تجربه سزارین (۱):
بالاخره بعد از ۲۴ روز وقت کردم بیام و از تجربه زایمانم بهتون بگم
سعی میکنم نکته های مهمی که واقعا کمک کننده هست رو بگم که مفید باشه براتون
اول اینکه اگه هزینه ی ذخیره بند ناف رو دارید این کار رو حتما انجام بدین چون واقعا من با دکتر که صحبت کردم مثل یک معجزه میمونه
خب بریم سراغ روز زایمان من
صبح زود ساعت ۷ رفتیم بیمارستان با همسرم و خالم و مامانم و پرونده تشکیل دادیم و لباس پوشیدم و سرم وصل کردن بهم
یک ساعت بعد نوبت من بود که برم اتاق عمل
خداروشکر بدون استرس رفتم و روی تخت دراز کشیدم خانومایی داخل اتاق عمل بودن تند تند همه کارامو انجام دادن از وصل کردن سرم و فشارخون و سوند و اینکه دائم باهام صحبت میکردن که حواسم پرت شه و استرس نداشته باشم که واقعا هم موثر بود
بعد دکتر بیهوشی اومد و من بی حسی از کمر داشتم و بی حسی رو از نخاع تزریق کردن و خوابوندن منو
پرده ای جلوم وصل کردن و دکتر عمل رو شروع کرد کل عمل ۲۰ دقیقه فکر کنم طول کشید وقتی فسقلی رو نشونم دادن خیلی لحظه ی عجیب و قشنگی بود
بعد از اون منو بردن ریکاوری
اینم بگم که بی حسی از کمر که میگیرین یکم روی هوشیاریتون هم تاثیر می‌گذاره یعنی همش حس خواب آلودگی دارین و گیج میزنین
خلاصه بعد از اینکه بچه رو آوردن و شیر خورد منو بردن بخش
وقتی می‌خوان جابجاتون کنن از روی برانکارد روی تخت یکم درد دارین
بعد از اون یکم خوابیدم و بیدار شدم به بچه شیر دادم
من اصلا نمیتونستم پهلو به پهلو شم و جابجایی فوق العاده سخت بود برام
با اینکه پمپ درد گرفته بودم و شیاف میگذاشتم اما تا روز بعد خیلی درد داشتم
اما باید قوی باشین و صبور
(ادامه رو پارت بعدی مینویسم)

۱ پاسخ

عزیزم سزارین اختیاری بودی.؟؟
هزینه پمپ درد چقدره بنظرت بگیرم خوبه یا روی شیردهی اثر می‌زاره ؟؟

