تجربه زایمان پارت آخر:
هرچی ماما میگفت زور بزن من اصن زور زدن یادم رفته بود هرچی میگفت زور بزن بچه تو لگنه میگفتم نمیتونم بلد نیستم فقط از این درد نجاتم بده گفت تو فوق العاده بودی سریع فول شدی الان فقط باید زور بزنی پسرت بیاد دیگه اینقد درد داشتم ناخواسته نشستم حالت توالت و اونجا بود ک اینقد انقباض هام شدید بود زور زدم و تازه فهمیدم باید چیکار کنم😄 رفتم رو تخت و دیگه حالا ک زور زدن یادم اومده بود هیییییییی زور زدم زنگ زدن دکترم گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسم دیگه حالا ماماها میگفتن زور نزن من ول کن نبودم😄 دکترم سریع خودشو رسوند و با دوتا زور زدن حس کردم یه چیزی از تو وجودم کامل کشیده شد بیرون و صدای پسرمو شنیدم،گذاشتنش رو سینم و من دیگه نفهمیدم دکتر کی جفتمو کشید بیرون و بخیه ام زد،انگار از آسمون افتاده بودم زمین و دیگه هییییییچ دردی نداشتم، ۱۱ونیم بستری شده بودم و ساعت ۱۵:۴۵ زایمان کردم ،دیگه یکساعتی تو همون اتاق زایمان پسرم و رو سینم گذاشتن بمونه برای ارتباط پوست با پوست بعدشم بردنش وزنش کردن و قدشو گرفتن و آوردنش دوباره پیشم تا شیر بخوره و دیگه رفتیم تو بخش
به امید اینکه همه مادرا به خیر و خوشی زایمان کنن و خاطره خوبی از اون روز براشون بمونه و بچه هاشون و صحیح و سلامت بغل بگیرن.
ببخشید طول کشید هی پسرم بیدارر میشد مجبور میشدم برم پیشش و بعد بیام ادامه بذارم ممنونم برای وقتی که گذاشتید❤️

۱۰ پاسخ

عزیزمممم چقد خوشحال شدم واست که تایم درد کشیدنت کوتاه بوده و سریع زایمان کردی 😍😍😍

قدم گل پسرتون مبارک باشه مادر زیبا🌹

ای خدااا ایشالا گل پسرت زیر سایه پدر و مادر بزرگ شه 😍😍❤️

من شربت خاکشیر میخورم الان 2روزه درست میکنم توش عرق کاسنی و یذره زعفرون هم میزنم، بنظرتون خوبه ینی؟

خوشگلم بچت وزنش چقدر بود ؟

خاکشیر از کی خوردی چن روز؟من دیشب یه خانمه گفت از فردا شروع من به شربت خاکشیر رفتم روغن بادام بگیرم خانم دکتر عطاری گفت هر روز صبح برا زایمان راحت خاکشیر بخوز و گلاب و عسل و پیاده روی

مبارک باشه عشقم ...تا ابد سالم بغلش کنی

الحمدالله عزیزممم
مبارک باشععع قدمش ان شأالله
عالیییی بودی شکر خدا ♥️🥺
نی نی و شیر میدی دعا کن برا ما🥲

مرسی از توضیحاتت❤️❤️

وای مثل من که اصلا بلد نبودم زور بزنم با دست رفتن رو شکمم🥺

ولی راحت بودا واست خدا سلامتی بده پسرت هفته چن بودی

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت هشتم

ده ثانیه درد خیلی شدید میومد سراغم باز در حد یک دقیقه درد نداشتم اون یک دقیقه رو از شدن خواب بیهوش میشدم و با درد بعدی از خواب میپریدم اینجا دیگه ماما رو اذیت مردم و همکاری نمی‌کردم میگفتم تو رو خدا بذار فقط بخوابم نمی‌خوام زایمان کنم دیر نمیشه🤣 با درد که پا میشدم دیگه گریه ام در اومد هم از درد هم از اینکه نمیذاشت بخوابم... بخوام دقیق بگم وحشتناک ترین تایم دردها ۷ سانت تا ۱۰ سانته..‌. یه دختر دیگه که همزمان با من بود ماما همراه نداشت طفلک خیلی داشت اذیت میشد التماس میکرد یکی بیاد ماساژش بده ولی هیچکی طرفش نمی‌رفت میگفتن به ما چه دردات و بکش تا وقتت بشه اما من جیغ بیهوده نمیکشیدم
تا فکر کنم شدم ده سانت که دیگه گفت زور زدن و شروع کن آماده بودم ولی سر بچم عقب بود می‌گفت اینجا به بعد فقط به خودت بستگی داره خوب زور بزن وقتی دردت میگیره وقتی درد نداری فقط نفس بکش منم خوابم میومد شدید اصلا نمی‌تونستم زور بزنم و می‌گفت از زورات اصلا راضی نیستم و بچه ات و داری اذیت میکنی از کی کیسه پاره شده و بچت تو خشکی باید زور بزنی
بدجور احساس مدفوع داشتم میگفتم بهش می‌گفت اشکال ندارم تو زورت و بزن مدفوعت باید بیاد پشت سر اونا بچه اومده دیگه گلاب به روتون خرابکاری زیاد کردم رودهام‌ پر بود اما اونقدر درد زیاد بود که دیگه خجالت اینا حالیم نبود
زور زدنا هم خیلی وحشتناکی بچه ها چشمام از حدقه در میومد هر کی رد میشد می‌گفت اوه چقدر عرق کرده هی می‌پرسیدم سر بچه رو می‌بینی می‌گفت نه هنوز زور بزن داره دیر میشه
می‌گفت حالت سجده شو زور بزن یا حالت دستشویی بشین رو تخت سر بچه زود میاد ولی اصلا قابل انجام نبود می‌گفتم فقط بذارید دراز بکشم
سخت ترین دقایق سپری شد
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان مهنا👧🏻💖 مامان مهنا👧🏻💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت اخر👇🏼

خلاصه زنگ زدن به دکترم گفتن آتنا فول شده سریع خودتو برسون دکترم باورش نمیشد تا دکترم بیاد مامام‌ بهم پوزیشن‌ سجده میداد لگنمو‌ تکون میداد که سره بچه بیاد بیرون بعد دراز کشیدم گفت کف پاهاتو‌ بچسبون‌ زور بده هروقت انقباضام‌ میگرفت میگفت به مقعدت‌فشار بیار زور بده دیگه منم نه ناهار خورده بودم نه صبحونه‌ بعدشم‌ کلی خرما و ابمیوه خورده بودم ولی حیف همه رو بالا اوردم‌ دیگه جون نداشتم با بدبختی زور میدادم که ساعت ۸گفت بریم رو تخت زایمان منم دیگه همش داد و بی داد ولی همکاری میکردم دکتر ساعت ۸ و ده دقیقه رسید که گفت زور بده منم همه ی توانمو‌ گذاشتم برام سریع بی حسی زد دکتر خیلی کم برش زد که در عرض ۱۰ دقیقه زایمان کردم و بچه رو گذاشتن‌ روسینم🥺خیلیی حس قشنگی بود همه ی اون دردای‌ قبل و فراموش کردم‌ من از اول بارداری تصمیمم‌ زایمان طبیعی بود با اپیدورال ولی این ماماها‌ نامردی کردن برام نزدن گفتن تو میتونستی بدون اپیدورال زایمان سریع انجام بدی چون لگنم‌ خیلی خوب بود (اینم بگم که من همسرم موقع زایمان پیشم بود همین که بچه‌ رو گذاشتن رو سینم غش کرد بنده خدا همه ماما ها رفتن سراغ همسرم تا اونو هوش بیارن🤣)خلاصه دیگه همین بازم اگه سوالی چیزی داشتید بگید در خدمتم🤗
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان رادمان مامان رادمان ۸ ماهگی
بازم‌معاینه کردن گفتن‌ ۷سانت باز شدی. دیگه درد امونم رو بریده بود جیغ میزدم و میگفتم یه مسکن بهم بدید میگفتن نمیشع. همش دعوام میکردن میگفتن آروم باش. داری بچت رو بدحال میکنی‌ اما شاید باورنکنید اصلا نمیشد آروم بود هرچی از دردش بگم کم گفتم. انقدر خون ازم میرفت که جلو چشمم سیاه سیاه بود. بازم یکم گذشت که اومدن بهم گفتن دیگه نزدیکی فقط زور نزن که پاره میشی ‌ فعلا زوده برای زور زدن . هر وقت گفتیم باید زور بزنی الان فقط خودتو خسته میکنی‌ . بهم گفتن یکم. دیگه تحمل کن و از اتاق رفتن بیرون‌ . منم بی اراده زورم میومد‌ . اصلا به حرف اونا گوش نکردم و شروع کردم زور زدن . موقعه زور زدن حس میکردم الان پوست مقعد ‌و واژنم جر میخوره.. از جیغی که کشیدم همشون پریدن تو اتاق . دکتره تا دید فهمیدم زور زدم دعوام کرد و گفت چیکار کردی نمیتونستی یکم دیگه صبرکنی بچتو بی حال کردی. به ماما ها گفت نزارید زور بزنه تا پیش بند بندازم و بیام . تا دکتر رفت من بازم دردم شروع شد‌. بی توجه به اونا دست انداختم زیر رونم و سرم رو آوردم بالا و با تمام قدرت زور زدم و سرمو آوردم تو شکمم.‌بعد اون‌زور قشنگ با چشم خودم موها و بخشی از سر بچه رو دیدم که زد بیرون
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۱ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد