۴ پاسخ

یه بار بهش بگو مامان چرت دوست داری توف کنی.دوتا کاسه یالان کوچیک نشونش بده بگو بیا اینو بزاریم دم حموم هرموقع خواستی توف کنی برو توی این تف کن بعد جمع شد بریزیم پای گلدون.
ایده یکم چندش آوره اما اینحور دیگه روزمین یاکسی تف نمیکنه بعد آنقدر تف میکنه خستهمیشه.

عزیزم یه سری از تاپیکاتو خوندم خیلی ناراحت شدم. عزیزم تو هیچ کمبودی نداری نترس از موقعیتی ک داری همه ی زندگیتو ب خدا بسپار بش بگو هوای خودتو زندگیو دلتو داشته باشه مطمئن باش همه مشکلاتت حل میشه

دختر منم همينه امشب دعواش كردم هر چي بيشتر توضيح ميدي بدتر ميكنن

چی شد با شوهرت چیکار کردی

سوال های مرتبط

مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ سالگی
اینکه ترس و استرس خیلی شدیدی دارم برای بچه‌ی بعدی طبیعیه ؟ شماهم مثل من مادرین بچه خیلی دوست دارم ولی نمیدونم چرا اصلا نمیتونم بهش فکر کنم دلشوره دارم حس میکنم همه چی یادم رفته و هیچ کاری بلد نیستم و اینکه نه‌ماه میخام باوجود یه بچه ی دیگه باردار باشم حس میکنم خیلی چیز عجیبیه و حس ضعف و تنهایی میکنم . نمیتونم از حسم بگم ولی من برای پسرم اونقد ذوق و شوق داشتم سر یکماه نشده از عروسیمون آمادگی کامل داشتم و فوری باردار شدم از ته دل بودم اونقد با شوق لباس بخر سیسمونی بخر اونقد تحقیق میکردم کل بارداریم میدونستم چی بخورم چی نخورم ازین دکتر ب اون دکتر کلی به خودم می‌رسیدم همه چی عااالی گذشت با وجود تموم سختی هاش چون واقعا بارداری سختی داشتم ماه آخر کهیر زد کل بدنم تو گرما حساسیت ب جفت داشتم چهار ماه اول شبیه معتادا بودم اونقد ک حالم بهم میخورد و بد بودم گوارشم خیلی بهم ریخته بود خیلی اذیت شدم واقعا از همه نظر . حتی اصلا نفهمیدم چجوری بچمو بزرگ کردم خیلی تنها بودم از اول و باسختی بزرگش کردم اونقد لیست غذاهاشو‌ می‌نوشتم و با ذوق درست میکردم ولی بخدا الان حس میکنم بلد نیستم هیچ کاری هیچی یادم نمیاد از اون دوران . شوهرم تا اسم بچه دیگ میاره واقعا کلافه میشم اصلا فکر میکنم نمیتونم دیگه ، شماعایی ک تجربه دارین بیان بگین واقعا چیکار کنم ک بتونم یروزی باهاش کنار بیام و بخام