سوال های مرتبط

مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین:
یکشنبه ششم آبان صبح زود ساعت شش بنا به گفته بیمارستان رفتم بیمارستان بردنم اتاق آمادگی قبل از عمل همون سوالای همیشگی رو پرسیدن چند هفته ایی ،تاریخ آخرین پریودی و... بعد صدای قلب جنین رو گوش دادن فشارمو گرفتن و بهم لباس اتاق عمل دادن و با ویلچر یدونه پوشک روی ویلچر منو فرستادن اتاق عمل دوباره پروسه فشار و قلب جنین هم تکرار شد و منو بردن اتاق عمل
اینجا اینو بگم ذهنتون رو به همه چیز مثبت بگیرید اصلا تو ذهنتون بزرگ نکنید اتاق عمل رو خیلی جای معمولی بود من رفتم روی تخت و دکتر بی حسی اومد و بگم باز بی حسی اون غولی که میگن نیست تا این حد بهتون بگم که دردش از آمپولای معمولی خیلی کمتره آمپول تزریق شد و یه حس گرمی اومد تو پاهام و عمل شروع شد اول سوند رو وصل کردن که چون بی حسی داری هیچ دردی نداره شروع کردن به عمل و توی مدت خیلی کم صدای گریه یه دختر کوچولو اومد😍
منکه کلا چشم دنبال بچم بود و دکتر بیهوشی رو روانی کردم انقدر ازش سوال کردم که دخترم خوبه؟چه شکلیه؟
دیگه آوردنش روی صورتم گذاشتن این لحظه هزاران بار تقدیم تو باد گرمی و نرمی نه ماه تلاش و فداکاری رو حس میکنی
بعدش بچه رو بردن من رو بخیه زدن اینجا بهم یه آمپول زد که یکم بی حال شدم و کمی آوردم بالا البته اینم بگم من بخاطر بی حسی کل عمل رو لرزیدم
بقیش رو بعد میگم بچم شیر میخواد،😂
مامان 🍓توت فرنگی 🍓 مامان 🍓توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۱ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مامان لیان مامان لیان ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان سزارینم رو بزارم (سزارین اختیاری)
اولش بگم که چند تایپیک قبیلم رو که ببینید من از وحشتناک بودن معاینه میگفتم ولی بعدا متوجه شدم که ۹۹و۹درصد مواقع به دکتری که معاینتون میکنه بستگی داره چون دو روز بعدش من برای دکترم رفتم که نامه عملم رو زودتر بده چون دردم گرفته بود معاینم کرد واصلا اصلا درد نداشت پس دقت کنید تو انتخاب دکتر تا خاطره بد نداشته باشید
حالا بریم سراغ زایمان😁
من ۲مهر ساعت۱۲شب بستری شدم تو بیمارستان آریا اهواز اولش کارای بستری رو انجام دادیم بمن لباس دادن لباسامو عوض کردم بعد فرستادنم اتاق برام انژیوکت وصل کردن و صدای بچه رو گوش دادن وسوالای روتین اینکه به چی حساسیت دارم وچه بیماری هایی دارم پرسیدن خلاصه بعدش فرستادنم اتاقی که قرار بود باشم برام سرم وصل کردن و ساعت ۶و۴۰دقیقه صبح اولین نفر منو بردن اتاق عمل نگم که چقد تیم اتاق عمل دکترم مهربون و خوش اخلاق بودن من تمام ترسم از سزارین رفتن به اتاق عمل بود ولی اینو بگم که اصلااا وابداا ترس نداره همش باهات صحبت میکنن اصلا یادت میره تو اتاق عملی😁
اولش برام سوند رو وصل کرد بازم ته تفکرم این بود که قراره درد داشته باشه اول به پرستاره گفتم‌نمیشه بعد بی حسی بزارینش؟ گفت نه الان بهتره ودردی نداره واینا منم گفتم اوکی راحت با ی نفس عمیق هیچی هم حس نکردم فقط بعدش تو مثانم حس سوزش داشتم که خیلی کم بود بعد دکتر بیهوشی اومد….
ادامه تایپیک بعدی
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ششم
اینقدر کارهای سزارینم‌ زود زود انجام شد معنی استرس رو اصلا درک نکردم توی همون اتاق با ژیلت محل سزارین رو تمیز کردن
ویلچر آوردن ،روی همون ویلچر انژوکد وصل کردن و در مسیر اسمم رو با برچسب روی سینه چسبوندن
بعد یک آمپول توی انژوکد دستم خالی کردن
سوار آسانسور شدیم با مامانم و همسرم
رفتیم طبقه بالا اتاق عمل
لباس عمل تنم کردن،رفتیم اتاق عمل ،ازم سوال میکردن همزمان مسئول بی حسی برام توضیح می‌داد خودتو خم کن تکون نخور
من اصلا نمیترسیدم ،و مشغول جواب دادن سوالا بودم که دکتر آمپول رو زد اصلاا درد نداره فقط یک ثانیه مثل آمپول معمولی یک سوزش خیلییی کوچیک احساس کردم پاهام داره خواب میره
ازم سوال کردن گفتم بی حس نشدن ،پاهام خوابیده ،بهم خندیدن 😂😂گفتن همون بی حس داره میشه سریع دراز کشیدم ،
همون موقع سوند بهم وصل کردن که هیچییی متوجه نشدم
بعد پرده سبز معروف رو کشیدن چند دقیقه بعد دختر ناز من در ساعت ۲۳:۱۱دقیقه با وزن ۳کیلو ۴۰۰ بدنیا اومد
بعد همونجا اون ماساژ رحمی رو انجام دادن که درد اصلا نداره
فقط احساس میکنی چند نفر داره از زیر قفسه سینه به سمت پایین فشار وارد میکنن .بخیه مو خیلی تمیز دکتر زد ،
بعد منو بردن ریکاوری ،که این بخش رو دوست نداشتم
تمام بدنم داشت می‌لرزید، روم پتو انداختن و یک لوله گرم که اسمشو نمیدونم زیر پتو گذاشتن تا گرم شم ،از لرزش بدنم کلافه بودم و گردنم هم درد گرفته بود نمیدونم چقدر زمان برد ،ولی منو بردن از جلوی همسرم و مادرم رد کردن سوار تخت جدیدم کردن😂
اون زمان که همسرم و مادرم رو دیدم خیلی خوشحال شدم از بچه میگفتن که خیلییی نازه (من تو اتاق عمل فقط یک دقیقه دیدمش درست نتونستم به اجزای صورتش دقت کنم
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان نیل آی مامان نیل آی ۹ ماهگی
پارت دوم :
داخل بخش ی رب نشستم و خیلی استرس داشتم استرس عمل نه استرس اینکه سر عمل گلاب به روتون دسشویم بگیره🙈🙈 چند بار رفتم سرویس و بعد خانومی که پرونده سزارین رو تکمیل میکرد صدام زد و رفتم مشخصاتو کامل کنم یهو گفتن مریض دکتر اصغرنیا و صدری بیاد در صورتی که اول اسم منو گفته بودن...حتی خود اون خانم هم عصبانی شد ... خلاصه اون سه نفر رفتن و بعد پرستار اومد خون گرفت ... ضربان قلب و نوار قلب و چک کرد و بردن ی اتاق دیگه بزای سوند وصل کردن فقط ی لحظه سوزش داره بعد بی حسی دیگی چیزی متوجه نشدم...
بعد بردن به سمت اتاق عمل خواهرم اومد ی لحظه جلو پیشونیمو بوس کرد ... بعد من با اسانسور رفتم ی طبقه دیگه ... وارد اتاق عمل شدم ماما و پرستار و دکتر بیهوشی خیلییی مهربون بودن طوری رفتار میکردن که استرسم رفع بشه ...ولی من اون لحظه به این فکر میکردم که ی روز پشت در ی اتاق عملی مادرمو از دست دادم و حالا خودم تو ی اتاق عمل دیگه دارم مادر میشم خیلی اون لحظه ها هم تلخ بود هم شیرین بخاطر تجربه لحظه مادر شدن...
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن