۱۰ پاسخ

ماشاءالله مامان آقا شاهان
مبارکه عزیزم، بسلامتی

مبارکه عزیزم قدمش پر خیرو برکت
عههه چه جالب منم تو بیمارستان ارتش بودم و دکترمم دکتر مقیمی بود و کار دکتر انقد خوبه که منم باورم نمیشد سزارین انقد راحته همه میگفتن سخته و خداروشکر میکنم که سزارین شدم منم ۳۱ مرداد زایمان کردم

مبارکه عزیزم به سلامتی

خوشبحالت ایشالله منم بیام ب این راحتی تعریف کنم البته برامن طبیعی

کدوم دکتر و بیمارستان بودی چقد شد هزینه

مبارکه
😆چ راحت تعریف کردی

شیاف رو خودت زدی ؟
توانایی داره آمد خودش بزنه؟؟؟

عزیزم مبارکه بسلامتی
کدوم بیمارستان زایمان کردی

میشه درخواست دوستی بدی گلم

خوشبحالت سزارین شدی🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان دیانا🍒 مامان دیانا🍒 ۷ ماهگی
تجربه زایمان..سزارین
من روز 16فرودین ساعت 4عصر بستری شدم ..40هفته و 4روزم بود نه درد داشتم نه لکه بینی ...شروع کردن بهم امپول فشار زدن تا ساعت 12شب ک اومدن معاینه کردن گفتن دوسانتی و من هیچ دردی نداشتم موند تا فردا ساعت یک ظهر من همچنان آمپول فشار و سرم بهم وصل بود ولی از درد و باز شدن دهانه رحم. خبری نبود..اومدن کیسه ابمو پاره کردن دیدن بعععله دیانا خانوم پی پی کرده و اورژانسی سزارین شدم..از زایمانم راضیم ..اومدن سوند بهم وصل کردن ک اصلا درد. نداشت فقط یه ذره سوزش داشت..بعدم بی حسی و زدن وک دردش و اصلا متوج نشدم..دیانا خانوم بدنیا اومد بماند ک چقدددد گریه کردم...داخل اتاق عمل لرز خیلی بدی گرفتم اوردنم ریکاوری مث.بید میلرزیدم برام بخاری برقی روشن کردن و یواش یواش لرزش از بین رف..بردنم بخش..بی حسی ک داشت میرفت سریع همراهم برام شیاف گذاشت و اصلاااا نیازی ب پمپ درد نبود..راه رفتن بعد عمل خیلی سخته..راه رفتم و شکمم بخاطر شیاف بیزاکودیل ک داده بودن کار کرد و من و مرخص کردن.😍❤️😘
مامان آقا کیان♥️ مامان آقا کیان♥️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان

تاپیک چهارم
رفتم اتاق عمل اول دکتر بی حسی اومد از کمر بی حس کنه وای انقد درد داشت یه بار ک زد بی خس نشد چون من ی بار قبلا بی حس شده بودم
دوباره زد بی حس شد ساعت ۱۵:۵۵دقیقع عمل شروع شد من کلا نمیدیدم فقط استرس داشتم باهام خرف میزدن اصلا متوجه هیچی نشده بودم فک میکردم هنو شروع نکردن ساعت ۱۶:۲۶ دقیقه بچم ب دنیا اومد منو میگی انقدر خوشحال خوشحال ک نگو اوردن بچرو چسبوندن بهم و بوسش مردم خدارو شکر هیچ مشکلی نداشت وزنشم ۲ کیلو و ۶۰۰ بود
بعد عمل تموم شد اوردنم اتاق ریکاوری ی ساعت اونجا بودم بچه رو آوردن بیشم شیرش بدم همون اغوز یکم خورد و اوردنم تو بخش ساعت ۶غروب بود یکم درد داشتم تحمل میکردم تا ساعت ۲نباید چیزی میخوردم بعدش خرما خوردم و چای دیگ کیانم پیشم بود خداروشکر شکر سالم و سلامت ب دنیا اومد
امروزم ۹روزه زایمان کردم یکو درد دارم ولی بهتر میشه ۳شب بستری بودم روز اول شیاف دادن شککمم کار کنه مرد و خداروشکر مرخص شدم
آرزو میکنم همه مادرا ب سالمی و سلامتی زایمان کننن
مامان peransa🌸 مامان peransa🌸 ۱۱ ماهگی
سلام 😍منم بلاخره دیروز زایمان کردم
از تجربه زایمان بخام بگم صبح ساعت 8 رفتم زایشگاه سوند و ازمایش و ان اس تی گرفتن سوند برام خیلی سخت بود و درد داشت 5 ساعت یا 6 ساعت بستری بودم تا دکترم اومد حاظرم کردن بردن اتاق عمل من فکر میکردم بی حس میکنن ولی ب هوشم کردن بهشون گفتم من بی حسی میخام دکتر گفت بی حسی عوارض داره کمر درد و سردرد میگری بد زایمان خلاصه 3 ثانیه نشد پلکم شدید سنگین شد گلوم داغ شد بیهوش شدم چشم باز کردم ریکاوری بودم قبل عمل درخاست پمپ درد کردم ک ب نظرم عالی بود عالی ینی اگه نبود من میمیرم از درد چون بلافاصله بد ب هوش اومدن درد حس کردم و میلرزیدم حتی اون موقع ک بهوش اومدم پمپ داشتم ولی دردو حس میکردم در رابطه با فشار دادن شکم یبار فشار دادن جیغم رفت هوا دیگ اصلا نزاشتم بهم دست بزنن بردنم اتاقم دردم قابل تحمل بود شیاف گذاشتن ک کلا درد نداشتم ولی مطمعنم بخاطر پمپ دردم بود وگرنه درد داره خلاصه اون شب بعد عمل راه نبردن منو 12 شب مایعات خوردم 6 صبح اولین بار راه رفتم سخت بود شدید ولی تونستم تا ظهر بودم ک اومدم خونه الان خیلی بهترم ❤اینم از تجربه من
مامان شاهان✨👼🏻 مامان شاهان✨👼🏻 ۴ ماهگی
خب میخوام از تجربه سزارینم بگم
پارت اول
من ۱۹ تیر ساعت ۱۲ ظهر حرکت کردم سمت بیمارستان..منو همسری و زنداییم،،ساعت یکونیم دو بود رسیدیم و مدارک و به پذیرش دادیم و منو بردن که بستری کنن،مم قرار بود ساعت ۳ عمل شم ولی متاسفانه عملای دکتر جابجا شد و طول کشید و منو ساعت ۶ ونیم بردن اتاق عمل،،قبلش تو تریاژ سوند بهم وصل کردن که من تنها عذابی ک کشیدم سر همین سوند بود،،سوند کوچیک وصل کرده بودن و من خیلی درد داشتم هرچی هم میگفتم میگفتن طبیعیه در صورتی که من پد زیرمو کامل خیس کرده بودم چون سوند کوچیک بود ادارم میریخت بیرون..پرستار اومد و پد زیرمو عوض کرد،،دیگه ان اس تی و یه سری آزمایش گرفتن و ساعت ۶ ونیم منو بردن،،من کم کم استرس گرفتم ولی جو اتاق عملش خیلی خوب بود خیلی برخورداشون عالی بود،،موقعی ک منو میزاشتن رو تخت دکترم دید پد زیرم خیسه و بررسی کرد و برام سوند بزرگتر زد اونم بعد بی حسی،،،آمپول بی حسی هم اصلا درد نداشت من اصن چیزی حس نکردم😐کم کم پاهام گرم شد و بی حس شدم و پسر قشنگم ساعت هفتو بیس دقیقه بدنیا اومد
مامان رایان مامان رایان ۳ ماهگی
از تجربه زایمان واستون بگم

۳۰ ام رفتم بیمارستان بستری کردن قرار بود دکترم ساعت ۱۱ صبح بیاد عمل کنه ساعت ۱۰ اینا بود اومدن لباس چیز بهم دادن عوض کردم دیگ موندم شد ساعت ۱۱ دکترم اومد رفتم اتاق عمل واای اینقد ترسیدم میخواستم برگردم دیگ ی اقا اومد امپول بی حسی رو واسم زد اصلا هم درد نداشت حتا ی کوچولو بعدش کلا هیچ حسی نداشتم چند دقیقه گذشت دیدم صدا گریه بچم اومد ب گوشم 😥
خلاصه دیگ بخیه رو انجام دادن اوردنم بیرون از اتاق عمل چند بار رفتن رو شکمم با دست اما چون بی حس بودم چیزی رو نفهمیدم دیگ بعدش اوردنم بخش نزاشتن هیج چیزی بخورم تا ۲۴ ساعت خداروشکر هیچ دردی هم نداشتم
این بد بود ک بعد از ۲۴ ک گذشت گفتن باید چایی بخوری بعدش راه بری اون موقع خیلی درد شدید گرفتم دیگ شیاف گذاشتن دردم اروم شد بعدش ترخیص کردن اما نی نیم زردی داشت بردنش دستگاه چند روز

اولش ک اومدم خونه ب زور میرفتم دستشویی یا پاشم اصلا هم دردی نداشتم ک شیاف بزارم الان خیلی بهتر شدم دیگ درد چیزی ندارم و میتونم خودم کارامو انجام بدم فقط سر درد شدید دارم

امروز هم میشه ۳ روز ک زایمان کردم سزارین
مامان ♥️ستاره قلبم♥️ مامان ♥️ستاره قلبم♥️ هفته بیست‌وششم بارداری
تجربه ۱ زایمان ✋ممنونم از تک تک کسایی ک تبریک گعتم دوستان من نمیشد زیاد گردنم بچرخونم جواب ندادم
من امروز یعنی ۲۲ اردیبهشت نوبت عملم بود ک ۲۱ ام رفتم تشکیل پرونده دادم و با رضایت شوهرم اومدم خونه
من دیگه اومدم خونه کارامو انجام دادم دوش و جمع کردن وسایل.......دیگه ساعت ۲ بود خوابیدیم کل شب رو از درد خوابم نبرد دل و کمرم درد میکرد آقا صبح رفتم دسشویی دیدم خودمو پاک کردم دو تکه کم خون رو دستمال موند
خلاصه رفتیم بیمارستان ساعت ۶ و ۴۰ دقیقه رفتم زایشگاه اونجا برام سوند و فشار و سرم وصل کردن بعدشم بردنم اتاق عمل پرسنل آماده بودن روی تخت دراز کشیدم 🥲و از آمپول بی حسی خیلی ترسیدم ک واقعا دردش از انژوکت کمتر بود😍
کم کم پاهام داغ شدن و پاهام سنگین شد دیگه شکمم‌پاره کردنو ی چیزی زدن جلو چشم من ک نبینم ولی من از رو اینه سقف همه چیو میدیدم و فشارمم کلی بالا رفته بود خلاصه ساعت ۸ نینی دنیا اومد و بردن لباس تنش کردن و آوردنش چنان ماشاالله 🥲سر و چشمش و غر میداد اصلا باورم نمیشد نینی منه دردش ب جونم
دیگه حدود ۲ ساعت ریکاوری بودم و منو بردن بخش 🥺و خیلی دردم کم بود کلا قابل تحمل بود و خیلی راضی بودم و سوند هم درد نداشت ک واسه من ی غول ساخته بودن🥺
فقط راه رفتن اول خیلی درد داشت ک جونم در ربت
مامان پریناز مامان پریناز ۱۶ ماهگی
آواتار مامان پریناز مامان پریناز پریناز ۱۶ ماهگی
ممنونم عزیزم، ن بعد عمل زیاد تکون نخوردم و حرفم نز ... ادامه پاسخ