قربونت بشم الهی🥺
فقط خدا می‌دونه که تو این چند ماه چقد اذیت شدی😭
عامل تمام رنجاتم خودم بودم فقط
دو ماه آخر بارداریم خیلی مریض شدم بچم همش بغض داشت
بعد زایمانم هنوز نتونسته با وجود خواهر کوچولوش کنار بیاد
با هر بار شیر دادن بهش بغض می‌کنه میگه مامان بهش شیر نده، شیر خشک بده بهش😭🥺
ریزش مو گرفته، بچه ای که سه ساله اصلااا مریض نمیشد الان مدام مریض میشه، الان چند ماهه که وزنش ثابته یا کم میشه🥲
خیلی براش غصه میخورم
شبا که می‌خوابه می‌شینم حسابی گریه میکنم بخاطر بغضاش
بخاطر اینکه همش دنبالمه و میگه مامان بیا بازی کنیم
قبلا حداقل روزی چهار ساعت فقط بازی میکردیم و باهم وقت میگذروندیم
ولی الان انقدگرفتارم که واقعا نمیشه
تا میرم تو اتاقش بازی کنم رها بیدار میشه
کارای خونه از یه طرف رسیدگی به خودش و خواهرش از یه طرف، یه سری کارهای سر کارمم مجبورم دورکاری کنم
عملا خودم دارم از خستگی فنا میشم
بردمش کلاس ژیمناستیک ک یکم ذهنش آروم شه، اونم ک دیروز خودمو راه ندادن دیگه داخل اینم هم دلش میخواست ورزش کنه هم مدام میومد دم در منو می‌بوسید می‌رفت، انگار بجای اینکه کمکش باشه این کلاس به حجم تنهایی هاش بیشتر اضافه کرد🥺
مدام به همه میگه فقط خاله من باش، فقط مامانی من باش و ...
کاش زودتر بگذره این روزا🥺

تصویر
۱۷ پاسخ

دلم رفت برای مظلومیتش🥺❤
باهم بزرگ میشن
خواهرش بهترین رفیقش میشه انشاالله

الهی بگردم چقدررر ناراحت شدم برات براش.ببین بهترین کار اینه که باهم دیگه پیش مشاور کودک برید.کادو بخر براش کادو کن بگو خوهارت برات خریده.یا هرچیزی که دوست داره از طرف خواهرشه براش.سعی کن بهش بفهمونی که خواهرش اونو دوست داره

ب نظرم واسه تو ماشین یه صندلی ماشین بگیر بچه کوچیک بذار تو اون،دختر بزرگت هم بشینه عقب کنارش....یا همتون عقب بشینید....اصلا درست نیست سه نفری جلو ....من رادمهر میگم دیگه بزرگ شدی یوقتایی میشینه عقب

اخی عزیزم
ببین تا میتونین خودت و همسرت توجهتون بهش باشع
طوری نباشه ک فک کنه رها جاشو گرفته
با همسرت هماهنگ باشین تایم خالی کنین برا وقت گذروندن باهاش
اگ خواست بغلش کنه بزارید بغلش کنه بزارید باهاش ارتباط بگیره تا فک نکنه رقیبش
همون کارای خونه هم باهم انجام بدین
فکر ظرف و جارو نباش

عزیزم اگه میتونی نوزادت رو شیر خشکی کن
من پسرمو شیر خشکی کردم و حتی تا ۱۰/۱۵روز اول شبا هم پیش مادرم می‌خوابید
چون دختر منم مثل دختر شما حساس شده بود
تا ۲ماهگی واقعا سخت بود
بعد کم کم عادت میکنه

میدونم خیلی سخته منم طاها کلاس اوله ولی به اندازه دختر شما حساس نیست،ماهم بخاطر اینکه از درس هاش عقب نمونه مجبور شدیم روز درمیون پرستار بگیریم که به کار خونه و درس طاها و خودش رسیدگی کنم،واقعا مادریودن سخته همش عذاب وجدان دارم😔

الهی بگردمش،. کاش بتونی کارتذرو بزاری کنار، خیلی از رسیدگی ها به نوزادت رو که از پسش برمیاد رو با هم انجام بدین تا حس مشارکت داشته باهش و سرگرم بشه، حق داری واقعا بچه کوچیک کل تایم رو میگیره اما چاره ای نیست،. اگر امکانش رو داری در طول روز بگو یکی از نزدیکانت بیان نوزادت رو نگهدارن و شما با بزرگه سرگرم باشی

سعی کن موقع ای سرگرم بازی برنامه هس به کوچولوت شیر بدی مدام بغل نکن کوچیکه فعلا چیزیی نمیفهمه

اخی عزیزم.دوست خوبم حالا ک انقد مادر فهمیده و کاملی هستی پیشنهاد میکنم حتما حتما با یک مشاور صحبت کنی برو پیش ی روانشناس خوب تا به تو و دخترت کمک‌کنه

درکت میکنم منم تو این شرایط بودم خیلی سخته هوای بزرگه رو خیلی داشته باش.

آخه من قبلا همیشه باهم بازی میکردیم گردش میرفتیم الان با وجود نی نی کولیک و رفلاکسی نمیشه حتی نمیتونم ب خودم برسم

فک کردم فقط منم ک همچین حسی دارم پسر اولم چهارساله ش وهر بار ک میخوابه میشینم بالاسرش گریه میکنم براش

چند سالش پسر من سه ساله همش بهانه میگیره میگه بغلم کن

ای جانم عزیزم
میدونی عزیز شما وقتی باردار شدی باید یه جوری با دخترت حرف میزدی اونو با شرایط الانت اشنا میکردی الکی میگفتی این قراره باهات بازی کنه بخواطر تو اوردمش دکتر صفا بیشتر باشه بینشون تااونم اشتیاق پيدا میکرد واس به دنیا امدنش ن اینکه ناراحت بشه
بازم الان دیر نشده وقتی شوهرت میاد بشینین 4تایی شوخی کنین بازی کنین بچرو بده ب باباش اینو بغل کن بهش بگو اینم عین تو بزرگ میشه فلان خلاصه با زبون بچرو رام کنی خدایی نکرده عقده نشه تو دلش

با احترام مگه قبل از باردار بشید نمیدونستین باید بچه رو آماده ی یه خواهر یا برادر کنید الان ببریدش روانشناس کودک راهنماییتون میکنه

عزیزم 🥲
من کارم رو کلاً رها کردم کار خونه هم بجز آشپزی کاری انجام نمیدم آخر هفته ها شوهرم محمد طاها رو می بره پارک و... من خونه رو گردگیری می کنم
هیچی از بچه هامون واجب تر نیست یواش یواش عادت می کنی و برنامه ریزی ات بهتر میشه برای بیشتر وقت گذاشتن برای دختر بزرگتر ات

خدا بهت قوت بده عزیزم ❤️🌹

و من هم مثل توام...مهیار سه ساله است و مهراد دوماهه
شوهرم یه ماهه دچار سوختگی شده و خونه در حال مداواست قشنگ مثل تو
مهیار سمت باباش که نمیتونه بره
منم همش درگیر اصلا فرصت نمیشه باهاش وقت بگذرونم
البته من شیرخشک میدم ، خودم خواستم اینجوری راحت تره

سوال های مرتبط

مامان آروین مامان آروین ۷ ماهگی
خانم ها دلم گرفته از دست مادرشوهرم همش راه میره و به همه چه زن چه مرد میگه بیچاره نوه ام نمیتونه شیر بخوره مادرش نوک سینه هاش فرو رفته است یا نوکی نیست که بخوره اونروز به خواهر شوهرم میگه محدثه مادر نیست وقتی شیر نمیتونه بده و این که الکی هم شب ها بیدار میمونه هر کسی میتونه به این بچه شیر بده 😭😭😭😭داغونم و خسته به شوهرم گفتم میگه یه گوش رو در کن یه گوش رو دروازه آخه مگه میشه ابرو نذاشته برام به خدا منم آدمم منم مادرم حالا بچم فقط شیر خشکی شد 😭😭😭😭نمی‌دونم چیکار کنم دلم گرفته فقط خداروصد هزار مرتبه شکر بچم سالمه و کنارمه با اون بارداری سخت و فشار بالایی که داشتم اما شیر ندادن و نوک سینه نداشتن من شده یه چوب که همش میخوره تو سرم
شوهرم خودش امروز رفته ۲تا شیر خشک خریده هیچی به من نمیگه اما مادرش 😭
مثلا میریم خونشون بچم کنارم خوابه من هم خوابم میاد بچه رو میبره میگه تو بخواب من خودم بهش میرسم آخه چرا بچمو میبره صد دفعه بهش گفتم هر موقع خودم خیلی خسته بودم میگم اما اون کار خودش رو میکنه تو رو خدا یکی بگه چی کار کنم هفته ای دو شب هم میریم خونشون چی بگم که دیگه بچمو نبره وقتی کنارم خوابه
مامان دلآنا ❤💏 مامان دلآنا ❤💏 ۳ ماهگی
مامانایی کهوشیرشون کمه و به بچهاشون شیر خشک میدن میشه بیایین کمک میخوام
من از اول تولد دخترم اصلا شیر نداشتم حتی آغوزم نداشتم از همون بیمارستلن بهش شیر خشک دادن ، وقتی هم آوردم خونه ، چون شیر نداشتم دخترم تاصبح گریه کرد
خلاصه که الان ۲ماهشه کم و زیاد شیر دارم ولی شیرم صبح ها زیاده طوری که دخخرم میک میزنه و میخوابه ، حالا این موقع بهش شیر دادنی گریه میکنه به سختی میک میزنه و پدرشم میگه شیر نداری شیر خشک بده بااین سینمه فشار میدم شیر میپاشه بیرون فقط دخترم سخت سینمو میگیره ، مجبورم شیشه بدم تااروم بشه
الان چیکار کنم ، سینمو کلا ندم بهتره مگه ، فقط شیشه بدم همه بچه ها شیر خشکی ان دیگه وقتی بچم با شیرم سیر نمیشه ،
مامانم میگه طاقت بیار بچه میک میزنه شیر جنع میشه ، من طاقت میارم مادرشوهرم و شوهرم طاقت گریه هاشو ندارن
شیر دادنم اینجوری که هر دو یا سه ساعت ۶۰ سیسی شیر میدم
بینش که میبینم با حوصله اس سینمه خودمو میدادم که الان دیگه سینمو نمیگیره
مامانای با تجریه چیکار کنم
ویه چیز دیگه ، دختر یک کیلو وزنش کمه نسبت به هم سنای خودش اونم بخاطر اینه که یک ماه شیر خشک ببلاک ar میدادم اصلا یهش نساخت باعث شد تو یک ماه اصلا وزن نگیره فقط ۲۰۰گرم وزن گرفته بود اونموبخاطر شیر خودم بود فکر کنم
مامان محمد مجتبی مامان محمد مجتبی ۱ ماهگی
دخترا من از روز اول که زایمان کردم شیر میدادم تا ده روز اول
بعد خواهرم گفت شبا بهش شیر خشک بده که هی بیدار نشی،شیر بدی اذیت بشی
اینکارو‌کردم و واقعا راحت بودم، الان وقتی اومدم خونه خودم همش بهش شیر خشک نیدم دست خودم نیست تا گریه میکنه بهش شیر خشک میدم. الا چهل روز شد فقط شیر خشک میخوره
سینمو هم فقط امتحان کردم چند روز پیش فقط یکیشو میگیره که ابکی تره از شانس مزخرفم ، چون میگن به سینه شیره به سینه اب من اون سینه ایی رو گرفت که شیرش کم رنگه ...
اون سینمو نمیگیزه
منم هر چهار روز یبار توی این چهل روز بهش شیر خودمو اونم یکیار ب مدت ده بیست دقیقه میدم ...
الان عذاب وجدان گرفتم...
میگم گناه داره محرومش کردی علکی علکی با اینکه شیر داشتم......
اون روزای اول لباسم از شیر خیس میشد
ولی الان وقتی سینمو بهش میدم گریه میکنه
یا کم شده یا سیر نمیشه، نمیدونم
عذاب وجدان دارم...
چیکار کنم دخترا...
چجور راحت طلبیمو بزارم کنار و بهش شیر بدم....😔
و چجور شیشه شیر رو از سرش بندازم و سینمو بدم بهش....