تجربه‌ی زایمان طبیعی
پارت چهارم: 🌱

بعد دکترم اومد و رفتم رو تخت زایمان.
و حدود ۱۰ دقیقه وقتی انقباض داشتم زور می‌زدم و انقباضم که تموم می‌شد نفس عمیق می‌کشیدم🤭
اون زمانی که دیگه زور زدم و دخترم سر خورد و اومد انگار باری از روی دوشم برداشته شد. خیلی حس قشنگی بود. باورم نمی‌شد که‌این کوچولو دختر من باشه.
دیگه اصلا درد و همه چی یادم رفت، می‌خندیدم می‌گفتم این بچه که گریه می‌کنه دختر منه؟ همه هم می‌خندیدن می‌گفتن آره.
ما قرار بود همسرم بیاد داخل و با هم کلی ورزش کنیم، بریم داخل وان و...😂 ولی اینقدر سریع پیشرفت کردم خداروشکر که اصلا هیچ ورزشی نکردیم 😐🙄
به‌قول ماما همراهم می‌گفت تو ورزشا رو قبلش انجام دادی.
کسایی که می‌ترسید از زایمان طبیعی، نمی‌خوام بگم درد نداره، داره ولی اگه ورزش‌ها و انجام بدید واقعا قابل تحمل می‌شه و سخت ترین قسمت ماجرا همون فول شدن هست که خب اونم خیلی زود تموم می‌شه.
من اگهصدبار دیگه هم برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب می‌کنم.
بعد زایمان مامانم اومد داخل اتاق، همسرم اومد.
کلی خندیدیم و گفتیم و بچهرو بغل کردیم یک ساعت بعدشم رفتم سرویس و وارد بخش شدم. من برام از اول خیلی اهمیت داشت که درد رو قبل دیدن دخترم بکشم و بعد عمل بتونم راه برم و چیزی بخورم و با همسرم صحبت کنم. ارزشش رو داشت خداروشکر
برای همتون زایمان خوب آرزو می‌کنم😍😍

۲۳ پاسخ

ایول بلخره یه تجربه زایمان درست خوندیم
خسته نباشیییییی قدمش مبارک باشه براتون

خداروشکر که تجربه خوبی داشتی با دل خوش بزرگش کنی

مبارک باشه عزیزم 😍✨

چه جالب تجربه ات شبیه به من بود منم دخترم ۲۸۰۰ بود یکساعت زایمانم طول کشید

بسلامتی عزیزم انشاءالله که قدمش پر خیرو برکت باشه براتون❤
از بیمارستان ولیعصر و رسیدگی و برخورد پرسنل راضی بودی؟

چقد تجربه‌تون قشنگ بود انشالا ک واسه ماهم همبنطور پیش بره 😍♥️

خوش قدم و مانا باشه عزیزم❤️

مبارکت باشه عزیزم من که سزارین شدم و الان هنوز درگیرم

عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه انشاالله
هزینه بیمارستان چقدر گرفت؟
ماما همراهت چقدر گرفت؟

اخی منم ولیعصر بودم😍😃دکترت کی بود؟؟

بسلامتی عزیزم قدمش پراز خیر و برکت...
از بی دردی استفاده نکردی اصلا؟

بچتون۳۲هفته چند کیلو بود

عزیزم منم باید بهم ختم بارداری بده دکترم۳۸هفته راهنمایی می‌کنی چکارایی از الان انجام بدم من بچه سومم هست و اصلا دوست ندارم بدون درد برم بستری بشم برام شده کابوس

به سلامتی عزیزم مبارک باشه کدوم بیمارستان رفتی و آیا بغیه هم خوردی

بسلامتی مبارک باشه
پرستار بیمارستان طرفهای ما وحشی ان موقع زایمان اصلا نمیذارن کسی بیاد پیش آدم

به به چقدر عالی چقدر قشنگ تعریف کردی قدم دختر نازت پر خیرو برکت عزیزم😍

چجوری ماما همراه گرفتی؟
از چند هفته ؟
کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

عزیزم‌میشه توضیح بدی دقیقا چه ورزشی و از کی انجام بدیم؟🥰

اصلا اینطور نیست عزیزم
زایمان طبیعی بار اول بچه بالای ۳کیلو سخته
و همه چیز بستگی ب بدن مادر و همکاری جنین حین زایمان داره
من از ۲۵هفته دائما ورزش و پیاده روی داشتم
۱۴ساعت کامل درد کشیدم ش
۷ساعت تو حالت فول بودن درد کشیدم واقعا وحشتناک بود ولی بچم ۴کیلو بود نمیومد پایین آخرم سزارین
هرکسی بچش بالای ۳کیلو بود اون روز اخرش سزارین شد

ای جان به سلامتی عزیزم
دخترت چند کیلو بود عزیزم

الهی شکر اسم ماما همراهتو
مرکزی ک ورزش کردی
و ببمارستانتو بگو

زایمان کردی قدمش مبارک باشه عزیزدلم

کدوم بیمارستان بودی

بخیه هم خوردی؟بسلامتی عزیزم مبارکت باشه

سوال های مرتبط

مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۵ ماهگی
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم: 🌱

وقتی دردم می‌گرفت سجده طولانی می‌رفتم و نفس عمیق می‌کشیدم، دم و بازدم. خیلی مفید بود
بعد همسرم هم زمانی که انقباض می‌گرفتم کمرم رو ماساژ می‌داد.
یا هم چمباتمه می‌زدم و از دسته‌ی صندلی کمک می‌گرفتم.
ساعت ۵ صبح دیگه رفتیم بیمارستان. دردام منظم شده بود.
ماما همراهم معاینه کرد و گفت که ۵ سانت شدم .
درد حدود ۴۰، ۵۰ ثانیه می‌گرفت و بعد یهو ول می‌کرد.
همین که اون وسط می‌تونی استراحت کنی واقعا کمک کنندس.
خلاصه تا بستری شدم و اینا شد ساعت ۶ و بعد رفتیم اتاق زایمان. ان اس تی گرفتیم و دیدیم دردام خیلی زیاده. وقتی دردم می‌گرفت ماما همراهم با روغن زیتون ماساژ می‌داد پشت کمرم رو. خدا خیرش بده واقعا عالی بود. کلی هم دعا برام می‌کرد.
وقتی ان اس تی تموم شد. رفتم دستشویی و آب گرم گرفتم، واییی چقدر محشر بود . قشنگ تسکین می‌داد دردا رو.
من داد نمی‌زدم و انقباض‌ها رو با دم و بازدم و یا ناله کشیدن رد می‌کردم.
دردام یهو خیلی شدید شد که ماما همراهم معاینه کرد و گفت وووو ۹ سانتی‌. و از اون جهت من می‌خواستم دکترم بیاد بالا سرم هی می‌گفتن زور نزن زنگ بزنیم دکتر😂
ولی من دیگه دست خودم نبود. دلم می‌خواست تا قیامت زور بزنم😂
انگار که می‌خواست مدفوع ازم خارج بشه( یه حس یبوست طوری) هی می‌گفتم من دارم دستشویی می‌کنم، ماما همراهم می‌گفت نه سر بچه‌اس اشکال نداره.
خلاصه یه نیم ساعتی رو فقط هی دم و بازدم رفتیم تا من زور نزنم
بعد دکترم اومد و رفتم رو تخت زایمان.
و حدود ۱۰ دقیقه وقتی انقباض داشتم زور می‌زدم و انقباضم که تموم می‌شد نفس عمیق می‌کشیدم🤭
مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 ۱ ماهگی
از ساعت ۱۱ که ورزشارو شروع کردم خیلی سخت بود...فاصله دردا کم شده بود و شدتش زیاد یکی از ورزشا این بود که درد شروع می‌شد پاهامو میکوبیدم زمین اول پای راست بع پای چپ و این خیلی سخت بود که با وجود اون درد پا رو بیاری بالا بکوبی زمین بعد درد که قطع میشد کمر و باسن رو چپ وراست و حالت قر دادن انجام میدادم...ماما همراهم واقعا انگیزه می‌داد بهم یکی دیگه از ورزشا رو توپ بود که درد شروع میشد رو توپ بالا پایین میشدم درد که قطع میشد چپ و راست..از ساعت ۱۲ دیگه نتونستم ورزشارو ادامه بده دردا دیگه زیاد شده بود رفتم رو تخت برای نوار قلب همینطوری که رو تخت بودم ماما همراه موقع درد کمرمو ماساژ میداد خیلی خوب بود واقعا ماساژ رو من خیلی تاثیر داشت..چون میگف بعد ضربان قلب میریم سراغ ورزشا ولی وقتی دید ماساژ انقد تاثیرش خوبه همینجوری ادامه دادیم تا ساعت ۱و ربع اینا که گفتن فول شدی و آماده ای برای زایمان...این زورای آخر و شدتش خیلی مهمه هی باید نفس بگیری و زور بدی قسمت پایین مثل مدفوع کردن حدود ۴۵ دقیقه طول کشید تا دیگه نفس مامانش بدنیا اومد
و اونجا بود که سبک ترین آدم روی زمین بودم و دیگه هیچ دردی نبود بعد از اینکه بدنیا اومد گریه میکرد تا تمیزش کنن ولی وقتی گذاشتنش رو سینه ام آروم آروم شد و فقط نگاه میکرد از خدا میخوام همه ی خانوما این لحظه زو تجربه کنن
واقعا زایمان من جز زایمان های طولانی بود ولی خب خداروشکر که به سلامتی تموم شد و من از اون دردا هیچی یادم نمیاد
ولی به نظرم حتما ماما خصوصی بگیرید هم از لحاظ جسمی و هم روحی خیلی کمکتون میکنه💪🏻
مامان رونیا مامان رونیا ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت پنجم...
و من بالاخره بعد ۱۲ ساعت درد کشیدن جیگر گوشه امو گرفتم بغلم
۲ نصف شب دردم گرفت و ۲ و نیم ظهر ۳۰ آذرماه زایمان کردم .
بچه رو بردن وزنش کردن ۲ کیلو و ۸۳۰ بود گذاشتنش رو تختش که بالاش بخاری بود
بعد لباساشو خواستن
مادرشوهرم لباساشو داد و پرستارا پوشوندن
(موقع زایمان خیلی جیغ میزدم و گریه میکردم
همسرم خیلی ترسیده بود
وسط زایمان بهم میگفت میخوای بگم ببرنت سزارین؟
یکم فک میکردم ، میگفتم من درد زایمان طبیعی رو تحمل کردم ، دیگه نمیتونم سزارین رو هم تحمل کنم
وقتی بچه به دنیا اومد من دیگه صدام قطع شده بود چون دردی نداشتم دیگه
راحت شده بودم
مادرشوهرم میگفت ، همسرم گریه میکرد که چرا صداش دیگه نمیاد ولی پرستارا خبر داده بودن که زایمان کردم)
بعد اینکه لباسای بچه رو پوشوندن دکتر شروع کرد به بخیه زدن
یه نیم ساعت چهل دیقه طول کشید
بدون بی حسی شروع کرد به دوختن
درد داشت ولی خب به اندازه ی زایمان نبود
دیگه از اون موقع قوی شدم
دست یکی از ماما ها رو گرفته بودم از درد
میگفت تحمل کن
منم میگفتم دردش هر چقدرم باشه ، قابل تحمله ، چون زایمان خیلی سخت تره
مامان سپیدار👼💕 مامان سپیدار👼💕 ۳ ماهگی
خوب ببخشید طول کشید
بریم‌پارت🌸سه🌸
خوب کیسه ابمو که داشت پاره میکرد خیلی درد داشت زمین و زمان و صدا میزدم دیگه واقعا منکه انتخابم طبیعی بود پشیمون شدم انقدر درد داشت توم میپیچید هیچی کیسه آبمو که پاره کرد شوهرم اومد پیشم ديگه زورم داشت میومد گفت قوی باشه دوتا زور محکم بزن با تمام قدرت زور زدم خداروشکر سرش اومد بیرون ولی متاسفانه بند ناف پیچیده بود دور گردن دخترم ولی خوب ماما بهم نگفته بود گفت چندتا زور محکم بزن منم همین کارو میکردم تا زور آخری یهو احساس کردم بدنم آزاد شده اصلا درد نداشتم یهو یچیز داغ رو سینم احساس کردم چشامو که باز کردم دیدم دخمل قشنگم و گذاشتن رو سینم شوهرم که اینقدر حالش بد بود برای من اولین بار بود دیدم داره گریه میکنه سریع رفت بیرون نموند دختر قشنگ من ساعت ۱۱:۳۰ صبح بدنیا اومد این لحظه رو برای همتون آرزو میکنم😍
درسته درد میکشی ولی واقعا ارزششو داره 🌸❤️❤️
البته زایمان من کلا سه ساعت طول کشید خوب اینم از تجربه زایمان طبیعی من امیدوارم خوشتون اومده باشه🥰🥰🥰
مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اخر :


فقط ورزش کنین ک رحمتون نرم بشه من ک دردام شروع شد دیگه تندی باز شدم دیگه بین این خابیدنا و درد کشیدنا ماما اومد معاینم کردساعت ۸ بود بهم گفت زور بزن فول شدی دیگه من داد نزدم فقط زور میزدم محکم هی زور میزدم دیگه برام بی حس کردن تیغ زدن دوسه تا زور دیگه زدم ساعت ۸و۱۵دقیقع نینی اومد بیرون اون لحظه دیگه همه هواسم رفت به بچه و هیچ دردی نداشتم فقط نگاش میکردم انگار غریبه بود برام انگار من توی دنیای دیگه بودم وقتی گذاشتنش رو سینم خیلی حس خوبی بود همه دردام رفت بعد بچه رو گذاشتن کنار و گفت اروم اروم سرفه کن جفتت بیاد بیرون دیگه سرفه زدم و جفت اومد و باز با امپول بی حسی تزریق کرد و بخیه زد زایمان طبیعی برای من خوب بود و از بخیه نترسین انقد خوشحال و راحتین ک دیگه درد نمیفهمین بعدشم ک مامان و ابجیم اومدن تو اتاق زایمان و نینی رو دیدن و ماما همراهم کلی عکس و فیلم از نینی فرستاد برای باباییش حتی فیلم بریدن بند ناف و اینا رو برام گرفته بود ماماهمراهم بگیرین خیلی کمک میکنه و تمام
مامان نورا مامان نورا ۳ ماهگی
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود