۹ پاسخ

ببین گلم سعی کن شوهرتو عادت بدی بهت کمک کنه برا ویارت برو دکتر زنان خیلی خوب . سعی کن رو پای خودتون وایسید مادرشوهر ب دردت نخواهد خورد تا جایی ک خیلی خیلی واجب نیس رو ننداز و نرو بچه هاتو زیاد تو دست و پاشون ننداز حسرت میخورن دختر خودشون بچه ندارن. خیلیا تو ی شهری هستن ک هیچکس اشنا نیس توهم این فکروکن

عزیزم منم از خانواده ام و خانواده شوهرم یکبار بهم نمیگن زنده ای یا مرده ؟؟ زمانی بهم زنگ میزنن ک باهام کار داشته باشن
متاسفانه متاسفانه شوهرم اصلا پشتم نیست همیشه طرف خانواده اش میگیره
میدونم که خیلی خیلی خیلی سخت برات اما هیچوقت ازشون کمک نخواه بعدا هرجا بشینه میگن ما بچه هات تر و خشک کردیم ما بزرگشون کردیم ما فلان کردیم بمان کردیم
از شوهرت بخواه که کمکت کنه فقط

عزیزم اعصاب خودت را نگه دار دو تا بچه داری باید اینا را بزرگ کنی سر مادر شوهر زندگی را به خودت تلخ نکن ... هر چقدم مجبور باشی ازش کمک نخوا خودت و شوهرت کاراتون بکنید بچت را نفرست خودتم کم برو .. به خدا دوری و دوستی ... به فکر خودت وآرامش باش فقط

منم از خانوادم دورم حتی از اقوام شوهرم، پسرت رو ببر پارک ، کلاس اسم بنویس ، به حرفاشون اهمیت نده یه گوشت در یه گوشت دروازه

حوصله ندارم بنویسم این. بدونم با تعریفات در مقابل مادرشوهر من فرشته س🤣🤣🤣
از منو نمیشناسی

از مادر شوهرت کلا انتظار نداشته باشه ...اینطور راحت تری و در ارامشی
فکر کن کسی نیست پیشت کلا .

منم جای شما بودم اصلا نمیرفتم. مخصوصا که شوهرت هم پشتتونه. گلم فک کن اونا هم تو اون شهر نیستن. فک کن کلا غریبی. ببین اونموقع باید چیکار کنی. اون کار رو بکن. میدونم چی میگی مادر شوهر منم ما هفته ای یه بار میریم خونشون اینقد آخ و اوخ میکنه که نگو. بعد کل هفته رو بیرونه. درداش برا ماس
بی خیال شو فک کن نیستن

نه والا مادرشوهرم من انقد ذوق میکرد من حامله شدم تازه کارامم میومد میکرد
به نظرم سنگین باش نرو خونشون

وای مال من دیوونت میکنه رومخ خیلی بدتره کلا خونه زندگیشو ول میکنه میچرخه در خونه بچه هاش.

سوال های مرتبط

مامان مهدیار و ارمیا مامان مهدیار و ارمیا ۵ سالگی
سلام یه سوال ذهن منو درگیر کرده مانده بودم اینجا بپرسم یا ن خیلی خودم ناراحتم کلافه شدم اینقدر فکر کردم دوروزه پیش رفته بودم خونه پسر خالم پسرم یا بچه پسرخاله ک‌ یکسال از پسر من برگتره داشتن تو حیاط بازی می‌کردن ما هم داشتم حرف می‌زدیم بعدش گفتم برم ببینم بچها چکار میکنن دیدم پسر پسر خالم پشت پسرم وایستاده و شلوار پسر منو کشیده پایین من برموقعه رسیدم یعنی اولش بود دعوا کردم و پسر خودمو دعوا کردم و آوردم بعد از چند دقیقه آمدم خونم دیگ ب مادرش ک میشه دختر خالم چیزی نگفتم از پسرم پرسیدم گفتم اون ب من گفت این کارو کنیم من نگفتم و نمی‌دونستم منم پسرمو‌ چندتا زدم اینقدر ک ناراحت بودم فقط اولین بار بود این کارو دیدم من برام سواله ماندم چکار کنم از سرش بپره ب باباش هم نگفتم چون خیلی حساسه همیشه میگه جایی میری مراقبش باش با کسی بازی می‌کنه حواست باشه کار بد ب بچه یاد ندن منم بخدا ماندم چکار کنم میترسم دیگ هم ب خودم قول دادم حواسم بیشتر بهش باشه چکار کنم الان من کمک کنید دارم دیوانه میشم