به شوهرت بگو برا پرستار بگیره اینجوری خو از پا درمیای
سلام عزیزم من یکی دارم. اصلا به هیچ کارم نمیرسم. اگه شوهرم بچه رو نگه داره یه کاری میکنم. یا وقتی خواب باشه. اگه بیدار باشه به هیچچچ کاریم نمیرسم
شوهرمنم هر روز خدا یا خسته است یا خودشو میزنه به مریضی تا کمک ازش نخوام...بعضی روزا فکر میکنم واقعا شوهر ندارم و تنها بی کس دارم بزرگشون میکنم...کل وقتم رو برای بچه هام گذاشتم باهاشون حرف میزنم بازی میکنم...من شبا 3شب میخوام ساعت 8بیدار میشم...از وقتی هم بیدار میشم فقط بدو بدو کارامو میکنم...بعضی روزا به قران غذا هم نمیخورم...میدونی بیشتر چی آدم اذیت میکنه اینکه هیچ کس آدم درک نمیکنه....شوهر که فقط میخواد خونه تمیز باشه و غذا آماده...مادرمم که همیشه خدا میگه کار شاخی میکنی بچه بزرگ میکنی...تو فقط میخوری میخوابی...به بچه هات نمیرسی لاغر شدن فلان شدن....خواهرمم که میگه نمیتونی ازپسشون بربیای چرا آوردی...مگه به امید کسی بچه آوردی....دیگه من اون وقعست که کارم میشه گریه....بخدا که سخته....مطمئن باش کسایی که دوقلو دارن شرایطشون مث ماست...دیگه اونایی که هم به خودشون میرسن هم زندگیشون همیشه خدا تمیزه همه چی آماده است.اونا یا مادرشوهر کنارشونه یا مادر و خواهر با درکو فهمی کنارشون هست...یا پرستار دارن...فقط بدون ماها مادرهایی با درک بالا برای بچه هامون میشیم که تو هرثانیه از زندگی بچه هامون اونا رو درک میکنیم چون یاد بی کسی خودمون میوفتیم نمیزارم بچه هامون هم مث خودمون هی درد بکشن تو این زندگی....من که به خودم قول دادم هیچ وقت مث مادرم نشم برای بچه هام....🥲
عزیزم منم مث شما دوقلو دارم....منم دیگه بریدم و خسته شدم...اوایل که افسردگی گرفته بودم کارم فقط گریه بود...میگفتم کی میخواد دوتا رو باهم بزرگ کنه و هزارجور فکر و خیال...شوهرمم که فقط ذوق دوقلویی داشت....دیگه نمیدونست چه سختی هایی داره...کلا رابطه زناشوییمون به فنا رفت که هیچی....الانم فقط خودم و خودمم که از پس بچه هام باید بربیام...منم خواهر و مادرم به هیچ وجه کمکم نکردم...یکی دوبار ازشون کمک خواستم...دیدم هم تنه میزنن هم میگن ما حال خودمون گرفتاریم مریضیم و فلال...دیگه رو ننداختم...شوهرمم که از 6صبح میره تا 7شب...میاد میگه خسته ام میره تو اتاق و در و میبنده...برای شامم میاد ی چیزی میخوره ودوباره نیم ساعت میمونه پیش بچه ها و دوباره میره میگیره میخوابه...خواستم بگم منم شرایطم مث شماست....واقعا کم آوردم...همیشه خدا هم خونه ام رو جمع میکنم دو دیقه بعدش میبینم بهم ریخته و افتضاحه...باور میکنی بعضی موقع ها خداشاهده ن صبحانه ن ناهار هیچی نمیخورم از پس کار روسرم میریزه....بعد جالب اینجاست هرکی میاد خونمون تازه برای شام و ناهار هم میمونه....دیگه نمیگه دوقلو داره نمیتونه... همش انتظار دارن مادرشوهر و بردارشوهر خواهرشوهر واسه شام دعوتشون کنم....منم به قران کم آوردم...تنها نیستی عزیزم
