اینکه ترس و استرس خیلی شدیدی دارم برای بچه‌ی بعدی طبیعیه ؟ شماهم مثل من مادرین بچه خیلی دوست دارم ولی نمیدونم چرا اصلا نمیتونم بهش فکر کنم دلشوره دارم حس میکنم همه چی یادم رفته و هیچ کاری بلد نیستم و اینکه نه‌ماه میخام باوجود یه بچه ی دیگه باردار باشم حس میکنم خیلی چیز عجیبیه و حس ضعف و تنهایی میکنم . نمیتونم از حسم بگم ولی من برای پسرم اونقد ذوق و شوق داشتم سر یکماه نشده از عروسیمون آمادگی کامل داشتم و فوری باردار شدم از ته دل بودم اونقد با شوق لباس بخر سیسمونی بخر اونقد تحقیق میکردم کل بارداریم میدونستم چی بخورم چی نخورم ازین دکتر ب اون دکتر کلی به خودم می‌رسیدم همه چی عااالی گذشت با وجود تموم سختی هاش چون واقعا بارداری سختی داشتم ماه آخر کهیر زد کل بدنم تو گرما حساسیت ب جفت داشتم چهار ماه اول شبیه معتادا بودم اونقد ک حالم بهم میخورد و بد بودم گوارشم خیلی بهم ریخته بود خیلی اذیت شدم واقعا از همه نظر . حتی اصلا نفهمیدم چجوری بچمو بزرگ کردم خیلی تنها بودم از اول و باسختی بزرگش کردم اونقد لیست غذاهاشو‌ می‌نوشتم و با ذوق درست میکردم ولی بخدا الان حس میکنم بلد نیستم هیچ کاری هیچی یادم نمیاد از اون دوران . شوهرم تا اسم بچه دیگ میاره واقعا کلافه میشم اصلا فکر میکنم نمیتونم دیگه ، شماعایی ک تجربه دارین بیان بگین واقعا چیکار کنم ک بتونم یروزی باهاش کنار بیام و بخام

۶ پاسخ

من اقدام کردم برا بارداری...کلی کلنجار رفتیم باخودمون و اخرش تصمیم گرفتیم بذاریم یکی دیگه هم بدنیا بیاد....منم از بارداری میترسم بعداز دنیا اومدنش چحوری دوتارو کنترل کنم..چحوری کارای خونه و خودم و....ولی الان بهتره تا وقتی بزرگه بره مدرسه و نتونم به تکالیفش برسم،نتونم براش وقت بذارم...بازم توکل بخدا

واای منم .... تنها نیسی عزیز همه اینا رو گفتی دارم

اعصابت ضعيف شده خواهر مثل مني
من الان حتي از زندگي كردن بيزارم حوصله خودم و ندارم چه بريه بچه دوم ولي شوهرم😭😭😭

من که خدا فرصت نداد به این چیزا فکر کنم‌اولی یکسالش بود که فهمیدم باردارم.الان اولی ۳سال۶ماهشه.دومی ۱سال ده ماهشه.

چن سالته.

منم همین فکر رو می‌کردم الان ماهلین نزدیک۴۰ روزشه چالش های داریم ولی اونقدرام سخت نیست

سوال های مرتبط