پارت ۳
من‌ زور میزدم ولی زورام قوی و کافی نبود همسرمم کلا کنارم بود و کمکم میکرد
وقتی درد نبود استراحت میکردم و وقتی درد میومد زور میزدم ، یهو حس کردم باید بدم دستشویی و دفع دارم که‌ماما گفت رو تخت انجام بده،‌گفت اصلا باید مدفوع کنی که بچه بیاد وهیچ خجالت و نگرانی نداره و خودش زیرم پوشک گذاشت گفت نگران نباش و فقط به واژنت فشار بیار و دستشو کرد تو رحمم و گفت دست منو با زورت بنداز بیرون این میشه زور زدن به جای درست ، یکمم که گذشت سر بچه اومده بود پایینتر و من بازم زور زدن سختم بود پزشک متخصص به همسرم گفت از بالا شکمشو فشار بده و ماما هم از پایین با انگشتاش واژنمو باز کرده بود که سر بچه بیاد بیرون ولی من نمیتونستم زور بزنم چون جونم نداشتم
دیگه ماما گفت خیلی تلاش کردم که برش نخوری ولی ناچارم برش بزنم جون سر بچه همینجوری مونده و زورات کافی نیست ، همسرمو انداختن بیرون و ساعت ۶/۳۰ برش زدن و دوباره یه ماما از بالا شکممو فشار داد و یکی از پایین بچه رو کشید بیرون و تمام ....
ساعت ۶/۴۰ پسرم بدنیا اومد
انگار یه چیز داغ اومد بیرون ،چون قدش بلند بود نمیومد و شکممو فشار میدادن ولی دردش قابل تحمل بود
جفت هم بلافاصله بعد بچه اومد ،‌شکمم اومدن چند بار فشار دادن که‌ همه چیز بریزه بیرون اونم قابل تحمل بود.
اومدن بچه رو چک کردن و گفتن‌ یکم از مایع دور جنین خورده و بردنش ان ای سی یو

چند دقیقه بعد خود پزشک متخصص اومد که بخیه بزنه و من از قبل هموروئید داشتم که اونم بدتر زده بود بیرون ، خلاصه بی حسی زد و بعد بخیه زد اما نگفت چند تا و حس کردم زیاد زد و درد اونم نفهمیدم فقط چند تای اخر نزدیک به مقعد رو که اونم گفت اینجارو نمیشه کاریش کرد و دردشم قابل تحمل بود .

۳ پاسخ

قدمش پربرکت باشه گلم

ممنون عزیزم تجربتو گفتی 🌹🌹 قدمش پر خیر و برکت باشه

اگه برگردی عقب بازمیری‌طبیعی؟

سوال های مرتبط

مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۱ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۸ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۱۱ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۱ ماهگی
منم با تمام توانم زور میزدم و چون بلد نبودم و خسته میشدم وسط شدت درد زور رو ول میکردم که این کار رو خراب میکرد دوتا دکتر و چهارتا ماما اومده بودن بالای سرم و از اینکه اینقدر من زود پیشرفت کردم تعریف میکردن و خوشحال بودن ...
اونقدر زور زدم با هر روشی که گفت بریم اتاق زایمان و وقتی من انقباضم ول شد بهم کمک کردن بلند شدم رفتم و روی تخت مخصوص رفتم اونجا بهم بی حسی زدن و برش دادن که من هیچی نفهمیدم و اصلا سوزن بی حسی هم که زد درد نداشت و اونجا بهم می‌گفت زور بزن من دستمو به میله ها می‌گرفتم و با تمام توانم زور میزدم و یه ماما از بالا شکمم رو فشار میداد یکی هم پایین وایساده بود و یکی کنارم که یهو بچه اومد بیرون و من اینو فقط از آبی گرمی که ازم خارج شد فهمیدم و هیچ دردی موقع بیرون اومدن بچه نداشتم...
بچه من ساعت ۸:۳۰ توی یه روز بارونی دنیا اومد و من بخیه خوردم و الان درد بخیه رو دارن فقط و دل درد مثل پریودی که قابل تحمل...امیدوارم همتون این حس قشنگ رو تجربه کنید و من پشیمون نیستم از انتخاب زایمان طبیعی🥰🥰
مامان دخترام♥️🧡 مامان دخترام♥️🧡 ۴ سالگی
پارت پنجم♥️
با زدن فنتو دردم تموم نشد همون احساس فشار و مدفوع رو داشتم و درد رو
فقط زمان استراحت دردهام بیشتر شده بود
یکم تایم استراحتم بیشتر شد
ماما همراهم هم ساق های پامو با ناخناش فشار میداد موقع شدید شدن دردام
خلاصه ساعت ۶ و ربع تخت زایمان رو آماده کردن و من متاسفانه با اینکه شکممو خالی کرده بودم کلی رو تخت مدفوع کردم🥴
هر بار که درد می‌گرفتم میگفتن فشار بیار به پایینت
من زور زدن بلد نبودم چون تو زایمان قبلیم تو این مرحله بی حس بودم و خودشون با فشار وارد کردن ب رحم و برش فراوان بچه رو درآورده بودن
خلاصه چند تا زور اول بی نتیجه بود و من اصراااار که برشم بزنین😑😁
دوستم گفت احمق بدون برش باید دربیاد خیلی دم دسته درست زور بزن میاد
یکی دو تا دیگه زدمو فایده نداشت
گفتم پس بیا رحممو فشار بده😁 خودم یه پا دکتر بودم😂 اولش دوستم گفت اذیت میشی بعدا
دیگه بعد از چند تا دیگه زور دوستم اومد از بالا یکم رحمو فشار داد و منم که دیگه درست زور زدن رو یاد گرفته بودم با یه زور قدرتمند بچه رو دادم بیرون🥺 و تمام دردام تموم شد🥺
بچه رو گذاشتن رو سینم
بعد اومد سراغ جفت
دوباره چند تا زور دادم جفت اومد
اومدن جفت راحت بود
دیگه چند تا فشار داد تا رحم پاک شده اونا یه کوچولو درد داشت ولی نه زیاد واقعا
بعد رفت سراغ بخیه،گفت چندتا خراش سطحیه و زیاد نیس
پنج تا بخیه خوردم
خیلی از بخیه میترسیدم
ولی دردش خیلی قابل تحمل بود برام اسپری بی حسی زد
و به این ترتیب من ساعت ۶ و نیم زاییدم😍
مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۱ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
اونجا فشار امپولو زایاد کردن تا دردام طولانی تر بشه چون فقط موقع درد میگفتن زور بزن
دیگه اصلا فکرشو نمیکردم زنده از اونجا بیام بیرون التماسشون میکردم کمکم کنم چون واقعا نمیتونستم چشام سیاهی میرفت فشارم میافتاد
ولی باز زور میزدم دیگه واژنمو بیحس کردن و برش زدن موقع برش دردی حس نکردم ولی بعد اون بازم بچه بیرون نمیومد دوباره اونجا با اون وضعیت گفتن ببرین اتاق عمل منم فقط گریع میگردم که هم درد طبیعی رو کشیدم هم برشش رو خوردم با این حال میخاین منو ببرین سزارین
که دکتریکه همه بهش میگفتن استاد اومد بالا سرم و گفت نه همینجوری بدنیامیاریمش و خلاصه خیلی تشویقم کردو گفت عالی پیش رفتی دوتا زور بزنی بچه بغلته منم محکم زور میزدم ولی بچه نمیومد🥺دکتر گفت واژنشو باز کن دودستی دستاشو برد داخلو بچه رو کشید بیرون و قلب من 1403/8/15ساعت 21و 35دقیقه بدنیا اومد♥ اون لحظه که بچه رو برداشتن احساس کردم از رو تخت بلند شدم و رو هوام هیچ دردی نداشتم پسرمو گذاشتن رو شکمم محکم بغلش کرده بودمو داشتم گریه میکردمو خدارو شکر میکردم بچه رو برداشتن و حالا میخاست جفتو بکشه بیرون باز میگفت زور بزن جفت بیاد بیرون منم اصلا نمیتونستم یعنی جونی برام نمونده بود خودشون محکم شکممو فشار دادن جفت اومد بیرونو رسیدیم به مرحله سخت ماجرا که کلی بخیه قرار بود بخورم
اولش کع بیحس بود چیزی نمیفهمیدم ولی انقدر زیاد بود لخیه هام رفته رفته بیحسیش تموم شدو داشنم میمردم از دردش ولی تحمل کردمو نکون نخوردم تا حداقل بخیه هارو خوب بزنه
بعد اون سرمم و اینازده بودن درد نداشتم و خوشحال بودم که بچم سالم بدنیا اومد
مامان هامین♥️🐣 مامان هامین♥️🐣 ۵ ماهگی
پارت دهم
مادر شوهرم نشسته بود روب روم من همچنان مرگو با چشام میدیدم جیغای خیلی بدی میکشیدم ساعت سه صبح بود همه اومدن اعتراض کردن انقد جیغ نکش ما خابیدیم فلان اینا من فقد با فشاری ک بهم میومد یکسره جیغ میکشیدم بعد نیم ساعت ماما اومد دست کرد تو واژنم بعد مقعدم گفت دوتا زور دیگ بده منم با تمام توان زور دادم
بعد داد زد اتاق زایمانو اماده کنید من همچنان داشتم میمیردم فقد جیغ میکشیدم نفس نداشتم برای راه رفتن اما دیذن بچم قدرتمو بیشتر میکرد ماما گفت بیا پایین رفتم پایین سر بچه رو قشنگ حس کردم میلرزیدم پنج دقیقه طول کشید تا اماده بشن لباس بپوشن من همچنان رو تخت زایمان داشتم جون میدادم
ماما اومد لعنتی دساش تا ارنج تو من بود هم از مقعد فشار وارد میکرد هم از واژن میگفت زور بزن اما من نفس نداشتم هیچ انرژی برای زور زدن نداشتم به پرستار گفت بیا شکمشو فشار بده نمیتونه زور بزنه دسش تو من بود داشت سر بچه رو به بیرون هدایت میکرد اون یکیم هعی فشار میداد من زور میزدم اما در توان من نبود زورای خوبی بدم بعد یک ربع حس کردم سر بچه اومد بیرون دردا تموم شد ولی یه سوزش وحشتناکی ک جیغمو در اورد پیچید تو واژنم بچه ک در اومد کامل تموم دردا رفتن
بچه رو گذاشتن رو شکمم سفت بغلش کردم حتی توان گریه نداشتم فقد ناله میکردم پاهام میلرزید ......
ادامه
مامان ارسلان مامان ارسلان ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،ساعت ۵ اینا رفته بودم تخت زایمان، هی به خودم و همسرم فحش میدادم میگفتم این چه غلطی بود من کردم و اونقدر دردام شدید بود و خسته شده بودم که ۳۰ ثانیه که درد نداشتم خوابم میبرد که دیگه نمیتونستم زور بدم ،آوردن سرم فشار زدن که دردام بیشتر بشه و زورام بیشتر بشه ،دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره اینطوری بشه باید سزارین بشی و بهم گفت برو بشین سرویس زور بده ،من که از شدت دردا نمیتونستم تکون بخورم اما راه دیگه نداشتم با همسرم رفتم سرویس و زور دادم چند تا ،دکترم گفت کافیه بیا ،رفتم رو تخت و دکتر به ماما گفت هر وقت زور داد تو هم شکمشو فشار بده نینی انگار یه جاییش گیر کرده که نمیاد ساعت ۶.۳۰ اینا بود و ماما یه جوری شکممو فشار داد که مردم هر چقدر بگم از دردش قابل تصور نیست و من غیر ارادی ماما رو هل دادم کنار که فشار نده و دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم فقط میخواستم از اون همه درد خلاص شم یه بارم توضیح داد که چه جوری باید زور بدم و من دقیقا همونطوری زور دادم و ماما همزمان فشار داد و ۲ ۳ تا زور دیگه دادم و نینی ۶.۵۰ به دنیا اومد