منم خونم بهم ریختست،ولی سعی میکنم سطحی جمع ونم،،نهار ک میذارم یکم بیشتر میذارم شب بمونه،،خیلی سخته
خیلی سخته عزیزم
من یه دختر ۱٠ ساله دارم با یع نوزاد ۵ماهه
تو نصف کارام میمونه
خدا بهت صبر بده
ولی جلوی شوهرت وایستا
خواهرم اینجوری زود از پا در میای به فکر خودت باش مگه بدن چقدر انرژی داره
شوهر من جرات نمیکنه بگه شام یا ناهار
بگه میگم بیا بچتو نکهدار من ۳جور واست غذا بزارم
اصلا حرف نمیزنه
حال و روز منم همینه دوتا شیر به شیره دارم
هر وقت شوهرم اینطور بگه انرژیم را کامل میگیره حالا چند روز صبح ها تا بچه ها خوابن بیدار میشم سریع ناهار میپزم یکساعت قبل اومدن شوهرم چایی دم میکنم تا اینا تو چشم بیاد براش
من حتی شده 5دقیقه قبل اومدن شوهرم سرییییع هر چی اسباب بازی میبرم تو اتاقشون خونه را مثل مسجد میکنم
الان هر دوتاشون از پنج صبح بیدارن یه کوچولو چشمشونو میبدن دوباره باز میکنن
یکی رو میشناسم دوقلو دختر داره تو روستا هم زندگی میکنه سه سالشونه بعد یه دختر کلاس سوم هم داره یه پسر کلاس پنجم هم داره همیشه تر تمیزن بچهاش و یه بار رفتم خونش خیلی تمیز بود وکارا کرده فقط گفت نمیتونم تو مراسمات و جشن ها و مهمانی ببرمشون اذیت میکنن....
من یدونه دارم عین خر میر کردم تو گل. شوهرت خیلییییی عوضیه بگو مرتیکه آشغال سرطانم خوردی. من شوهرم بهم میگه کار به هیچیییییی نداشته باش نه ظرف نه غذا فقط بچمو نگه دار. بقران کلاس نمیام از ۷ صبح تا ۷ غروب سرکاره بنده خدا کارشم دولتی فکر نکنی مرد سطح پایینیه. وقتی میاد لباساشو در نیورده میره توی آشپزخونه. با این اوصافی که گفتم برات من عین سگگگگگگگگ پاچشو میگیرم هر روز. ببین بگو مامانت یا یکی بیاد بی تعارف حتی سگ مادر شوهر شرف داره به پرستار. من خوروشت قرمه و قیمه و خوراک لوبیا سه وقتی درست میکنم وعده وعده توی ظرف در دار میریزم فیریز میکنم. ظهرا فقط یه برنج میذارم. جارو و پارو و حمام بچه یا میگم مامانم میاد یا خودش باید انجام بده. من یکی دارم روانی شدم خدا کمکت کنه. تورو خدا از یکی کمک بگیر بهش رو نده مرتیکه آشغالو . به مامانش بگو بخدا مثل سگ از خانواده هاشون میترسن. من علاوه بر پاچه شوهرم پاچه خانوادشم میگیرم چون عصبی ام. از بعد زایمان کللللللل بدنم ریخته بهم توان حرف درشت ندارم ک ندارم
دلم خیلی پره کسیو هم ندارم باهاش درد دل کنم ب مامانم اگه بگم میشینه شوهرمو مسخره میکنه فحشش میده بجایی ک درد دل کنه به خواهرم میگم اون هر وقت تقی ب توقی بخوره بهم تنه میده شوهرت اینجوریه اونجوری به مادر خودش میگم میگه کاریش نداشته باش تو با بچه هات زندگیتو بکن میخوام اینجا درد دل کنم میترسم زیاد بنویسم سرتونو به درد بیارم
دقیقا شرایط منو داری شما من کاملا درکت میکنم اما تنها فرقش اینه که همسر من درکم میکنه.
الان چند روزه پسرم مریضه همش گریه میکنه تب داره چندین بار بردمش دکتر گفت ویروسه من چند روزه چند ساعت هم نخوابیدم استراحت نکردم از دیروز هم قل دخترم تب داره ولی شوهرم اصلا درک و شعور نداره میگه نمیدونم چیکار کردی بچه هام مریض شدن اخه من چیکار میتونم بکنم ک اینا رو ویروس گرفته
بچه ها خستم نمیکنن اونقدر روم فشار نمیاد ب اندازه ای شوهرم از سرکار میاد و اشکمو در میاره خستگیم هزار برابر میشه شوهرمو خیلی دوست داشتم ولی واقعا تو این مدت بدجوری از چشمم افتاده
واااای عزیزم خدا بهت صبر بده من یه دونه دارم الان چهارماهه یا مامانم پیشمه یا من خونشم. چند روزی هم که مامانم نتونست بیاد خونه برادر شوهرم بودم خدا خیر بده هم عروسم مثل به خواهر هوانو داره. به شوهرت بگو مگه بچه ها رو از تو کوچه اوردم؟ خوب تو هم پدرشونی . من بیچاره شوهرم میگه به هیچی فکر نکن فقط به بچه برس وقتی هم خوابه تو استراحت کن کار رو همیشه هست
من دو قلو نداشتم و شرایطشو نمیدونم اول اینکه بشینید با شوهرتون حرف بزنید و بگید همه چی رو در آرامش و اینکه اگه صبح ها زودتر از بچه ها بلند شین مثلاً ۱. ساعت زودتر کارهای خونه رو انجام بدین دیگه تا آخر روز خیالتون از خونه راحته و اینکه تو طول روز هر بار بچه ها خوابیدن یکی دیگه از کاراتونو انجام بدین من خودم اینطوری به کارام میرسم
تو شهرتون غریبی پدر خواهر نزدیکت نیستن؟
دو قلو خیلی سخته واقعا با تمام وجودم درکت میکنم🥹
دیروز اومدیم خونه مادر شوهرم مامانش میگه با خانمت کمک کن بچه ها اذیتش میکنن زیاد باهاش بحث نکن بر گشته میگه من از سر کار خسته میام نه غذایی نه چایی نه ابی اضافه هم بهم میگه بچه رو نگه دار من فقط یه لحظه یکیشو داشتم شیر میدادم اون یکی اینقدر گریه کرد کبود شد فقط بهش گفتم از روی زمین بگیردش نفسش بند اومد بقران همینقدر ازش خواستم همونو میگه تو از من بچه داری خواستی دلم ب حال خودم میسوزه😞😔
سلام عزیزم،دوقلو داشتن واقعا سخته،یکی از آشناهمون داره،مادرشوهرش هر روز خونه اوناست واسه کمک،شوهرشم وقتی میادکمک حالشه
خواهر عزیز خدا بهت صبر بده من یک دونه دارم از پسش بر نمیام
عزیزم بگو خیلی ناراحته برات پرستار بگیره یه چیزی طلبکار بجا کمک کردنش🫥
عاشقتم یعنی
چجوری به شوهراتون؟؟؟چندتا شوهر دارن آخه؟؟😬😬😂😂
شما چیکار میکنید میخوام بدونم فقط منم ک اینقدر سخته دوقلو داری یا کسی دیگه ای هم هست و اینکه بجز خدا دیکه هیچ دست کمکی ندارم خودم تنهام اگه یه زمانی هم ب شوهرم بگم کمکم کنه زورش میده باهام دعوا میکنه ک من بچه نگهدار تو نیستم همون لحظه گریه میکنم به خودم لعنت میگم ک چرا ازش کمک خواستم
سلام عزیزم ناراحت نشو شوهر منم همینجوریه من یه قل دارم با یک دختر بزرگ نه وقت میکنم به خودم برسم نه به خونه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.