خیلی ناراحتم که دیگه نمیتونم به رستان شیر بدم
چرا ابن آلرژیا قدیم نبود؟
جدیدا هر بچه ای رو میبینی آلرژی داره
دلم برای ذوق کردنش وقتی که سینه رو میدید که میخوام بهش شیر بدم تنگ میشه😓
کاش وقتی به شیشه عادت کرد باز همینجوری برای شیشه هم ذوق کنه که من دلم آروم بگیره
الان که شیشه رو بهش میدم با بغض شیرشو میخوره😞
کاش یه راه حلی بود و یه قرصی بود که پروتئین شیر مادر رو هم میشکوند که بچه بتونه هضمش کنه
از رژیم سخت خسته شده بودم، ولی هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز دکتر بگه شیر مادر باید قطع بشه، همش میگم چون من خسته شده بودم اینجوری شد، نباید کم میوردم، نباید میگفتم خسته شدم از این رژیم😓
همش حس میکنم از رستان دور شدم و رستان کمبود محبت از مادر داره چون نمیتونم بهش شیر بدم
از یه طرف میگم الان کوچیک تره و کمتر اذیت میشه، اگه قرار بود توی ۱۸ ماهگی از شیر خودم بگیرمش خیلی سخت تر میشد، باز شیر خشک وابستگی کمتری داره
دلم میخواست این حس و حالم رو اینجا بنویسم که هیچ وقت یادم نره بزرگترین لذت دنیا رو تجربه کردم، ولی به خاطر سلامتی رستان باید ازش میگذشتم، بازم خدا رو شکر که ۴ ماه رو از وجودم تغذیه کردی زندگی مامان🥹🥹🥹
❤️مامانا، همه ی ما قوی هستیم، بچه هامون بزرگترین نقطه ضعف و بزرگترین امید به زندگی مون هستن❤️
پارادوکس قشنگیه
توی سخت ترین شرایط باید سریع به خودمون بیایم و حالمون رو خوب کنیم که بچه مون آسیب نبینه🥹
بمونه به یادگار از آخرین روزی که شیر خودم رو خوردی🥹
۱۳ خرداد ۱۴۰۳

تصویر
۱۰ پاسخ

الهی بمیرم 😭😭😭😭دکتر دخترمنم براش دارو تجویز کرده گفت اگه خوب نشه مجبوریم شیر مادرو قطع کنیم آخ میمیرم ...

عزیزم 🥺🥺🥺🥺
صلاح تواینکاربوده الهی خیرشوببینی الویت سلامتیشه خداحفظش کنه
توخیلی قوی هستی بازم قوی بمون😘

و دقیقا منم مث تو 🥺🫀

عزیزم منم بچم میخاستم برم جایی و شیرمو دوشیدم و تو شیشه بهش دادم و از اون به بعد تو روز فقط شیشه میخوره و شبا فقط سینه میگیره ..منم مثل شما حالم خیییلی بد بود و خیییلی گریه کردم و دیگه کاری از دستم برنمیومد.

دلیلشم فک کنم چون کولیک داشت و من سینم خیییلی شیر داشت و زیاد میومد توی دهنش نمیتونست هم خوب قورت بده هم دلدرد میشد ..هرچی بود خیلی عذابم داد همش میگم نکنه لاغر بشه نکن دیگه دوسم نداشته باشه نکنه ........
درکت میکنم خیلی حس زجرآوریه مخصوصا وقتی یاد صحنه ای میوفتی که تو چشمات خیره میشد و شیر میخورد خیلی غذاب میکشم منم خییلی

عزیزم منم اولا همینجوری بودم ولی الان میگم من به چه چیزایی فکر میکردم. هیشه اینجوری فک کن که این همه ادم تو دنیا اغلبشون شیر خشک خوردن . دوما بچه ها مثلا پدرشونو انقد دوس دارن دختر من که انقد ذوق میکنه باباشو میبینه مگه اون بهش شیر داده؟ محبت مادر و فرزندی اصلا به یه شیر نیست خیالت راحت. من مامان بزرگم به ۷ تا بچش شیر خودشو داد فقط ۵ تاشون گذاشتن رفتن خارج ۵ سال یه بارم سر نمیزنن. پس خودتو با این فکرا اذیت نکن اصلا. گاهی شرایط جوری پیش میره که اون طور ما میخوایم نمیشه. منم دخترم انقد شیرم پرید گلوش که کلا دیگه گریه میکرد سینه میدادم. شیرم جهش داشت دیگه نگرفت که نگرفت.

چرادکترگفت شیرخودتونوندیدن

🥺🥺😭

اصلا نگران نباش منم شیرم یهو کم شد مجبور شدم تو دو ماهگی بگیرم بغلش کن بهش شیشه بده بیشتر بغلش کن

عزیزم چه قدر ناراحت شدم. شیرت بهش نمیساخت؟

چ‌علائمی داشت ک دکتر گف نباید بخوره؟؟

سوال های مرتبط

مامان شادی مامان شادی ۸ ماهگی
سلام مامانای دل مشغول،بیاین از تجربه متفاوت شیردهیم براتون بگم،چون خودم استرس زیادی کشیدم و اینترنت رو زیر و رو کردم تا به این تجربه رسیدم و حالا خیالم راحت شده
شادی خانوم خانوما بچه دومه منه بعد یازده سال یهویی به هوس افتادیم بچه دوم رو بیاریم و به لطف خدا یه شادی زیبا اومد به زندگیمون💝
زمان شیردهی پسرم ،خیلی مک مکی بود مدااااام آویزون من بود و شیر میخواست،اونقدر میخورد که بالا می‌آورد از پرخوری دوباره میخورد منم خیلی شیر داشتم
برای دومی تصمیم گرفتم از اول بهش هم شیشه بدم هم پستونک که یه تایمی بلاخره دست از سر من برداره موقع پسرم واقعا دوسال تمام من شب و روز تو خونه و ماشین و همه جا بچه ازم آویزون بود شیر میخورد
انواع شیشه و پستونک رو براش امتحان کردیم خانوم مارک `اونت`رو بلاخره پذیرفت و من به شوهرم گفتم دیگه خوشبخت شدیم و تمام نذرهایی که کرده بودم که این شیشه پستونکی بشه رو ادا کردم😅🤦😂
البته شیر خودمو میدادم و به شدت به شیرخشک گارد داشتم
تا قبل از سه چهار ماهگی می‌رفتیم مهمونی و خوشحال بودم که بچه به جی جیم😅آویزون نیست و شیک میتونم بشینم و شیشه بدم بخوره
تاااااا روزی که واکسن چهارماهگی رو زدیم🤪کم اشتها شده بود و همش خواب بود منم مدام شیرمو تو شیشه میدوشیدم و میدادم بخوره سه روز اینجوری گذشت یهو به خودم اومدم دیدم سینه رو نمیگیره هر وقت خواستم بهش شیر بدم گریه میکرد جیغ میکشید و سرش رو برمیگردوند و داخل دهانش که میزاشتمم دهنش باز و گریه میکرد حتی اگر ساعتها بهش شیر نمی‌دادم سینه رو نمی‌گرفت فقط شبها توی خواب می‌گرفت
غصه های من شروع شد،نگران بودم شیرم خشک بشه چون میگن که بچه مک نزنه شیر خشک میشه و منم با این همه شیر غصه می خوردم که بچم شیر خشکی بشه