بعداز ۲۱ روز اومدم تجربه زایمانمو بگم😅😅
۳۷هفته رفتم ویزیت دکترم امید داده بود که لگنت خوبه و ی سانتی میتونی قشنگ طبیعی زایمان کنی خودمم از اول طبیعی رو انتخاب کرده بودم و دوس داشتم طبیعی بیارم 🥲
تا اینکه ۳روز قبل از تاریخ ان‌تی ینی ۲۰ اردیبهشت رفتم دکتر و گف درد داری گفتم نه گف ۲۲ام اگه دردت نگرف بیا معاینت کنم خلاصه که من ۲۲ام درد نداشتم و رفتم معاینه شدم ۳سانت‌ونیم بود و بی درد با معانیه شکمی دکترم گف بچه خیلی بالاست و پایین نمیومده احتمالا وزنش بالاس. گف برو بیمارستان اگه وزنش بالا بود که بستری شو میام واس سزارین اگه ام که نبود چون فک نمیکنم پیشرفت کنی میگم اذیتت نکنن اگه نیومد پایین میگم بستریت کنن واس سز🫠🫠
منم ۲۳ام ساعت ۷وربع رفتم واس سونو چون دکترم گف بیمارستان الان خیلی سخت میگیره واسه سزارین باید وزنش بالای ۴کیلو باشه و پزشک بیمارستان خودش تایید کنه
بقیه‌اش توی کامنت مینویسم لایک کنید بالا بمونه🫡❤️❤️

تصویر
۸ پاسخ

دوستان لایک کنید بالا بمونه متنم🥰🥰
منم با کلی استرس رفتم روی تخت و دراز کشیدم تا سونو شم نگم که چقدر میترسیدم چون اصلا امادگیشو نداشتم هیچی نمیدونستم از سزارین تا اینکه بعداز ی ربع سونو دکتر گف وزنش ۴۳۰۰ و نمیتونی طبیعی بدنیا بیاری 😬
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت🥺
خوشحال بابت اینکه بالاخره انتظار تموم میشد و دخترمو بغل میگرفتم ناراحتی بابت اینکه اصلا واس سزارین اماده‌نبود☹️
ساعت ۸بستری شدم و پرستار ب دکتر زنگ زده بود که من بستری شدم دکترمم ب پرستار گفته بود بعدازظهر میاد و من میتونم صبحانه بخورم تا بعدازظهر ضعف نکنم ولی پرستار بیشعور نگفته بود و من تا بعدازظهر ۴تا سرم قندی گرفتم
تا اینکه بالاخره دکترم ۴ونیم اومد و منو اماده کردن ببرن اتاق عمل
دم‌در اتاق عمل با دیدن مامانم و شوهرم کلی گریه کردم و ترسم چن برابر شد
ب شوهرم میگفتم نکنه من بمیرم و تو بری زن بگیری ب مامانم گفتم تو دخترمو بزرگ کن اگه من نبودم🤣🤣میدونستم هزیون میگم ولی خب اونا بهم دلداری میدادن😅
خلاصه که با کلی مکافت دخترم ساعت ۵و ۱۰دقیقه بعدازظهر با وزن ۴کیلو توی بغلم بود😍😍

سلام عزیزم چه خوب‌که انقدر قشنگ تعریف کردی بعضیا انقد از جنبه های منفی تعریف میکنن که آدم استرس میگیره ولی من فقط حس قشنگ بهم دست داد😍😘

چقدر حس قشنگی بهم دست داد با متنت 🥲😍
من خیلی دنبال سز شدنم دعا کن نامه ام جور شه اگرم نشد مث شما اتفاقی سز شم من واقعا توان طبیعی ندارم💔

کوووشی. کجا رفتی پس

سلام میش درخواست دوستی بدی

سلام میش درخواست دوستی بدی

تا اینجا به نظر شبیه منی
خودمو برای طبیعی آماده کردم ولی سز شدم

بقیش.

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۶ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان رادمهر مامان رادمهر ۷ ماهگی
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
۱۴۰۳/۰۵/۰۸
پارت اول سزارین:
پنجشنبه چهارم مرداد ماه معادل ۳۷ هفته و ۶ روز، من واسه سونوی وزن رفتم و دکتر بهم گفت که آب دور جنین زیاده شده و نباید زیاد بمونه، منم ی کوچولو استرس گرفتم تا شنبه ک رفتم پیش دکتر خودم گفت اگه میتونی تو این هفته زودتر کاراتو انجام بده و تصمیمتو بگیر، من گفتم برم از چند بیمارستان سوال کنم ببینم چطوره، رفتم بیمارستان نیروهای مسلح گفت اول بابد طبیعی تلاش کنی اگه نتونستی سزارین با هزینه ده تومن، بعد رفتم امیرالمونین گفت سزارین انجام نمیدیم اول درد طبیعی بعد سزارین با ۱۸ تومن، منم تو این مدت هیچ انقباضی نداشتم، خلاصه اومدیم بیمارستان خصوصی آریا، یکشنبه اومدم پیش دکترم گفت دستمزد خودم ۷ تومن ۲۳ تومنم بیمارستان، منم قبول کردم و اومدیم خونه
اون شب حس عجیبی داشتم هم ترس هم خوشحال خلاصه ساعت سه ونیم صبح بیدار شدیم و ب سمت بیمارستان حرکت کردیم چون دکترم گفته بود زودتر برم واسه رزرو اتاق عمل، کارارو انجام دادیم
و من اماده شدم واسه عمل
مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم