دیروز برای دخترم ساندویچ درست کردم همسایه کناریمون طبقه بالامون فامیل شوهرمه ی دختر ۹ ساله دارن دخترم گفت مامان برای اونم درست کن ک باهم بخوریم درست کردم گرفته تو دستش دختره زو صدا زد گفت الان میام میبرم رفت ب مامانش گفت مامانش بهش گفت نگیر دخترم دم در هی اصرار میکرد بیا باهم بخوریم گفت ن من نمیخورم ... شوهرم باعمه هاش ک خییلی سلیطه ان جروبحث کرد البته تازه طلبکار هم هستن تقصیر اوناس یکیشون مشکل روانی داره هی ب این میگن ک نزار بچه ات بره با بچش بازی کنه یا چیزی بخوره تو رو خدا شما همچین آدمای عوضی و بیشرف دیدین ؟؟؟ آخه بچه ۲ ساله چی میفهمه ک باهاش لج میکنین دخترمم بچه اس هی اسباب بازی میگیره دختره رو صدا میزنه ک بیا باهم بازی کنیم خیییلی ناراحت میشم براش

عزیزم به دخترت بگو که فلانی مریض شده نمیتونه ساندویچ بخوره یاموقعه اسباب بازی بگو دستش زخم شده خوب شد میاد باهات بازی میکنه و....

یه مدت سعی کن نبیندش،تا یادش بره ،
متاسفانه هیچ کاری برای چنین افرادی نمیتونی بکنی ،عزیزم به این نتیجه رسیدن دور از جون شما همه آدما یه نوع بیشعوری دارن،حتی اونایی که فک میکنی خیلی خوبن

باید زیاد وقت بزاری سعی کن تاجایی ک میشه نبیندش یا اصلا نزار دیگه با دخترت وقت بگزرونه چند هفته نبیندش بیخیالش میشه منم همین مساله رو داشتم حلش کردم

وای خدا هرکی یجور میسوزه

منم همین مشکلو داشتم پسرم گیر داده بود هرچی میشد میگف پسر همسایه بیاد خونمون برم خونشون بازی کنیم اونم ده سالشع منم ی دیقم پسرمو باهاش تنها نمیذاشتم ....ولا ی چنبار رفتارای پسره رودیدم یکم بی تربیت بود بش گفتم نیا خونمون.بعدم پسرم هرروز پشت در خودشو میکشت براش منم ارومش میکردم الان ده روزی گذشته حتی دیگه اسمشم نمیاره کامل یادش رفت

دقیقا یبار دایی هام با مامانم و خاله هام بحثشون شده بود با هم حرف نمیزدن
اون موقع داداشم ۸ سالش بود، داییم از در مدرسه رد میشه داداشم می‌ره دست میده سلام می‌کنه، داییم نگاهش می‌کنه رد میشه
داداشم خیلی ناراحت بود می‌گفت مامان به دایی سلام کردم جواب نداد، گفتم بچه ۸ ساله چی می‌فهمه از دعوا و ناراحتی