مامانم بنایی دارن اومدن خونه ما چند وقت البته طبقه پایین میرن برای خواب ولی همه لباساشونو میشورم با لباسشویی یه شام و صبحونه خونمونن
از شوهرم میترسم البته که چیزی نمیگه ولی یجوریم
هر لحظه میترسم یه چیزی یگه 🥺
چون غرغروئه دلیل ترسم برای همینه

گهگاهی ازش تشکر کن که اونا رو مثل پدر و مادر خودش می‌دونه و عزت و احترام می‌ذاره
حالا یجوری که خودت میدونی خرش کن😄

چی بگم والا ی عمری اونا زحمتمونو کشیدن حالا ی دوروز بهشون رسیدگی کنیم به جایی بر نمیخوره فکر کنه مهمونن

چند تا کار میتونی بکنی یکی برای صبحانه ببری پایین قبل از اینکه شوهرت بیدار بشه
برای خرید اگه پولی تو دستت هیت خودت بخر هیچی هم نگو

آدم میترسه شوهر غر بزنه بعد خونواده متوجه بشن ای سخته منم ی سری بابام اینجا بود تو اتاق باشوهرم بحث کردیم عوضی فوش میداد نمیگفت بابام اینجاست حالم از ای رفتارش ب هم میخوره