۱۰ پاسخ

خوشبحالت برعکس دختر منه که یک سالشه
حتی پسرمم که سه سالو چند ماهشه باز انقد به وابسته س که وقتی دستشویی میرم جفتشون پشت در دستشویی میمونن تا من بیام

دختر منم. دنبال باباشه کی بیاد کی بره. گریه می‌کنه وقتی توجه نکنه بهش. ولی برا من نه میدونی چرا چون ما مامانا همیشه هستیم ترک شون نمی‌کنیم این اطمینان دارن ک باید باشیم ولی من توجه کردم دخترم منو با لباس خونگی دوس داره احساس امنیت بیشتری داره وقتی لباس خونه میپوشم لبخند قشنگی میزنه انگار تشکر می‌کنه ک ترسش برطرف شده وقتی میخاد بخابه تو تاب که بالای در اتاق بستیم تابش میدم زیر پاش می‌شینم یا دراز میکشم. با دستم براش بوس میفرستم که من تورو دوست دارم و بخاطرت هرکاری میکنم لبخند رضایت میزنه با آرامش تو تاب میخابه چون می‌دونه من مواظبشم . چن روز پیش ولش کردم برای اولین بار رفتم دکتر واجب بود وقتی برگشتم تو خیابون تو ماشین دیدمش کنار باباش. رنگش پریده بود تا امنی تو چهره ش بود هزارتا علامت سوال ک کجا بودی وقتی بغلش کردم گردنش و بوسیدم بو میکردم خیلی حس جالبی رو دوتامون تجربه کردیم انگار یکسال بود ترکش کرده بودم آروم تو بغلم خوابید. بچه ها خیلی میفهمن و احساسی هستن فقط نمیتونن ب زبون در بیارن

چون از بس قیافمونو می بینن😂😂اونا هم از ما خسته شدن دختر منم همینه

خب مارو زیاد میبینن خسته شدن از ما

مامانا در مورد همه چی با بچه حرف بزنین فک نکنین نمی‌فهمه توضیح بدین کارای روزانه تونو حتی با کلام با اشاره که چه کاری براش انجام میخاین بدین. من موقع غذا میگم نم نم نمممم به به درجا میاد آشپزخونه. وقتی چشاشو میماله میگم تاب تاب لالالا می‌خنده یعنی اره من خوابم میاد. وقتی برنامه کودک دوس داره ببینه صدای اون برنامه کودک مورد علاقه شو درمیارم یعنی من میدونم حوصله ت سر رفته میخای تلوزیون روشن کنم لبخند میزنه یعنی اره گل گفتی خخخخ وقتی دستشویی دارم. دستشویی تو حیاطه میگم ماما ترررررر می‌خنده خخخ با دستم عدد ۱ نشون میدم یعنی ۱ دقیقه دیگه میام با چشمک و با خنده و زبون در آوردن و دستمو ب حالت برگشت میچرخونم یعنی برمی‌گردم می‌خنده روشو می‌کنه اونور . ولی باباش دستشویی بره گریه پشت در حال جیغ. چون می‌دونه اون اکثرا فرار می‌کنه

وقتی خواستم برم دکتر دم در مطب ازش معذرت خواهی کردم گفتم من کار دارم باید برم. خوب بشم بخاطر تو که ازت مواظبت کنم من برمی‌گردم یه نیمچه لبخندی با نگرانی زد یعنی سخته ولی اشکال نداره کلا حرکات صورت شو میشناسم چی خوشحالش می‌کنه چی ناراحت. حتی نوع نگاهاش واینکه ثانیه بعدی چه کاری قراره انجام بده چن روز پیش با پدرش تنها رفتن خونه مادر شوهرم. جلو داشبورد یه بالش بزرگ میوفته صندلی شاگرد خخخ میده عقب تا دخترم تکیه بده و سمت جلو فضولی نکنه. بهش گفتم مامان پس من چی. من نیام؟ چشاشو حالت شیطنت برعکس کرد و یه لبخند و صورتشو یه طرف کرد که من کاره ای نیستم بابا گفته. ب صورت باباش یه نگاه مظلومانه کرد بعد ب من نگاه کرد گف یعنی مامان بیاد باباش گف نه. پدردختری بعد بریم خونه آقاجون . مامانی کار داره واقعا هم کلی کار خونه و لباس و ظرف و اسباب بازی و اتاقش داشتم با کلی بدن درد. دست تکون دادم براش بای بای کردم برام سرشو تکون تکون داد وقتی در حیاط و بستم برم تو خونه کلی دلتنگ دخترم شدم و یه حالت پوچی بهم دست داد. دیگه گفتم جای دوری نرفته که دیوانه برو کاراشو انجام بده شاید تو رفت . برگشت تو ماشین خوابش برد خونه رو براش تمیز کن برگرده باز کثیف کنه خخخ ولی جدی میگم دنیا بدون دخترم خیلی از دید من تلخ حالا ک اومده هرچند سخته همه چی. ولی اگه نبود چی. یا اگه یهو نباشه خودمو میکشم شدیدا وابسته شم نفسم ذهنم روحم درگیرشه. حتی شوهر و خانواده هم نمیخام خخخ احساس میکنم خیلی شدید دوسم داره ولی ب روم نمیاره. باباشو بخاطر ماشین بازی دوس داره با اینکه دختره شدیدا عاشق ماشین هس تا عروسک

بچه منم بابای خودمووبابای خودوزیاددوسداره بغل اونابره دیگ بغل مت نمیاد😅😂منم این حسی ک بچه هامامانشونوول نمیکنن دوس دارم

دختر من ک اصلا صداش هم میکنم محل نمیده خیلی نگرانم هنوز د د ب ب هم نگفته😭

دقیقا ما بیرون زیاد میریم ولی کلا زیاد منو دوست نداره مثلا تا باباش عموش یا بقیه باشن بغل من نمیاد

دختر من با باباش اکثرا اینطور میکنه، باباش هم حرص میخوره

سوال های مرتبط