مامانا من دیگه جونم به لبم رسیده، پسرم از جیغ و داد میترسه یه خاله دارم از تهران پاشده اومده خونه ما دخترش همسن پسر منه فقط جیغ میکشه، بچم هر بار که جیغ میکشه از گریه غش میکنه، دیروز صد بار گریه کرد هر بارم با گریه میاد منو میزنه، تمام دستم زخم و کبوده، شب با بدبختی خوابید، خالم میخواست ۵ روز باشه، حالا به این خاطر میخواد امشب بره، به مامانم گفتم نیارشون پاشو کرد تو یه کفش آوردشون حالا خودشم داره با اونا برمیگرده، فقط دلم میخواد زودتر برن، واقعا حالم داره بهم میخوره از همه کس و همه چی، فقط به فکر خوش گذرونی خودشونن

والا منم مادر بی فکر و ی خاله اویزون دارم... ک سالی یبار مامانم میاد خونه ام دو روز بمونه... خاله بی شعورم با دوتا بچه پامیشه میاد و منم اتاق خاب ندارم خیلی اذیت میشم انقدرهم خودش و بچهاش شلخته و کثیفن ک روانیم میکنن... چون من وسواس فکری دارم نمیتونم بی نظمی و ریخت و پاش رو تحمل کنم.... حالا دو هفته دیگه تو قم عقد پسر داییمه.... میخان بیان... ب مامانم گفتم خودت بیا بمون چون ما اتاق نداریم شوهرم معذبه... خواهر و بچهاشو نیار... آخه اینجا خاله و دایی زیاد دارم

ای بابا تو این دورو زمونه واقعا هیچکس به فکر هیچکس نیست..آدم واقعا بعضی موقع ها حالش از اطرافیانش بهم میخوره.کاملا درکت میکنم

ما یه مهمون داشتیم دخترش سه سال و نیمش بود ادرینا هم جیغ جیغوعه تا آدرینا جیغ میزد اون میزد زیر گریه نمیدونم چرا🥲😂

جوش نزن عزیزم،درکت میکنم ،بعضی ها رعایت نمیکنن،....
ولی پسرت یواش یواش عادت میکنه،البته تجربه ی خوبی شده ،ک بری دنبال ،با مشاور صحبت کنی ،ببینی ره حلش چیه، چون بالاخره میخواد بره مهد و مدرسه ،این چیز ها اونجا خیلی خیلی زیاده

دخترا اکثرا همین جورین جیغ میکشن فقط ،نوه خواهر منم تا دعواش میشه باپسرم جیغ میکشه اولش چون پسرم این چیزا ندیده بود میترسید گریه میکرد یه چن دفه که رفتم خونشون براش عادی شد

هر وقت خواست بیاد بگو ما خونه نیستیم