۱۴ پاسخ

احتمالن ازش میپرسن ک میگه

حالا ی چیزی بیرون خونه بگه
پسر من ب باباش چغلی میکنه
من مثلا رفتم این هفته رفتم نونوایی تنهاش کاشتم ب باباش گفته مامان منو همش خونه تنها میزاره
حالا باباش میپرسه کجا میری بچه رو تنها میزاری همش

دخترمنم‌همه چیو میگه چون ازش سوال میکنن بدی اینه که من بامادرشوهرزندگی میکنم ۸ساله اونا صدامونو نشنیدن الان این میره میگه کاش منم بتونم از سرش بندازم

وای دخترمنم اینجوریه اسمشو گذاشتم آنتن نمیدونم چیکارش کنم خیلیییی فضولی میکنه باحرفاش کدورت درست میکنه🥴🥴

سلام عزیزم شب بخیر ، من خیلی وقته بهش گفتم راز خونه رو نباید جایی بگیم اصلا نمیگه ماشاالله متوجه شده بعضی چیزا رازه

تو این سن فقط نباید بذارین بفهمن.وگرنه شده دوماه بعد حرفشو میزنن اینم ک بهش بگی نگو‌بدتر میشه انکار ساعت هشدار تنظیم می‌کنی

سلام من بهش گفتم چیزایی که داخل خونه اتفاق میوفته ی راز هست و کسی نباید درباره چیزای که اتفاق میوفته بفهمه که خدارو شکر تا الان همکاری کرده

وای دقیقا دخترمنم همینجور شده فعلاکه از راه مربیش وارد شدم که بهشون امورش بده
ببینم حواب میده

باید بگین تو خونه رازه اتفاقا وحرفا کسی پرسید بگین نمیدونم رازه البته کار بزرگا اشتباهه میپرسن از بچه

پسر من تا ن‌پرسن چیزی نمیگه معمولا
و خب احتمالا پسر شما هم ازش سوال میکنن که تعریف میکنه

دقیقااا اویل هیچی نمی گفت پیش خودم میگفتم چه خصلته خوبی ولی الان یه لیوان اب هم بخورم میره همه جا جاررر میزنه .😵‍💫😵‍💫

نه کلا این سن بچه ها اینجوری میشن دختر منم اینجوریه من بهش میگم آدم هر چی شد نباید به دیگران بگه ولی خب بچست سیع کنید یکم مراعات کنید خیلیم سخته البته

یه بچه با خبر بردنش یه فامیلو بهم ریخت
از همین الان جلوی خبرچینی رو باروش ملایم بگیرید

من دخترم تا می ره خونه مادر شوهرم حرف می زنه ولی اون‌ ازش سوال می کنه کی امده کجا رفتین چ. کردین اینم می گه حالا بهش گفتم تو خونه چیزی اتفاق می افته راز نگو‌ ببینم جواب میگیرم

سوال های مرتبط

مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
سلام دیشب حمله عصبی بهم دست داد آمبولانس زنگ زد شوهرم
بیایید براتون تعریف کنم
چند شب پیش داشتیم می رفتیم مهمونی یه خانمی به شوهرم زنگ زد بعد مدام می گفت فردا زنگ می زنم فردا زنگ می زنم شوهرم بهش می گفت بله بفرمایید هی می گفت فردا زنگ می زنم
بعد من به شوهرم گفتم کی بود گفت نمی دونم بهش گفتم شماره اش را بده زنگ بزنم ببینم کیه داد من هر چی زنگ می زدم وقتی می دید من زنم جواب نمی داد
منم براش نوشتم شمارت را می دم به پلیس زنگ نزن کثافت
تا دوباره فردای اون شبم با شوهرم بودیم ساعت ۸ شب زنگ زد شوهرم جواب داد روی آیفون فقط می گفت سلام خوبی بعد شوهرم گفت با کی کار داری قطع کرد
دو شب گذشت زنگ نزد تا دیشب ساعت ۱۲ زنگ زد شوهرم جواب داد و گفت اشتباه می گیرید شوهرم بهش می گفت این شماره را من خریدم مال کس دیگه ای هست
بعد خوابیدیم ساعت یک و نیم زنگ زد شوهرم گذاشت رو آیفون زنه گفت سلام شوهرم بهش گفت چرا ساعت یک و نیم شب زنگ می زنی مزاحم نشو بعد زنه هی می گفت سلام جواب سلامم را بده
بعد که قطع کرد من رفتم دستشویی داشتم فکر می کردم به شوهرم بگم فحشش بده شمارش را بلاک کن که یک دفعه تمام بدنم یخ زد و دست و پام چوب شد و افتادم چشمام دیگه جایی نمی دید
شوهرم زنگ زد به اورژانس اومد گفت فشار عصبی بعد یه مدت خوب می شی
آخه مغزم هزار راه رفت که چرا زنگ می زنه و اگه صبح زنگ بزنه شوهرم را گول برنه چی و فلان