زایمان طبیعی قسمت آخر
بلاخره وقتش رسید
و بچه خیلی اومده بود پایین گفتن زور بزن با سه تا زور بچه اومد
وقتی بچه اومد بیرون انگار نه نه انگار که من همین چند ثانیه پیش کلی درد داشتم
همه اون انقباض ها و اون درد ها رفت گفت باز زور بزن تا جفت هم بیاد زور زدم و جفت هم اومد و ماما منو بخیه کرد بردن ریکاوری بچه رو آوردن با تربت کربلا کامشو برداشتم خرما خوردن و بچه رو شیر دادم چه لذتی داشت تا گذاشتم دهنش سینه رو گرفت معلوم بود گرسنه است بعد رفتیم بخش خانمایی که سزارین بودن رو می دیدم که به سختی از تخت میان پایین یا بعضی هاشون باید زیر بغلشون میگرفتن یه عده هم میدیدم که دولا دولا راه میرن ولی من راحت میرفتم بالا پایین از تخت خانم دیگه هم کنارن بود که طبیعی بود اونم وضعیتش خیلی خوب بود
در کل درد زیاد داشت ولی غیر قابل تحمل نبود
و خیلی راضی بودم کل زایمانم ۴ ساعت حدودا وقت برد اگه باز برگردم عقب زایمان طبیعی رو بدون شک انتخاب می کنم

۱۰ پاسخ

تاپیک اینجوری خیلی حال خوب کنە خدا خیرت بدە،قدم نو رسیدتونم مبارک باشە😍😍

😍چ تجربه قشنگ وبا آرامشی داشتی از زایمان
چقد خوب
انشالله همه طبیعی ها همینقد راحت زایمان کنن 🤗💚

منم یکشنبه بچموبرمیدارندگفتن طبیعی ولی میترسم بچم رشدش کمه تو37هفتگی میتونه طبیعی بیادیانه

مرسی از تجربه ات‌ک خیلی حس خوبی داد اولین بار بود یکی قشنگ از زایمان گفت همه یجوری میگن وحشتناک

عزیزم اموزش دیده بودی برای تنفس ها و ورزش هات؟

چه خوب بود کلی انرژی گرفتم قدم نورسیده مبارک منم زایمان طبیعی میخوام انجام بدم و نمیخوام از بیحسی هم استفاده کنم و ماما همراه هم نمیگیرم

خوش بحالت برای منم دعا کن هنوز که زایمان نکردم طبیعی الان ۴۰ هفته سه روزنه دهانه رحمن بسته‌است

منم درد زایمان طبیعی روکشیدم ولی دهانه رحمم فقط دوسانت بازبودتازه پنج روز هم دردش وکشیدم همش معاینه ام میکردن ولی لگنم برای زایمان طبیعی عالی بود حتی سربچه هم اومده بود تولگن ازبس معاینه ام کردن دیگه رحمم میگفتن کج شده خداازشون نگذره بالاخره بردنم سزارین دردهردوتاش کشیدم😭😭😭ولی خوب انقدردادنزدم

بدن هرکی ی جوری من طبیعی بستی شودم شزارین کردم سزارینم جوری بودالان دومی سزارین قرارنیست شماطبیعی اذیت نشودی من اذیت نشم

عزیزم من قبلااا خیلی با اراده تر بودم برا طبیعی ولی از وقتی فهمیدم بچم درشته ی ترسی وجودمو گرفته. شنبه باید بستری بشم برام دعا کنید

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان ویهان مامان ویهان روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی ( پارت پنجم)
هر لحظه بالا می آوردم از درد ولی چیزی نخورده بودم فقط زرد آب بود
تو وان دراز کشیده بودم شماره مامانمم رو ازم گرفت جواب نداد و دوباره شماره بابام
مامانم جواب داد بهش گفت بیاد پیشم مامانمم اومد بالا سرم و من همش ناله میکردم نمی‌دونم اون لحظه ها خدا چه قدرتی بهم داده بود که می‌تونستم تحمل کنم من همینجور دراز کشیده بودم و درد ها بیشتر بیشتر میشدن مامانمم تحمل نکرد گفت من میرم بیرون بلندم کردن بردن دوباره اتاق درد و یه ماسک برام آورد زد گفت نفس های عمیق بکش شروع کردم هر نفسی میکشیدم انگار تو این دنیا نبودم نمی‌دونم حس میکردم حالت اغما دارم یهو نفس کشیدن یادم رفت اومد بلند بلند گفت نفس بکش نفس بکش و من به سختی دوباره نفس کشیدم هر دردی داشتم فقط و فقط نفس عمیق میکشیدم و همراه باهاش ناله از درد اومدن بالا سرم گفت خوابت گرفته گفتم آره و بهم گفت همراه درد بعدی زور بزن و زور زدم می‌گفت خیلی خوبه فقط فکر کن میخای مدفوع کنی به مقعد زور بزن دست برد داخل جیغ میزدم اون لحظه یه درد شدید داشت می‌گفت زور بزن سرش رو میبینم دوتا نمی‌دونم چنتا زور بود ول کردم گفت باز رفت بالا
بلندم کردن سمت اتاق زایمان اونجا می‌گفت زور بزن از درد داشتم کم می آوردم ولی گفتم تحمل میکنم می‌گفت هر چی زور نزنی بچه سخت تر و دیرتر میاد همراه با نفس و درد زور میزدم اونا هم با آرنج میزدن بالا شکمم که بچه بیاد پایین
بعد از چند دقیقه بود نمی‌دونم گفت سرش رو دیدم زور بزن زور بزن و گفت ده دقیقه دیگه میاد و شماره همسرم رو گرفت و چند بار اشتباه گفتم تا آخر درست گفتم و زنگ زد همون لحظه ها و دردها داشت میگفت بچه اومد و من فقط برام سلامتش مهم بود
مامان میران مامان میران ۲ ماهگی
زایمان پارت سوم
مامانمو از اتاق بیرون کردن منو گذاشتن رو تخت زایمان گفتن زور بزن خیلی عالی پیش داری میری سر بچت مشخص شده بود دوسه تا زور بزن جیغ نکشی به دنیا میاد
من همش از بریدن واژن ترس داشتم تو زایمان طبیعی 😑انقدری که قدرت زور بالا بود درد داشتم اصلا برش اونو متوجه نشدم حتی بی حسی هم نزده بودن برام دو سه تا زور از ته دلم زدم سر پسرم اومد بیرون هی گفتن نفس بگیر زور بزن که کل بدنش اومد اون لحظه انگار روح از بدنت خارج میشه حس ازادی نمیدونم چجوری بگم ولی حس خوبی بود با تموم درداش 🥺
خلاصه از زمانی که دردم گرفت برای زایمان کلا دوساعت درد کشیدم تا دهانه رحمم باز بشه ۱۰ دقیقه هم خود بچم بیرون اومدنش طول کشید از زایمانم خیلی راضی بودم پرستارا و دکترای خوبی بودن نزاشتن برای اولین بار خاطره بد برام به جا بمونه 🫠
اینم تجربه من شاید به دردتون بخوره حین زایمان فقط جیغ نکشین اصلا تاثیری نداره تا میتونید زور بزنیدو نفس های عمیق بکشین
انشالله که همتون خوش زایمان باشید❤️
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
🌸پارت ۳ زایمان طبیعی🌸
تا اتاق زایمان راه رفتم سر بچه هم وارد رحم شده بود همون چند قدم ک رفتم خیلی عذاب کشیدم خوابیدم رو‌تخت زایمان میگفتن تا دردت فول شد‌ زور بزن ولی من بدون درد زور زدم
زور اول ک زدم گفت موهای بچه پیداست گفتن اگ یه زور طولانی داشته باشی بچت میاد بیرون منم دیگ همینجور زور زدم ک احساس کردم یه چیز گرم از بین پاهام اومد بیرون صدای گریش رو شنیدم اینقدر قبلش زور زدم ک سر بچه حالت کانال زایمان گرفت ک گفتن تا ۲ و ۳ روز دیگ ورمش کم میشه خداروشکر کم شده ورمش بعد از اون جفت اومد بیرون قشنگ احساس کردم ولی درست ماساژ رحمی ندادن خلاصه شروع کردن به بخیه زدن درد داشت ولی قابل تحمل زیاد بخیه هم نخوردم خوشحال از این ک زایمان کردم رفتم اتاق ک بعدش پرستار بیاد چک کنه ببرنم بخش اینقدر خسته بودم ک وقتی رفتم اتاق چون هیچی نخورده بودم و اصلا نخوابیده بودم در جا خوابم برد وقتی پرستار اومد بیدارم کرد فکر کردم نزدیک دوساعت خوابیدم ولی همش ۱۰ دقیقه خوابم برده بود پرستار ک چکم میکرد گفت رحمت رو احساس نمیکنم منم جدی نگرفتم اونم فک کرد اشتباه کرده مادرم همراهم بود گفتن برو لباس بخش بگیر ک منتقلش کنم بخش تا اینجا همه چی خوب بود مادرم اومد لباس بخش رو تنم کردن همین ک خواستم رو ویلچر بشینم…
مامان 🌻صبرا🌻 مامان 🌻صبرا🌻 ۶ ماهگی
تا ساعت ده همینجوری با درد شدید گذشت که ساعت ده بهم گفتن سر بچه اومده تو لگن زور بزن تا بیاد پایین داریم سرشو میبینیم که درد اصلی همونجا شروع شد دردای خییییلی وحشتناکی داشتم اصن باورم نمیشد همچین دردی تو دنیا وجود داشته باشه ماماهم می‌گفت زور بزن تا مدفوع کنی بچه اینجوری میاد پایین نیم ساعت همینجوری زور زدم واقعا داشتم میمردم که ساعت ده ونیم بردنم اتاق زایمان و اونجا با دو سه تا زور و یه برش خیلی زیاد بچه اومد گذاشتنش رو‌ شکمم اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که چقدر از بچه های بقیه کوچولو تره که دکتر گفت بزرگتر میخواستی باید پنج شیش ساعت دیگه زور میزدی😂 خلاصه بچه رو بردن منم بردن رو همون تختی که بودم تا ببرنم تو بخش که یهو تب و لرز کردم گفتن از عوارض آمپول بی حسیه تا ساعت یک همینجوری تب و لرز داشتم بهتر که شدم بردنم تو بخش و بچه رو آوردن پیشم 😍😍خیلی حس خوبی بود حالم خوب شده بود ولی بخیه هام شدید درد میکرد که تا همین دو روز پیشم دردش ادامه داشت اصلا نمی‌تونستم یک دقیقه هم بشینم ولی الان کاملا خوب شدم شکمم بیشترش حس میکنم جمع شده و در کل هرچی بیشتر میگذره سختیش و عوارضش و همه چیش کمتر میشه و یادت می‌ره جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده 😂
مامان هلنا مامان هلنا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 4

