سلام

واقعا چرا مردا اينقد روو مخن؟؟؟

شوهر من ٢٤ ساعت سرش توو گوشيه اصلا با من و بچه ها تعامل نداره فقط توو گوشيه يا بيرون پي رفيقشه... رفتيم پارك بازم يه گوشه روو صندلي پارك نشسته سرش ب گوشي اونوقت من بدو بدو دنبال دوتا بچه هام ك يوقت آسيب نبينن كسي هلشون نده و ... نميدونستم كوچيكه رو حواسم باشه يا بزرگتره ك ٤ ساله اس... اونوقت اقا فقط توو گوشيش
رفتيم آتليه از بزرگه واسه ٤ سالگيش عكس بگيريم بازم يه گوشه نشست پا گوشي ... اونوقت من هم كوچيكه رو بغل كرده بودم هم بزرگه روهي بايد درست ميكردم مرتب ميكردم ك عكساش بد نشه اونوقت اقا كوچكترين همكاري هم نداشت حتي صدا عكاس هم در اومد گفت باباش يكم همكاري نميخاي كنين ... بگو مرتيكه من شوهر كردم ك مثل يه مجسمه كنارم باشي ؟ يكم همراهي كن لعنتي... تو ك مسئوليت زندگي حاليت نيست براچي ازدواج كردي... بارها هم در اين مورد باهاش حرف زدم فايده نداره ... شما ميگيد چكارش كنم خسته ام كرده فقططططط تووو گوشيه

۱۳ پاسخ

ببخشیدااا ببخشیدااا بازم ببخشید راهش اینه شب ک میاد سمتت بگو خسته ام کارای روزمره توبهش بگو سمتش اصلا نرو چن باراینجورکن بخداهی درست میشه
بازم ببخشید

قیافشو انقد کج کنه تا همونجوری بمونه . تو مسئولیت بده بهش مشغول شه .

خوبه اینجا هست باهم حرف میزنیم عین عن میمونه بعضی رفتاراشون منم خیلی دلم میخواد بزارمش گاهی اوقات اشغالی بیاد ببرتش😂

باید بشینی حرف بزنی باهاش دیگه این طوری که نمیشه فردا پیرت درمیاد مگه الکیه از جوانی و زیباییت میفته حالیشونه

خودت کار بده دستش مثلا رفتی بیرون بگو بچه بگیر

خب عزیزم بهش کار بسپر اشکال نداره بزار اخم کنه بالاخره بچه مسئولیت داره تو مقصر نیستی که همش که نمیشه مسئولیت رو دوش ینفر باشه

سلام.. منکه شبانه روز باعث و بانی شو سپردم خداجوابشو بده...اون آدمی که تو گوش شوهرم خوند که گوشی لمسی بخر،بروز باش...
خدا کمکمون کنه.

شوهر منم همینه کاش فقط نگرفتن بچه ها بود یه هود دوسال گرفتیم هنوز یکی نیاورده نصب کنه ماشین لباس شوهرم خرابه نمیبره درست کنه ۸ستله با یه کولر ۳۵۰کل تابستون تو آتیش میسوزیم یه فکری نمیکنه هیچی براش مهم نیست ماهی شاید ۱۵ روز بره سر کار اونم آخر کار که شده یه بهانه میاره با ساحب کار قهر می‌کنه دیگه نمیره نصف پولش نمیگیره و کار ول می‌کنه و دیگه گوشی جواب طرف نمیده سالی هیچی دستمون نمیگیره خودم هم می‌ره تو گرماه تو نونوایی واسه ماهی ۳ملیون که اینک هیچی نمیشه موندم اگه کارم تعطیل بشه دیگه جچوری زندگی کنم

مناسفانه شوهر منم همونطوریع

خواهرهمشون همینن خودت ناراحت نکن فقط به فکرخودشونن

بگیر گوشیشو بنداز چاه ... مشکل منم هس کلی بحث و دعوا یه کم بهتر شده

باید همیشه مسئولیت ها تقسیم کنید اینجوری که آدم خرد میشه مادر پدر توهمه چیز با هم
شوهر من اصلا اینجوری نیست

همشدوووووووون همینن باید بهشون بگی من شوهرم خونه باشه ۲۴ای تو گوشی ولی هی بهش میگم فلان کار کن اینکادو کن اینجور کن اگرنگم گوشی از دسش نمیفته منم میگم بی مسولیتی بهش برمیخوره تقصیر خودمونه برو ککچیکه رو بده بغلش چرا همش خووت نگهداری

من شوهرم در دسترس باشه خودم فقط میشینم تمام مسولیت با اونه بیرون مهمونی تفریح و شب مسولیت بچه هارو ميندازم گردنش خودش هم دوس داره و انجام میده مگه چقد جون داریم کل روز ما از جونمون مایه میزارم خدای پدر هم باید مسولیت پذیر و کمک حال مادر باشه غیر مستقیم بنداز گردنش جوری که بشه عادت و وضیفش🤣

سوال های مرتبط

مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دیروز با خواهرشوهر و دوتا بچه هاش رفتیم بیرون این بچش ک همسن مهدیاره از هیچی ترس نداره ن از مترو ن اتوبوس ن گم شدن هیچی گفتم ک کمک کنم از اتوبوس بیاد پایین ک دستمو نمی‌گرفت خودشو پهن اتوبوس کرد خودشو رو اتوبوس می‌کشید پیاده بشه آخر اینقد لفت داد راننده اتوبوس داد زد لامصب بغل کنید بعدم ک یهو تو مترو وحشی شد بدو بدو نزدیک بود بیفته چاله قطار دستشو میگرفتم کمک کنم جیغ و داد ک تو محکم میگیری خب من اونقدر میگیرم دست بچه رو ک یهو از دستم نتونه در بره خدای نکرده مهدیار هم با این قضیه مشکل نداره قشنگ دست منو میگیره خلاصه این از اول ک جیغ و داد کرد تا برگشتیم مهدیار میگفت دیگه اینا رو بیرون نبریم هر دفعه این جیغ میزد یا لج میکرد مهدیار هم گوشیشو میگرفت داد میزد چرا اینا رو با خودمون آوردیم دیگه مهدیار اصلا بیرون رفتن باهاش دوست نداشت دست مهدیار رو نمی‌گرفت اخر دیگه مهدیار گفت اینا رو ول کن خودمون دوتایی بریم نمدونم چرا این بچه اینجوریه کسی هم بیاد خونه نمیزاره اتاقشو بهم بریزه میگه اسباب بازیامو تازه مرتب کردم بهم نریز یا اسباب بازی فقط تو اتاق تو سالن بیشتر ی دونه اجازه نمیدن ببرن کلا حواسش ب بچه ای ک میاد خونمون هست اشتباهی نکنه یا ب چیزی دست نزنه ب دکوریا ک بچه ای دست بزنه سریع اخطار میده اینا وسایل مامانه نباید دست بزنی ناراحت میشه یا زیر دستت پیش دستی بگیر کلا جلو بچه های دیگه ی پا مامانه برا خودش خخخخ خدا کنه اخلاقش عوض نشه اما این اخلاقش برا خودش مشکل شده با بچه ها زیاد نمتونه ارتباط بگیره فقط با بچه ای ک مثل خودش باشه دوست میشه فقط
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا می دونم سوالم دیگه خیلی تکراری شدم ولی دیگه واقعا در موندا شدم از دست ماهلین همه بهم میگن صبور باش درست میشه ولی آخه چقدر هسته شدم از دست این ماهلین یک ماه بیشتره از پوشک گرفتمش دیگه جیشش رو که خیلی کم پیش میاد بهم بگه یا خودم سر ساعت می برمش یا دلوین که میره اینم بدو بدو میره دمه در شورت و شلوارشو در میاره دوتایط میرن جیش می کنند تو مهد به مربی هاش میگه ولی تو خونه به من نمیگه پی پی رو هم که اصلا اصلا به من نمیگه همش تو خودش می کنه فقط یه بارش شورهم دید داره به خودش میپیچه گفت راحله بدو این دستشویی داره بردمش کارشو کرد ولی دیگه بقیشو همش تو خودش میشینه یه گوشه می کنه بدشم میادا اینقدر که از جاش تکون نمی خوره ما می فهمیم پی پی کرده دیردز خونه خواهرم دوبار تو خودش پی پی کرد یه سری هم جمعه باغ خواهرشوهرم بدریم پی پی کرده بود سر تا پاش با پی پی یکی شده بود که من و مادرشوهرم بردینش تو حمام شستیمش به خدا آبرومو برده دیگه الکی هم به مادرشوهرم گفتم بلده میگه حالا یادش رفته 😫جایزه و تشویق و تنبیه هر راهی که بگید رفتیم فایده نداشته حتی چیزی خواسته درخواستی داشته بهش گفتیم تا وقتی تو خودت پی پی می کنی نمی تونم بهت بدم ولی فایده نداره که نداره این بچه قراره تا کی تو خودش پی پی کنه 😒😥؟؟اگه خیابون برم یکی دوساعت از ترسم پوشک شورتی پاش می کنم ولی خونه ی کسی برم نه هی میگن دخترا زودتر یاد میگیرن 😒😒کجاش ،؟
مامان لیانا و مسیحا مامان لیانا و مسیحا ۴ سالگی
امروز دوتا بچه هامو بردم پارک بماند ک چقدر تا اونجا پسرم دویید و من دنبالش بعدش تو پارک از تاب نیومد پایین چقدر اونجا باهاش حرف زدمو حواسشو پرت کردم همدلی کردم تا آروم شد و رضایت داد بعدش دخترم گفت بلال میخوام پول دادم گفتم من اینجام نگات میکنم برد بگیر تو پارک ی پسری داشت میفروخت رفت گرفت پسره دید بچست یدونه کوچولو وکاملا سوخته بهش داد با دخترم رفتیم گفتم این چیه دادی ب این بچه چون بچست باید اینو بدی؟خلاصه معذرت خواست و ی بلال دیگه داد دخترم ب دخترم گفتم وقتی پول ب چیزی میدی نگاش کن ک چیز خوبی بهت بده بعدش رفت آب معدنی بخره بطریش کج بود یکم کنار درش بردب فروشنده گفت یدونه خوبشو بده😅😅
توراه پیتزافروشی دید گیرداد ک من پیتزا میخوام گفتم باشه گفت همینجا بشینم بخورم حالا توش پر مرد رفتیم پیتزاشو خورد همونجا مردا کم کم رفتن پسرم کل اونجارو دویید و دست ب همه چی زد شالم رو زمین کشیده میشد قیافم دیدنی بود😅😅اینجا بود ک قدر شوهرمو دونستم بعدشم تا خود خونه دخترم گفت خیلی خسته شدم پسرمم گریه چون وقت خواب شبش بود خلاصه خیلی روز سخت و پر چالشی بود اما آخرش دخترم بهم گفت تو مامان خوب منی تو مهربونی و اینطوری خستگیم در رفت 💙😍