دقیقا بعد تعطیلات نوروز شروع کردم ب از شیر گرفتن سامیار ب روش تدریجی روزش کلا قط شد طی این یک ماه فقط وعده اخر شب قبل خواب مونده بود ک اونم از امشب قط کردم اصلا باورم نمیشه چقدرسخته مادربودن همش میگم نکنه ظلم کرده باشم در حقش ولی واقعا از لحاظ روانی دیگ کشش نداشتم بسته شد این دفتر ۲۲ ماهه شیردادن اخ ک چ روزایی رو گذروندیم باهم جگر گوشه ام
اخرین شیری ک خورد دیشب بود امشب میخاستم بدم دیگ دست گذاشتم رو دل خودم و گفتم تمومش کنم!،🥹😭نمیدونم چرا بغض داره خفه ام میکنه

عزیزم
حق داری، منم بهش فک میکنم بغضم میگیره
مادر بودن سخته خیلی
صبوری کن مامان قوی

منم دارم از شیر میگیرم۰روز رو یه هفته ای هست گرفتم ولی شب رو بیدار میشه گریه میکنه و مجبور میشم بدم۰خوابشم حتما باید شیر باشه بخوابه۰منم به زور با پتو تابش میدم بخوابه۰چه روز چه شب۰امشب برا اولین بار خودش پتو رو کشید سرش خوابید۰همش میبینمش گریه ام میگیره

باز شما دیر گرفتی من بعد ، من تازه رفته بود ۲۰ ماهگی گرفتم الان دقیقا یه ماهه گرفتم اولش کلی عذاب وجدان شدم ، دکتر بهم گفت بگیرم دخترم وزن نمیگرفت وابسته به شیرم بود

خیلی سخته کم کم خوب میشی ولی تاچندرو ز احساس گناه میکنی