۵ پاسخ

پسر منم همین جوریه همش میگه زهیام(زهرام)😂دخترعمشه هر وقت میاد پسر من شبا تو خوابم میگه به زهیااااا بگو بیاد
اینجور مواقع الکی گوشی رو برمیدارم وانمود می کنم دارم با مامان زهرا حرف میزنو اون میگه باباش اجازه نمیده بیاد و...

ناراحت نشو واسه همه پیش اومده ،

نزنش ازش قول بگیر که فقط به شرطی اجازه میدم بری که هر موقع گفتم بریم خونه بگی چشم و گریه نکنی من دخترمو میبردم پارک وقتی می‌خواستیم بیایم گریه زاری می‌کرد و نمیومد انقد این حرفو بهش تکرار کردم الان وقتی میریم پارک تا میگم دیگه یه دور دیگه اجازه داری بازی کنی بعدش بریم خونه میگه چشم انقد روش کار کردم تا یاد گرفت شمام باید خیلی باهاش صحبت کنی و تکرار کنی اگه گریه کنی دیگه نمیتونی بری پیش دوستت ولی اگه بچه خوبی باشی هر روز میتونی باهاش بازی کنی

خب نزار بره منم یمدت بچه های همسایه میومدن با دخترم بازی میکردن وقتی میرفتن فیلم داشتم جیغ و گریه که چرا رفتن دیدم بدعادت شده وابسته شده به بچه ها دیگه نزاشتم کسی بیاد چندروز سختیش بود ولی الان یکساله راحتم

عزیزم اینجور وقتا باش حرف بزن اگه بازم گریه کرد بگو خب باشه هروقت گریه هات تموم شد باهم حرف می‌زنیم. پسر منم طاقت دوری پسرعموهاشو نداره هروقت میان دیگه نباید برن کلی گریه میکنه بهش میگم بازم میان یا خودم میبرمت یه ده دیقه یه رب گریه میکنه بعد متوجه میشه

سوال های مرتبط

مامان دختر کوچولو🤱🍼 مامان دختر کوچولو🤱🍼 ۳ سالگی
سلام مادرا
مدت ها بود سوالی نپرسیده بودم و تو گهواره فعالیتی نداشتم
اما یه چیزی که خیلی آزارم میده باعث شد دوباره نصبش کنم و بیام سوالم رو بپرسم.
من همیشه آدم آرومی ام
اما سر بچه خیلی حساسم و موقعی که خدای نکرده اتفاق بدی براش می افته دیگه نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و از شدت ناراحتی ممکنه حرفی به شوهرم بزنم البته فقط همون لحظه.
اما شوهرم نه تنها درک نمیکنه که من یه مادرم و قلبم لرزیده و از ترس و گریه و وحشت حرفی زدم بلکه خودشم ده تا می‌ذاره سرش و به خودم و خانوادم ناسزا میگه.
الان شوهرم اتاق بود داشت تلفنی صحبت میکرد بچه جلوی چشمش رفته بود بالای صندلی و داشت می‌رفت روی کمد پا بذاره که افتاد محکم زمین.
خداروشکر روی فرش افتاد و سرش جایی نخورده اما از بس صدای مهیبی بود و بچه هم گریه شدید میکرد که با ترس و گریه رفتم سمت اتاق و گفتم بچه م وای بچه بعد دیدم پیشونیش قرمزه با گریه بهش گفتم پس اینجا چه غلطی می‌کنی.

می دونم حرف نادرستی زدم
قبول دارم
اما این یه کلمه اونم تو اون حال بدم اونقدری بد بود که هزاران حرف زشت به من و خانواده ی از همه جا بی خبرم بگه؟

چندساله هر چیز کوچکی رو بهانه می‌کنه و به خانوادم فحش میده من دیگه واقعا طاقت ندارم مادرم از برگ گل نازک تر به این آقا نمیگه و هزاران هدیه نثارش کرده اینم نتایج زحمات و لطفش.

به نظرتون حالا من باید بازم عذرخواهی کنم با اینهمه تلافی که کرد؟؟
چون عادت داره هم فحش میده هم قهر می‌کنه

خسته ام
کمک کنید حالم خوب نیست
مامان فرشته هام مامان فرشته هام ۳ سالگی
خانم ها یه همسایه داریم همسن دخترمه ۶سالشه فوق العاده بچه ی بی تربیتی هست چند بار بچه هامو زده اذیت کرده متاسفانه دختر من هرگز هیچ بچه یی رو نمیزنه واز خودش دفاع نمیکنه بابت این موضوع خیلی نارحتم امروز عصبی شدم کلی کار داشتم تو حیاط اون دخترم اومده بود جلوی درمون وبه بچه هام بد وبیراه میگفت دخترم چنگ زد منم داد زدم سرش ومادرشم یه ساعت بود میدید از پنجره بچش اذیت میکنه ولی نیومد ببردش من عصبی گفتم چرا اینقدر بی تربیتی دست به بچه هام بزنی دستتو می شکونم گفتم یه بزرگ ترم نیست بیاد جمعش کنه از این وسط درشون زدم وبه مادرش گفتم بسه دیگه تا الان دخترت خیلی بچه هامو زده اون روز کلی خون از لثه ی پسرم اومد سرش کوبوند به در جلوی بچه تو بگیر بخدا میزنمش بدم میزنمش بنظرتون خیلی تند رفتم بخدا مادرش اصلا براش مهم نیست وبه کار دخترشم افتخار میکنه اون روز شلنگ آبو گرفت داخل ماشین یه بنده خدایی کل ماشین خیس کن مادرشم فقط از. پنجره گفت بیا تو همین