خاطره زایمانم
اول از همه بگم که من حتی یه درصدم به اینکه بخوام طبیعی زایمان کنم فکر نمیکردم جوری که حتی از یه معاینه ساده هم خجالت میکشیدم و شده بود کابوس برام و رفتم دکتر و هر جور بود نامه سزارینم رو گرفتم برای هفته دیگه که پریشب با احساس درد ساعت ۴ صب از خواب بیدار میشدم و هر نیم ساعتی میگرفت رفتم بیمارستان گف یه سانت بازی اونجا بود که دلم میخواست زار بزنم چون دکترم رفته بود تهران و روز جمعه بود گفتم هر جور هست تا فردا وایمیستم تا دکترم بیاد و سزارینم کنه اما دردام تموم بشو نبود و نیم ساعت یه بار میگرفت منم محکم سرجاش نشسته بودم و تکون نمیخوردم که یه وقت دهانه رحمم بیشتر باز نشه شبش مامانم گف حالا بیا یه بار بریم یه نوار قلب بگیره از بچه که اونم رفتم و مجبورم کرد معاینه بشمو گف سه سانتی منم شروع کردم به گریه کردن و دست مامانمو گرفته بودمو مثل بچه ها گریه میکردم و میگفتم من نمیرم طبیعی خلاصه .... بقیشو تاپیک بعدی مینویسم

۱۱ پاسخ

اول که سرمو امپول زدن برام و من فقط ناله میکردم از درد و ورزشایی که ماما میگفت رو انجام میدادم و قر میدادم و رو توب بالاو پایین میرفتم اون مچ پاهامو فشار میداد و نوک سینه هامو میمالید تا زود تر زایمان کنم از ساعت ۱۲ که ماما اومده بود تا ۳ صب فقط سه چهار سانت باز شده بودم و هی مامای اونجا میومد معاینم میکرد و من هنوزم باورم نمیشد که بخوام زایمان طبیعی کنم میگفتم صب میشه دکترم میاد میرم سزارین

ماما اونجا گف میتونم برات ماما همراه زنگ بزنم و هماهنگ کنم تا بیاد اول که میگفت ما هستیم و نیاز نیس ولی من گفتم که حتما میخوام ماما داشته باشم خلاصه دردام شدید تر شده بود و من رفتم لباس مخصوص تنم کردم و رفتم تو اتاق و ماما هم بعد اینکه پولو براش ریختن شوهرم و مامانم پاشد اومد و شروع کرد به ماساژ دادن کمرم تنها خوبیی که درد زایمان طبیعی داره اینه که تو فاصله دردا میتونی استراحت کنی و دردش حتی لحضه های اخر هم یکسره نیس فقط فاصلشون کم میشه

مبارکه گلم بقیش عزیزم

🥰🥰مبارکه گلم بسلامتی

استرس گرفتم عزیزم چند هفته بودی ک درد اومد

دقیق چند هفته بودی؟؟؟

بعدش🥲

🥺😰😥استرس گرفتم.

من برعکس شما می‌خوام طبیعی شم نینی بریچ مونده 🥺

خوب بقیه اش ؟ عزیزم قسمتت هر چی باشه همون میشه زوری نیست اصلا

😐😐😐😐

سوال های مرتبط

مامان خوش قدم💙 مامان خوش قدم💙 ۵ ماهگی
خب خب من اومدم با تجربه زایمان طبیعی با بی حسی😁
پارت یک:
اول از همه بگم من با نظر خودم طبیعی رو انتخاب کردم و راضیم ولی بشدت ازینکه بی حسی زدم ناراضی
من از دوشنبه صبح دردام شروع شد ولی خفیف رفتم یه دوش ابگرم گرفتم دوسه تا اسکات بیشتر نتونستم بزنم کلا دوروزی که درد داشتم نمیتونستم ورزش کنم تنبل هم خودتونین 😑😁بعد حموم دیگه درد نداشتم تا یکی دوساعت بعدش که دوباره شروع شد ولی بشدت نامنظم یعنی یه بار هر ده دقیقه میگرفت یه بار هم نیم ساعت یه بار هر یکساعت و ... تا ۴عصر که دیگه منظم شد و هر بیست دقیقه میگرفت دیگه از ۴ پاشدم پیاده روی کردم و شروع کردم دعا کردن واسه همه😅از ساعت ۶ کم کم رسید به ده دقیقه تا ده شب
دیگه اون موقع هر ده دقیقه میگرفت ولی اصلا شدید نبود و قابل تحمل بود
خلاصه دوباره رفتم دوش گرفتم و کمرم زیر اب داغ ماساژ دادم ساعت ۱۲ونیم رفتم بیمارستان و با کمال پرویی توقع داشتم دوسه سانتی حداقل باز شده باشم ولی زهی خیال باطل یه سانت بودم کلا
دوبار ان اس تی گرفتم و ضربان پسر قشنگم خوب بود اومدم خونه ساعت ۳ شده بود دراز کشیدم خوابم‌برد ولی تا ۴پنج شیش بار از درد بیدار شدم و خوابم‌برد
دیگه از ۴دردام شدید شد و هر ۵دقیقه
وای از ساعت که نمیگذشت هرچی به ماماهمراهم میگفتم میگفت دردات کاذبه تو یه هفته دیگه زایمان میکنی😐تو‌ نهایتا الان یکونیم سانتی
منم تا ۸خونه موندم و درد کشیدم‌دیگه ساعت ۹رسیده بود به هر سه دقیقه که ۶۰ثانیه دقیق درد داشت اونم غیرقابل تحمل فقد گریه میکردم دیگه حرف مامامو گوش نکردم و رفتم بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت شده بودم و خونریزی کردم سریع بستریم کردن مامام اومد و تا یازده و‌نیم زایمان کردم
مامان دیارا مامان دیارا ۵ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان مُــعـین👼✨️💙 مامان مُــعـین👼✨️💙 ۶ ماهگی
خانوما پارت ۴ تجربه زایمان طبیعی من
ماما اومد پیشم و چند تا حرکت ورزشی زدیم مثل اسکات و اینا بهم گف هر وقت دستشویی داشتی میتونی بری ولی نباید اصلاااا زور بدی
تو این بین من دردام خیلی شدید بود و همش نفس عمیییییق میکشیدم و فوت میکردم که رد بشن ولی انقباض ها طولانی شده بودن و استراحت بینشون کم بود
بهم گف بریم زیر دوش آب گرم یا وان کدوم راحتی
که من خودم دوش رو انتخاب کردم رفتم زیر دوش آب گرم و اونجا بود که دردام خیلیییی کم میشدم انقباض ها بودن اون حالت کمردرد و زیر شکمم درد میگرفت ولی با آب گرم خیلی دردش میومد دایین و بهم خیلی کمک کرد یکم زیر دوش موندم و اونجا هم حرکت لگن به چپ و راست و انجام دادم و گف بیا معاینه کنم که شده بودم ۶ سانت گف عالی بیا نوار قلب بگیرم و من خوابیدم که نوار قلب بگیره دیگه دردام خیلی زیاد شدن موقع نوار قلب گرفتن داشتم تختو میشکوندم😂میخواستم بخوابم چون از دیشب بیدار بودم خیلی خسته بودم و همش خوابم میومد که بعد نوار قلب معاینه کرد گف ۸ سانتی بیا پایین یکم راه بریم با هم اومدم و راه رفتیم و خیلی رود من فول شدم و حس زور زدن داشتم بهش گفتم گف هر وقت احساس کردی که خس مدفوع داری بهم بگو که همون لحظه من حس مدفوع و زور ردن داشتم بهش گفتم معاینه کرد و گف عالی دیگه بریم برای زایمان گف هر وقت درد داشتی زور بده و هر وقت نبود بینش استراحت کن
همینطور انجام دادم و خیلی زور زدم انگار اون لحظه تمام قدرت دنیا رو داشتم خیلی لحظه عجیبی بود چند بار زور زدم و سر بچه اومد بیرون و یکم دیگه بچه رو کامل کشید بیرون
ادامه…