ماماهمراهم گفت بچه تا ساعت چار به دنیا میاد ماما ها گفتن انشالله تا صبح نکشه ساعت ی رب به دوازده احساس فشار داشتم و دردام قابل تحمل که به ماماهمراه گفتم گفت اومدن معاینه کردن گفت خیلی خوب داری پیش میری شدی هفت سانت و من خیلی خوشحال که به به شدم هفت سانت باز از تخت اومدم پایین با ماما همراه رفتیم کمرمو ماساژ داد حالت دستشویی ایرانی نشستم زمین یکمی ورزش کردیم ساعت دوازده بود دیدم واقعا احساس میگنم بچه داره میاد بیرون ماما همراهم گفت برو رو تخت گفتم نمیتونم بزور کمک کرد و رفتم رو تخت درد داشتم فشار زیاد گفت اومدن معایه کردن و گفتن فول شدی اصلا خیلی عجیبه تا ماما ها بیان شد ساعت دوازده ربع و من ماسک بیدردی گرفتم چون درد داشتم و یکمی دوست داشتم تجربش کنم(مریضم خودتونید)هی میگفتن زور بزن ماسک انداختم اونور گفتم نمیبینید مگه دارم زور میزنم دیگه بیشتر از این نمیتونم زور بزنم ساعت دوازده نیم بود ماماهمراه گفت زور بزن موهای بچه داره دیده میشه گفتم اگه موهاش دیده میشه چرا نمیکشیدش بیرون بعد در اون حالت درد فشار با خودم گفتم اخ جون بچم مو دارع کچل نیست 😂😑(بازم مریض خودتونید )زور میومدم و بچه بیرون نمیومد دوازده سی پنج دقیقه بود احساس سوزش داشتم دیدم بله اونجامو زدن پاره کردن گفتن زور بزن بچه اومد من زور دادم و بچه اومد بیرون خیلی حس خوبی بود وقتی دست پاهاش میومد بیرون 😂😑ساعت دوازده چهل دقیقه بدنیا اومد من دردام انگاری نیست شد
مامان آیهان مامان آیهان ۷ ماهگی
پارت ۳
من‌ زور میزدم ولی زورام قوی و کافی نبود همسرمم کلا کنارم بود و کمکم میکرد
وقتی درد نبود استراحت میکردم و وقتی درد میومد زور میزدم ، یهو حس کردم باید بدم دستشویی و دفع دارم که‌ماما گفت رو تخت انجام بده،‌گفت اصلا باید مدفوع کنی که بچه بیاد وهیچ خجالت و نگرانی نداره و خودش زیرم پوشک گذاشت گفت نگران نباش و فقط به واژنت فشار بیار و دستشو کرد تو رحمم و گفت دست منو با زورت بنداز بیرون این میشه زور زدن به جای درست ، یکمم که گذشت سر بچه اومده بود پایینتر و من بازم زور زدن سختم بود پزشک متخصص به همسرم گفت از بالا شکمشو فشار بده و ماما هم از پایین با انگشتاش واژنمو باز کرده بود که سر بچه بیاد بیرون ولی من نمیتونستم زور بزنم چون جونم نداشتم
دیگه ماما گفت خیلی تلاش کردم که برش نخوری ولی ناچارم برش بزنم جون سر بچه همینجوری مونده و زورات کافی نیست ، همسرمو انداختن بیرون و ساعت ۶/۳۰ برش زدن و دوباره یه ماما از بالا شکممو فشار داد و یکی از پایین بچه رو کشید بیرون و تمام ....
ساعت ۶/۴۰ پسرم بدنیا اومد
انگار یه چیز داغ اومد بیرون ،چون قدش بلند بود نمیومد و شکممو فشار میدادن ولی دردش قابل تحمل بود
جفت هم بلافاصله بعد بچه اومد ،‌شکمم اومدن چند بار فشار دادن که‌ همه چیز بریزه بیرون اونم قابل تحمل بود.
اومدن بچه رو چک کردن و گفتن‌ یکم از مایع دور جنین خورده و بردنش ان ای سی یو

چند دقیقه بعد خود پزشک متخصص اومد که بخیه بزنه و من از قبل هموروئید داشتم که اونم بدتر زده بود بیرون ، خلاصه بی حسی زد و بعد بخیه زد اما نگفت چند تا و حس کردم زیاد زد و درد اونم نفهمیدم فقط چند تای اخر نزدیک به مقعد رو که اونم گفت اینجارو نمیشه کاریش کرد و دردشم قابل تحمل بود .