۲۳ پاسخ

تنها نیستی عزیزم تنها نیستی
ما که نمیفهمیم چی خوردیم زهره مارمون میشه از بس ازین طرف باید جمع کنیم بزاریم اون طرف ازون ور بزاریم این ور
از غر زدن و گریه و بی قراری و بیخوابی و زیر دست و پا بودن نگم برات که عصبیمون کرده همیشه منو شوهرم دعوامون میشه

تنها نیستی عزیزم پسر منم سر سفره فقط دست میندازه ب همه چیز
مثلا دست میندازه تو برنجا همه رو میریزه.
ما هم نمیفهمیم چی میخوریم.
خیلیم میچسبه ب پام. سمت هر چیزی ک نباید بره میره😐

من کارم شدم حسرت پسرای کوچه میگم کی انقدری میشی من دیگه زیر بغلهام درد میکنه انقدر که هی میگیرمش 😥

همدردیم عزیزم🙌

یه لحظه فک کردم داری از پسر من میگی😐😂

بخدا الینا بدتره🥴🥴🥴🥴🥴
اینا ک گفتی کارای خوبشه😭😭😭😭

تنها نیستی منم کار هرزوزمه ادم‌و بیزار میکنن از زندگی انقد ک‌شیطونن ک‌ی‌بشع خودشون بگن غذا بیار گشنمونه مث آدم بشینن

دختر منم دقیقا همینهه🥺🥺😔

ای وااای تا الان فکر میکردم بچه من این مدلیه فقد پس تنها نیسم🤭🥴
اتفاقن امروز بحثم با شوهرم همین بود میگفتم دیگ کم اوردم این بچه روز بروز شیطون تر میشه اذیتم میکنه نمیتونم ن ب زندگیم ن به سرو وضعم برسم مث پیرزنا شدم😐🤦‍♀️😅

👋🤪ماهم وضعیتمون همینه. نه روزمین نه رومیز نه روکابینت هیجا ولمون نمیکنه😅حتی یه چایی میذارم رومیز زرتی میاد ازمیزمیره بالا ک برداره .سرسفره هم که اولین نفرمیادمیشینه وسط سفره.همش میگم کی میشه مثل آدم یه استکان چای و قند باخیال راحت بذارم روزمین😄😄😄

واای پسر منم همینه

تنهات نیستی خواهرررمنم دقیقااااااااا همینطورم

تنها نیستی ، تو می

ای خواهرتنهانیستی بخدا🤣🤣🤣

تنها نیستی تا دوسال همینه

گلم همه بچه ها توی این سن همینجورن کنجکاو وماجراجو،نیاز به حامی وتکیه گاه دارن،دنبال ما راه میافتن چون تنهایی رو دوست ندارن متوجه اطرافشون شدن دیگه،همه الان اینجورن

عزیزم پسر من ۳ سال هنوز از خواب پا میشه گریع می کنه تا می خواد بخوایه دخترم می خوابنم میره بیدارش می کنه دخترم گریه می کنه پسرم دستش میزار رو گوشش داد میزنه تا صداییگریشو نشوه 😶😶😶

پسر منم همینه ولی خیییییلی شر و شلوغه 🥴🥴

همه این کارا طبیعیه دورانی دارن باید تحمل کرد میگذره این دوران هم

عادیه عزیزم منم پسر دوستم یک سال و شش ماهه هنوزم بغل مامانشه و خرابکاری میکنه

از بس یه چایی نمیزاره مثل آدم بخوریما،دیروز خوابوندم استثنائن یک ساعت خوابید خسته بود منم سه تا لیوان چایی خوردم راحت.آخرش حالم داشت بهم‌میخورد از چایی😁

دقیقا پسر منم همینه. امشب میخواستم غذا درست کنم شوهرم نبود پسرم مثل کوالا چسبیده بود به پام. سر سفره هم همه چیو ریخت بهم ریخت. قاشق میکرد تو لیوان آب نمیذاشتم گریه میکرد یهو یه هسته زیتون برداشت کرد دهنش بزور دراوردم ... خلاصه بعد غذا فقط ولو شدم وسط پذیرایی گفتم من دیگه انرژیم تموم شد 😄 کاش حداقل انقد بهم میریزه خوب غذا میخورد دلم نمیسوخت دو تا قاشق هم سر جمع نمیخوره

تنها نیستی،😂😐

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۷ ماهگی
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۴ ماهگی
بعد من طبقه بالا مادرشوهرم اینام ، تا این بچه گریه میکنه زنگ میزنه به من که چشه ، خب بچه گریه میکنه دیگه ، میزم دسشویی گریه میکنه میرم یه کاری کنم گریه میکنه، میخواد بره سر گاز و اینا نمیزارم گریه میکنه ، گریه های وحشتناک میکنه انگار چی شده ، اینم زرتی زنگ میزنه به من که چشه بچه ، به خدا انگار شکنجه میکنمش
امروز دیگه همه چیزو گذاشتم کنار عصبانی بودم از دست بچم و این گریه های الکیش، بهش گفتم لابد میخواد یه کار بکنه من نمیزارم خطرناکه ، گریه میکنه ، میخوای من ایندفعه بزارم بره سر گاز یا دسشویی نرم اروم باشه بچه اره؟ شکنجه نمیکنمش که ، گفت نهههه گفتم شاید تب داره یا دندونش درد داره اذیتت میکنه ، میگم خب درد داشته باشه یا تب استامینوفن میدم بهش دیگه ، گفت باشه و خدافظی کرد ، اه خستم به خدا ، انگار من خودم دلم میخواد این گریه کنه ، خسته شدم به قران،‌گاهی از دستش یه دو دقیقه میرم تو اتاق فقط اروم شم و برگردم نمیفهمم چشه، فقط بهونه و غر ، دندوناشم تازه دراومده اخه
حالا اگه مادرشوهرم بنده خدا میتونست نگهش داره میگفتم یعنی میخواد یکم کمکم کنه ، ولی نمیتونه ، مشکلیم براش پیش بیاد ازش بپرسم میگه من نمیدونم ببر دکتر ، حالا تا گریه میکنه زنگ میزنه چشه😑😑