۷ پاسخ

دقیقا‌ ماهم‌ تقریبا‌ دودیقه‌ فاصلمونه‌پسرمنم اینجوریه. ولی مایک‌روز درمیون عصرامیریم‌یادیگه خیلی کارداشنه باشم بریم‌اونجا‌میگم بایدخونه‌ خودمونم بمونیم مامان هرروزنمیشه. که‌بریم‌مثلا میگم‌باباجون‌ ودایی‌ سرکارن‌خاله‌مدرسس‌ کم‌ کم‌قانع میشه البته تقصیربابامه‌ ها زنگ میزنه. امیررضا‌باباجی‌ آماده شوبیاخونه‌ ما🤣🤣🤣

پدر بزرگ مادربزرگن دیگه تازه اونا دوستم دارن از صبح بره پیششون

طبیعیه 😁 کیف میکنه دیگه

وای پسر منم همینه و چون خونواده ی همسرم شهرستان زندگی میکنن فقط با خونواده ی من اینجوریه پسرم و بیش از حد وابسته ست به مامان بابام میریم خونشون یا اونا میان موقع رفتن انقد گریه میکنه سیاه و کبود میشه دو شب هم بدون ما مونده اونجا وخوابیده و بابامم خیلی بی احتیاطه میترسم بذارم بمونه با همسرمم یه سره جروبحث داریم که چرا میذاری میمونه و چرا اونا انقد محبت میکنن که بچه وابسته بشه و کلی از این حرفا

شاید چون بهش محبت میکنن
من دخترم مامانمو خیلی خیلی دوست داره ولی مادر شوهرمو خیلی کم دخترم صبح ک میشه تا شب باید با مامانم حرف بزنه شب موقع خواب باید مامانم براش از پشت گوشی لا لایی بخونه تا خانوم خواب برن

پسر منم از صبح میره پایین خونه مادرشوهرم،دیشب میگفت نمیام بالا میخواد پیش مادربخوابم،میخوام بچه مادر بشم

دوره ای هست اینا چون پسر منم دقیقا اینجوریه

سوال های مرتبط