۲۴ پاسخ

یعنی چی تا الان تنهای حموم نبردی شش ماهشه🫥🫥🫥🫥🫥🫥🫥

این غذا نه غذاها سفت عزیزم یا انگشتی

خودت ببر حموم ببین چه لذتی داره 😍

عزیزم این غذاها مناسب روش blw نیست

منکه با حرف هیچکس دیگه اینسری کار ندارم بجز دخترم چون دارم برای اون میارم😁
میگه شیرخودتو نده میگم چشم😬

تاالان خودت نبردی حموم مگه میشه 😐
من از ۲ماهگی آدرین رو خودم تنها میبرم حموم😁

منم از ۱۵ روزگی خوردم می‌بردم...ی پارچه نخی مینداختم رو پاهام هلیا رو میزاشتم رو پارچه ک لیز نخوره ...قشنگ و راحت حمامش میکردم

عزیزم غذاهای انگشتی سفت ترو بزار جلو خودش الان یکم زوده چرا مامانت میترسه من بچمو سه بار حموم بردن بعداز سه بار خودم

واییییییی 😂😂😂😂😂😂پوره دادی بچه خودش بخوره😂😂😂😂
اون غذای سفتوجامده که بچه بادست بتونه بگیره بذاره دهنش نه پوره خانوم خارجکونی😂😂

مگه قرازه وقتی بچه رو‌میبری حموم‌زنگ‌بزنی ب همه بگی ببر حموم جکار دراری

منم دیشب گذاشتم خودش برداره لیاس خودشو لیاس منو روفرشیو همه رو ب گند کشید😂

عزیزمممم این با غذاش بازی نکرده رسما شنا کرده 🤣

والا من خودم نمیتونم اینو مستقل بخورم دهنم کثیف میشه چه برسه ب بچه😄😂

من پسرامو از ده روزگی به بعد خودم بردم حموم یه کیفی داره که نگو

میتونه بشینه رو صندلی غذا خوری؟

دیگه باید همینجوری کنه تا یاد بگیره،اگه میخای خودش بخوره باید صبور باشی
آره سخته بچه شستن🥴 قبلا شوهرم بود کمکم میکرد الان تنهام مجبورم خودم بشورم
ایول به مامانت کمکت میکنه مامان من اصلا تو باغ نیست😅
منم شیر خودمو میدم مادر شوهرم میگه شیرش پرچرب نیست میگه شیرخشک بده حالا اگه شیرخشک میدادم باز یه چیزی میگف
قربون مادرا

🤣🤣🤣🤣🤣

عزیز یکم غذاشو سفت تر درست کن و اینکه کار خوبی کردی اجازه دادی بازی کنه ولی پیشبند ببند

جااان خیلی مامان گلی هستی از الان اینقدر بهش حال میدی😁 ولی زحمت خودت خییلی زیاد میشه به قول مامان محیا با غذا های سفت تر ان شاءالله

😂😂عزیزم🤭🤭

عزیزم سعی کن خودت حمومش بدی من از اولش خودم حموم دادم

😂😂😂😂😂😂

🤣🤣🤣🤣چرا نمیزاره خودت ببری حموم

عزیزم با این غذا ک نمبشه بچه بازی کنه. وقتی بزرگتر شد و غذاهاش سفت تر بود😁

سوال های مرتبط

مامان صدراچی 🧒 مامان صدراچی 🧒 ۷ ماهگی
دیروز از ساعت ده صبح تا ۶ بعدازظهر رفتم خونه دوستم که دوتا بچه ۱ و ۹ ساله داشت. بچم انقد سرگرمه شیطنت بود که شیرنمیخورد و نمیخوابید. بور دوبار بردمش تو اتاقا تاریک کردم شیرش دادم تا بخوابه. اما پوشکش زیاد مد نمیشد. یبار سرلاک دادم یبارم موز تا سیر بمونه. وقتی خواستم برگردم زنگ زدم مامانم گفتم اگه مرغ یا گوشت هست یه سوپ بزار برا بچم تا رسیدم بخوره و از صبح چیزی نخورده. برگشتنه تو ماشین ۴ بار وایسادم بغدش کردم ببینم شیرمیخوره یا نه. نمیخورد اما باز که راه میفتادم شروع میکردم به ناارومی. وقتی وایمیسادم شیطونی میکرد بیرون نگگاه میکرد شیر نمیخورد. نزدیکا خونه مامانم دیگه گریش درومد وایسادم حسابی شیر خورد و گذاشتمش تو صندلی دیگه اروم بود. رسیدم خونه مامانم دیدم گوشت ابگوشتی براش گذاشته، صدرا هرکاریش کردم نخورددچون نزه لب میداد گفتم اب ریختی توش گفت نه گفتم مزه اب میده نمیخوره صدرا. خیلی هم یخ بود غذاش گفتم تو یخچال بوده گفت نه. پاشد گرمش کرد.
غذایی که ساعت ۶ بار بزاری برا ساعت ۸ انقدر یخ میشه که انگار تو یخجال بوده؟!!!
بازم صدرا نخورد پاشدم دوباره سرلاک درست کردم دادمش بهش خورد. کلی نق دزدم به مامانم که چطوری درست کردی اینو. اونم اعصابش خورد شد.
بعدش رفتم خونه یک معده درد وحشتناک کرفتم که زمینو گاز میگرفتم. گلاب به روتون چندبار بالا اوردم تا دردش نشست و رفتم حموم و خوابیدم.
الانم با مامانم قهرم