۱۸ پاسخ

ببخشید منظور از بخیه زیبایی چی هست؟
بدنتون مثل قبله تنگیش؟

عزیزم منظورت امپول بی دردی همون بی حسی اپیدورال هست ؟ میشه بهم بگی منم میخوام بزنم هزینه بی حسی چقدر شد ؟

چه حس خوبی گرفتم از خاطره زایمانت گفته بودم نگران نباش زایمان دوم بهتره 😍

سلام نامدار باشه.
بزن شبکه ۳ الان برنامه طبیب متخصص کلیه اطفال میخواد بیاره شاید سوالاتتون جواب داد

سلام عزیزم مبارک باشه قدمش پراز خیر و برکت
عکسشو بزار ببینیم

قدم نو رسبده مبارک بسلامتی🩵🥰

انشالله بسلامتی😍قدمش مبارک

گلم بیمارستان خصوصی بودی؟ یا بیمارستان دولتی هم ماما همرا و امپول بی حسی پیشنهاد میدن؟؟ و اینکه خودت با دکترت هماهنگ بودی اومد؟ دکترم گفته طبیعی سه تومن میگیره بیاد شماهم پول دادی بهش؟

عزیزم امپول بی دردی چطور بود؟
چقد از دردتو کم کرد؟
میتونستی زور بزنی؟
بعدش سردرد نشدی؟

مبارکه عزیزم
خداروشکر زود ب زود دهانه رحمت باز میشد من که باامپول فشار بارداری قبلیم مردم و باز نمیشد
از ساعت ۱۱ که رفتم بیمارستان دوسانت بودم یه ربع مونده ب هشت زایمان کردم

مبارکه عزیزم بالاخره زایمان کردی

عزیزم هزینه ماما همراه رو میگید

خداروشکر که بسلامتی فارغ شدین منم بیمارستان امام حسین قراره زایمان کنم😊شما راضی بودی ار بیمارستان؟

ای‌ جان قدمش مبارک
بیمارستان امام حسین چقدر شد هزینه ات آزاد بودی یا بیمه یا بیمه سلامت چقدر میشه

چه عالی آفرین مامان شجاع 🥰زایمان‌اولت چطور بود؟!من زایمان‌اولم اذیت شدم طبیعی بود ..الآنم تصمیمم طبیعیه باز ولی با ماما همراه .خدا کنه این یکی آسون تر باشه

چقدر زود بدنت فول شده بود عالی بوده عزیزم ،، برای من چهار ساعت رو چهار سانت بودم اینقدر دیگه معاینه تحریکی اینا کردن تازه شد هفت اونم حالا زایمان دومم بود ولی خیلی سخت بود برام درد شدیدی داشتم

قدم نو رسیده مبارک هزینه ماما همراه و آمپول بی حسی چقدر شد برات؟

کدوم بیمارستان هزینه اش. و اینکه من اصلا ورزش نکردم میتونم طبیعی زایمان کنم؟

چه خوب نوشتی عزیزم
خوشحالم که زایمان خوبی داشتی

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان بلوبری مامان بلوبری روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت سوم؛
منو ساعت ۱۱شب بستری کردن تا خود صبح من نه میتونستم بشینم نه راه برم هی میرفتم سرویس آب داغ میگرفتم روبدنم هیچ که هیچ اصلا کلافه شده بودم از یطرفم اونروز کلا بدو بدو‌داشتم غذام نخورده بودم ازشدت بیخوابی یهو وسط دردام چرت میزدم خلاصه ۸صبح شد ودکتراومد معاینه مجدد گفت تازه از دوسانت یکم بیشتری بعد من اونهمه درد داشتم عجیب بود بهم ورزش روتوپ دادن ومدتم ضربان قلب چک کردن وچندساعت یبارم معاینه تحریکی تا اینکه اومدن کیسه آبمو خودشون پاره کردن من رسیدم به ۸سانت وای نگم از دردش که سرمو میکوبیدم به لبه تخت دیگه دیدن تحمل ندارم اسپاینال بی حسی زدن ازکمرم دوساعتی بقدری راحت بودم که نگم براتون سریع مامانم فرستادن داخل بهم ابمیوه اینا دادچون بی حس بودم گفتن هروقت رو دستگاه درد ونشون داد تو زور بزن منم چندتا محکم زور زدم با تمرین تنفس بعدمجدد معاینه که گفتن فول شده اومدن به نیم ساعت نکشید که بچه ام بدنیا اومد کلا هم سه تا زور خیلی خیلی محکم اخرش زدم خیلی طول نکشیدوماما خیلی کمکم کرد بخیه زیاد خوردم چون بچه اولم بود ووزنشم نسبتا بالابود
مامان ارسلان مامان ارسلان ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
#پارت دوم و روز دوم دردا هم گذشت و صبح سوم دیدم دردام همچنان نا منظم شروع کردم به ماساژ نوک سینه و تحریکشون به مدت یک ساعت که کم کم احساس کردم دردام داره زیاد میشه از ساعت ۱ شب تا ۵ صبح دردام رو با تنفس شکمی و کیسه آب گرم تحمل کردم و ساعت ۵ رفتم زایشگاه که گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده و بستری شدم به ماما همراهم زنگ زدم و ساعت ۶.۳۰ صبح رسید بیمارستان چون بچه اولم بود و دردا هنوز نامنظم بود تا حدودی بهم آمپول فشار زدن و دردام شدید تر شد منم با تنفس شکمی و ورزش روی توپ و ماساژ نقاط فشاری حدود یک ساعت و نیمی گذروندم و شدم تقریبا ۶.۵ سانت و درخواست بی دردی کردم و اسپاینال شدم از ناحیه کمر خیلی خوب بود البته یکم خارش داشتم بعدش که بهم ی آمپول زدن و برطرف شد و تا ۱۰ سانت بی حس بودم ولی وقتی بچه میخواست زور بده و بیرون بیاد خییییلی درد داشتم و حس فشار با تمام قدرت زور میزدم ولی بچه نمیومد حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه با تمام توانم داشتم زور میدادم و رمقی برام نمونده بود بالاخره بعد آخرین زور بچه بیرون اومد
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم؛

تا حدود ساعت ۸ صبح روی توپ و ایستاده حرکات رو انجام میدادم و بعد گفتن روی تخت دراز بکشم تا معاینه بشم، فکر کنم حدود ۷-۸ سانت بودم
از ماماهمراهم پرسیدم تا کی زایمان میکنم گفت خوب داری پیش میری و نهایت تا ساعت ۱۰ فول میشی
بقیه درد ها رو روی تخت میگذروندم، دیگه تقریبا به ۳ دقیقه یکبار رسیده بود
همون موقع که بستری شدم به دکتر متخصصم هم زنگ زدن اطلاع دادن، ایشون هم وقتی اومد معاینه کرد ۹ سانت بودم
حدود ساعت ۹ ماماهمراهم گفت موهای بچه مشخصه و فول شدم
بعد منتقلم کردن به یه اتاق دیگه و تختی که مخصوص زایمان بود
(این قسمت داستان خیلی بد بود چون احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه بچه بیاد بیرون و فاصله بین این دو تا سالن من رو با پای خودم بردن نه ویلچری نه تخت چرخداری 🤦‍♀️
روی اون تخت که دراز کشیدم بهم گفتن موقع زور زدن باید پاهام رو جمع کنم و چونه م رو تو سینه م فشار بدم
با ۳-۴ تا زور بالاخره بچه بدنیا اومد 😍 عامل زایمانم که بچه رو گرفت دکتر متخصصم بود و خودش بخیه هام رو زد،
کمتر از ۵ دقیقه بعد از بدنیا اومدن بچه بخیه زدن رو شروع کرد که پرسیدم مگه جفت اومد؟ که گفتن بله خارج شده
برای بخیه زدن چند تا آمپول بی حسی اطراف پرینه زدن ولی بازم درد داشت
در کل اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم
مامان آرتین💙 مامان آرتین💙 ۳ ماهگی
زایمان پارت7
خوب بعد دوباره ساعت3معاینه کردن کفتن 4 سانتی هنوز منو میگی میگفتم خدا زود زایمان کنم دیگه تحمل ندارم ولی همین ک دردام قطع میشد اروم میشدم ساعتای چهار شدم 7سانت و دیگه ساعت پنج خیلی احساس زور بهم میومد بدون اینکه بخام زور میزدم داد زدم گفتم دارم زور میزنم فک کنم بچه داره میاد ماما اومد گف افرین زور بزن سر بچه رو میبینم انقد خوشحال شدم و تلاش میکردم دردام ک شروع میشد با تمام وجود زور میزدم بعد ماما دکتر صدا کرد گف بیاین دیگ وقتشه منو بردن روی تخت مخصوص زایمان و بعد چند تا زور دیدم ماما میگه وااای چه پسری خوش اومدی 🥹🥹بدنم یخ شد یهو حس کردم سبک شدم بیحال بودم خسته بودم گیج بودم و حس شیرینی بود تموم دردام تموم شده بود تا صدای بچه رو شنیدم گفتم جاانممم مامان گذاشتنش روی سینم داغ بود بچه گریه میکرد منم نازش میکردم و برای همه اقدامی ها دعا کردم و باردارا اشکم میومد بچم اروم شده بود دیگه جفتمم کشیدن بیرون بچه رو بردن لباس بپوشونن نوبت بخیه بود بخیه هم اصلا درد نداشت بی حسی برام زدن داخلی سه چهار تا خوردم بیرونی هم چهار تا منو برش ندادن خودش برش خورده بود بیرونی هارو یکم حس کردم ولی دردش قابل تحمل بود دیگه بخیه هم خوردم شکمم ک انقد ازش غول ساختن فشار میدن اصلا درد نداشت فشارم نمیدناا دستشونو میزارن حالت چرخشی ماساژ میدن دیگه من خیلی حس خوبی داشتم راحت شده بودم بعد دوسه دیقه بلند شدم راه رفتم به بچم شیر دادم مامانم اومد بردنم بخش انقد مامانم خوشحال بود قربون صدقه منو بچه میرف دیگ بردنم توبخش و تموم شد این حس قشنگ رو برا همه خانوما ارزو میکنم 💙🥹🥹🥹آرتین کوجولو من روز 27ابان ساعت پنج و نیم صبح به دنیا اومد♥♥🥹
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۲ ماهگی
منم با تمام توانم زور میزدم و چون بلد نبودم و خسته میشدم وسط شدت درد زور رو ول میکردم که این کار رو خراب میکرد دوتا دکتر و چهارتا ماما اومده بودن بالای سرم و از اینکه اینقدر من زود پیشرفت کردم تعریف میکردن و خوشحال بودن ...
اونقدر زور زدم با هر روشی که گفت بریم اتاق زایمان و وقتی من انقباضم ول شد بهم کمک کردن بلند شدم رفتم و روی تخت مخصوص رفتم اونجا بهم بی حسی زدن و برش دادن که من هیچی نفهمیدم و اصلا سوزن بی حسی هم که زد درد نداشت و اونجا بهم می‌گفت زور بزن من دستمو به میله ها می‌گرفتم و با تمام توانم زور میزدم و یه ماما از بالا شکمم رو فشار میداد یکی هم پایین وایساده بود و یکی کنارم که یهو بچه اومد بیرون و من اینو فقط از آبی گرمی که ازم خارج شد فهمیدم و هیچ دردی موقع بیرون اومدن بچه نداشتم...
بچه من ساعت ۸:۳۰ توی یه روز بارونی دنیا اومد و من بخیه خوردم و الان درد بخیه رو دارن فقط و دل درد مثل پریودی که قابل تحمل...امیدوارم همتون این حس قشنگ رو تجربه کنید و من پشیمون نیستم از انتخاب زایمان طبیعی🥰🥰
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
ساعت شش صبح بود که ماما اومد سرم زد اما سرم جدید یه آمپول فشار هم تو سرم تزریق کرد ساعت 9بود که من دردام شروع شد جوری که طاقتم طاق شده بود ساعت دوازده ظهر داد جیغ میزدم درخواست کمک داشتم ولی امان از یه کمک فقط گاز بی درد آورده بودن که رو من تاثیری نداشت تنفس هم رو من اثری نداشت و ساعت سه نیم بود که ماما اومد منو چک کرد اما یکی دیگه بود که سنشم بیشتر بود می‌گفت زور بزن پاهات باز کن دستات بزار زیر زانوت تا میتونی زور بزن نمی‌دونم چجور ولی موقع زور زدن اندازه اون آمپول فشار بهم فشار نمی‌آورده در واقع لگنم برای جوجم زایمان طبیعی عالی بود دکتر بدو بدو اومد لباس پوشید می‌گفت زور نزن درحالی که من زور نمی زدم بچه خودش بود که داشت فشار می‌آورد یهو دادزم سر بچه اومد بیرون و پسرم اومد دنیا من راحت شدم خوشحال بعد اون جفت اومد بیرون پسرم گذاشتن رو سینم بعدش گفتم بگیریتش از دستم نیفته چون لرز داشتم کلی بخیه خوردم شاید ده دقیقه داشتن بخیه میزدن الآنم خونم مرخص شدم دو روزه اینم داستان زایمان من😍
مامان آیهان 💙 مامان آیهان 💙 روزهای ابتدایی تولد
سلام بلاخره روزی رسید که منم از تجربه زایمانم براتون بگم

ساعت ۳ونیم بود دردای ریزی داشتم تا ساعت ۹ونیم شب واقعا دردهام زیاد شده بودن رفتم تامین قبولم نکرد گفت باید بری فردا بیای منم از اونجایی که فشارم بالا بود سریع رفتم فاطمیه اونجا تا بستری بشم و برم زایشگاه شد ساعت ۱وربع شب رفتم اونجا خلاصه لا ی مامایی صحبت کردم که بهم ی ماماهمراه معرفی کرد قرارداد با همسرم بستن و ماماهمراهم رفت من ۲سانت بودم دیگه دکتری که شیفت بود خدا خیرش بده خیلیییی کمکم کرد از ۲سانت رسیدم به ۴سانت البته از ساعت ۱وربع شب تا ۲ونیم فردا ظهرش بعد هم که از اونورم ماماهمراهم اومد ورزش اینا بهم داد تا ساعت ۶عصر معاینه کرد شدم ۵ کیسه ابمو دکتر اومد زد دردای شدیدم یهو شروع شد خلاصه با توپ ورزش کردم شدم یهو ۸سانت حالت سجده رفتم که شدم ۱۰سانت بعد هم که با این دردهای شدید دکتر اومد بالاسرم گفت سر بچه رو داره میبینه با چندتا زور بچه به دنیا اومد که وقتی گذاشتنش رو سینم تمام دردهام از بین رفت حتی دردای بخیه رو هم حس نکردم الانم بخیه هام زیاد اذیتم نمیکنه واقعا از بیمارستان فاطمیه راضی بودم پرسنل خیلی دلسوز ماماهمراهم عالی بود عالیییییی حتی برام اهنگ گذاشت باهم ورزش کردیم گل مغربی هم برام ی عالمه گذاشت واقعا تاثیر داشت راستی زایمان من با آمپول فشار بود انقد نگید زایمان طبیعی سخته خانما من الان واقعا راضی ام درد داره ولی مهم اینکه بعدش هیچ دردی نمیکشی کلا دردهای شدید من تا زایمان کنم ۴۰ دقیقه شد آیهان کوچولوی ماهم ۷ونیم شب به دنیا اومد ۳۷هفته دقیق و با وزن ۳۱۰۰ خداروشکر زردی نداشت تو دستگاه هم نرفت 😍😍
مامان حنان مامان حنان ۱ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمانم
شکم‌دوم زایمان طبیعی
اول اینو بگم که زایمانم خیلییی سخت تر از اولی شد
اگه میترسین یا استرسی هستین یا باردارین و قصد دارین طبیعی بیارین لطفا نخونین !!
واقعا توصیه نمیکنم که بخونین چون
احتمالش هست بیشتر بترسین😣
شکم اولم ۷ سال پیش بود و اون موقع ۱۸ سالم بود
یه بار ۳۶ هفته بستری شدم رحمم ۴ سانت باز شده بود و هیچ دردی نداشتم فقط گلاب به روتون اسهال استفراغ شده بودم با دارو جلو زایمانو گرفتن و گفتن استراحت کن تا ۴۰ هفته،که زود دنیا نیاد بچه
بعد وقتش که رسید
بدون درد رفتم زایشگاه چون چهل هفته بودم یکمم باز گلاب به روتون اسهال استفراغ داشتم
و همینکه رسیدم گفت ۵ سانتی و تاااازه داشت دل دردهای پریودی مانندم شروع میشد که گفتم امپول بی حسی زدن
چون ۵ سانت بودم سریع اومدن زدن اصلااااا معطلم نکردن.
دیگههه هیچ دردی نکشیدم تا دوساعت بعدش اومد گفت فول شدی پاشو زور بده و کل درد من شد همین ۱ساعت زور زدن و دخترم دنیا اومد (اینو گفتم که فرقشو با دومی بدونین)والا نه برشی حس کرده بودم نه درد زایمان دل درد و کمر دردشو کشیده بودم!! خیلییی خوب بود
بعد زایمان هم حالم اوکیه اوکی ،بخیه ترمیمی و زیبایی هم زده بود دکتره بهم
خلاصه حالا برسیم به دومی
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۲ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.