بیشتر راه بری خودت راحت تری....و چون تو اتاق عمل سرم تکون نداده بودم خداروشکر مثل بقیه دچار سردرد و کمر درد و گردن درد نشدم در صورتی که تخت بغلی من دچار این عوارض شده بود چون سرش تکون داده بود.
الهی همه مثل من زایمان راحتی داشته باشن😍
مامان الوند🧒❄️💙 مامان الوند🧒❄️💙 ۱ ماهگی
مامان نخود مامان نخود ۷ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم